محل تبلیغات شما

بابُ الحرم" پایگاه متن روضه و اشعارمذهبی"ویژه مداحان




تویِ این بی کسیام ، تنهاییام 
یه نفر هست که برام همه کَسه
کاری به هیچکی ندارم بخدا
یه امام رضا دارم برام بسه

غیرِ ذکرِ یا امام رضا که من
دیگه ذکری رو بلد نیستم آقام
نکنه یه وقت جوابمُ ندی
دیگه اینقَدام که بد نیستم آقام

هرجا از دست خودم خسته شدم
آرومم کرده صفایِ حرمت
دوباره دلم برات پر میزنه
قربونِ کبوترایِ حرمت

قربونِ کبوترایِ حرمت
قربونِ این همه لطف و کرمت

تو که آخر گره رو وا میکنی
پس چرا امروز و فردا میکنی

میدونم دور و برِ صحن و سرات
دلایِ عاشق و دیوونه پُره
دلِ مارو هم یه گوشه ای ببند
یه روزی شاید به دردت بخوره

دل سنگم میتونه تویِ حرم
زیرِ پایِ زائرات جا بگیره
یه بزرگی کن و بِش نگو بره
دلم اینو بشنوه که میمیره

کربلا و مکه و بهشتِ من
یه گوشه از حرم امام رضاست
اگه نوکرِ حسینِ فاطمه ام
به خدا از کرم امام رضاست

بساط اشکُ دارن جمع میکنن
فرصتی به این دلِ سیاه میدی؟
اگه که جاموندیم از کربُبَلا
یا امام رضا بهم پناه میدی؟

اگه از مشهدتم جا بمونم
غم عالم رو سرم خراب میشه
شبایی که حالم آشوبه دلم
هواییِ صحنِ انقلاب میشه

به امانت میزارم پیش شما
بارِ اشک و گریۀ محرم و
با این اشکا میشه خاموش بکنی
شعله هایِ آتیشِ جهنم و

قربون کبوترای حرمت
قربون این همه لطف کرمت
________________
مرا که این همه دل خسته ام دلم مشکن
ببین به گریۀ آهسته ام دلم مشکن

تو دل نواز ترین فردِ روزگارانی
فزون تر از همه بشکسته ام دلم مشکن

شنیده ام که مرام تو دل شکستن نیست
به یک نگاهِ تو دل بسته ام دلم مشکن

شنیده ام که به زوّار خود نظر داری
به زائرین تو پیوسته ام دلم مشکن

مرا که این همه دل خسته ام دلم مشکن
ببین به گریۀ آهسته ام دلم مشکن





بیا جوادم برس دادم
به خاکِ غربت زِ پا فتادم

شد دم آخرم کجایی
مانده زمین سرم کجایی
ای علی اکبرم کجایی ، واویلا

به حجره ای که بسته است
دل پدر شکسته است
ز دوری تو خسته ام ، واویلا

(واغربتا ، واغربتا ) ۳ واویلا

عبا رویِ سر ، خمیده قدم
شده لبم خشک ، شبیه جدم

آمده رویِ سینه دستم
رو سویِ کربلا نشستم
یادِ سر بریده هستم ، واویلا

به همره شهادتین
گرفته ام به شور و شین
دم حسین حسین حسین ، واویلا

قدم قدم تا به حجره بابا
نشستم از پا به یادِ زهرا

هر قدمی زمین که خوردم
پهلویِ خویش می فشردم
تا برسم به حجره مُردم ، واویلا

همیشه لعنت خدا
بر آنکه مادرِ مرا
لگد زده به کوچه ها ، وا اماه .

(واغربتا ، واغربتا ) ۳ واویلا

بیا جوادم برس دادم
به خاکِ غربت زِ پا فتادم

شد دم آخرم کجایی
مانده زمین سرم کجایی
ای علی اکبرم کجایی ، واویلا

به حجره ای که بسته است
دلِ پدر شکسته است
ز دوریِ تو خسته ام ، واویلا

(واغربتا ، واغربتا ) ۳ واویلا





باز‌ همحرفِ فراق است جدایی سخت است

شب آخرشده ای کاش بیایی سخت است

 

بند اگربند تو بود گردن اگر گردن من

آری آریکه از این بند رهایی سخت است

 

من دو ماهاست که سینه زده ام در زده ام

وای اگردر به رویِ من نگشایی سخت است

 

*شب آخری دیگه ناله تُ نگه ندار *

 

پدرِ سینهن ، بی تو یتیمیم همه

اینکه باشیو ندانیم کجایی سخت است

 

سخت دلتنگِهوایِ حرم سلطانم

دوریِ نوکراز ایوان طلایی سخت است

 

*یه موقع خودمون التماسِ امام رضا میکنیم ، یه موقع امان زمانسفارشمون رو میکنه آقا میفرماید که یه نگاهی بکنید این گدا امشب از راه دور دستِتوسل دراز کرده*

 

تو بگوجانِ جوادش نظری اندازد

هرکجا جزدر این خانه گدایی سخت است

 

یابن الحسن یابن الحسن






خیلی سخته ، جدا شی از این پرچمایِ عزا
خیلی سخته ، جدا شی از این هیاتُ روضه ها
خیلی سخته ، که از تن درآرم لباسِ سیاه

با اینکه این دوماهُ ، تو روضه غصه خوردم
شرمنده ام از اینکه ، بینِ روضه نمُردم

گرچه لبریز اشکم ، گرچه لبریز دردم
شرمنده ام از اینکه ، بیشتر گریه نکردم

جانم حسین ، حسین جان »

گریه کردم ، دو ماهِ با رأس رویِ نیزه ها
گریه کردم ، از اوجِ مصیبت تو شام بلا
گریه کردم ، با بزم شرابُ و رباب ای خدا

میبینی این چشایِ غرق ابرِ بهارُو
هیچ چیزی پُر نکرده جای این روضه هارو

خواهشم اینه تا که ، هستم نوکر بمونم
همراهِ خانوادم ، پشتِ این در بمونم

جانم حسین ، حسین جان »




منو جداشدن از کویِ تو خدا نکند

خدا هرآنچه کند از توام جدا نکند

 

امان ندادمرا این غم و به جان اُفتاد

میانِ سینهام این دردِ بی امان اُفتاد

 

*برا ولی نعمتت میخوای امشب ناله بزنی و اشک بریزی *

 

به راهرویِ زمین مینشینم و خیزَم

نماندهچاره که آتش به استخوان اُفتاد

 

*این چه زهری بود نانجیب به امام رضا داد میان اهل بیت همهرو مسموم کردن به جز ابی عبدالله و حضرت صدیقه سلام الله علیهما اما این زهری کهبه امام رضا دادن یه جیزِ دیگه ای بود ، روایت نوشته سه دانۀ انگور مامونِ ملعون بهحضرت داد ، تا تو دهانش گذاشت ، دیدن دست رو جگرش گذاشت سریع عباشُ رو سر کشید شیخ صدوق رحمه الله علیه نوشته حضرت پنجاه مرتبه رو خاکا نشست گاهی صدا میزنهآه جیگرم گاهی وقتا صدا میزنه آه پسرم اما وقتی محکم رو زمین میخورد میگفت وایمادرم .*

 

چنان بهسینۀ خود چنگ میزنم از آه

که شعلهبر پر و بالِ کبوتران اُفتاد

 

کشیده امبه سر خود عبا و میگویم

بیا جوادکه بابایت از توان اُفتاد

 

*اباصلت میگه دم در کاخِ مامونِ ملعون دل تو دلم نبود حضرت فرمودهبود اگر دیدی عبا رو سر کشیدم دیگه کار از کار گذشته تا در باز شد دیدم امام رضااومد عبا رو سر کشیده ، با چه سختی اومد تو خونه ، فرمود اباصلت همه درایِ حجره روببند، کسی به دیدنم نیاد اما لحظاتی بعد دیدم یه نوجوان مه سیمایی لباسِ عزا بهتن کرده ، از وجناتش شناختمش پسر امام رضاست ، اما با تعجب پرسیدم آقا همه درایِ حجرهرو بسته بودم از کجا وارد شدید؟! فرمود اباصلت خدایی که به یک چشم بهم زدن منو از مدینهبه طوس میاره قادر نیست از در بسته وارد کنه؟! خیلی عجیبه والا ، از امام رضا یاد بگیریم،همیشه سفره مینداخت با کارگرا و کنیزا و غلاما همه باهم سر سفره مینشستن اما اینلحظات آخر نوشتن مثه شخصِ مار گزیده تو حجره هی به خودش می پیچه رو خاکا اما اباصلتمیگه سوال کرد حضرت بگو ببینم غلاما غذا خوردن؟! گفتم آقاجان اینا نمیتونن ، دلشوننمیاد بدون شما غذا بخورن . همیشه سر سفره با شما نشستن ، یا امام رضا شب آخرِ امشبیه لقمه معرفتی هم دهان ما بزار یه لقمه ای که یه عمر طبق حدیث شما در خونه جدتونباشیم و گریه کنیم

 

فرمود یابنشبیب إِنْ كُنْتَ بَاكِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَیْنِ میگه آقا همه ی جونِشُجمع کرد، خودشُ آورد به زحمت سر سفره نشوند به یه چیزی هم تکیه داد حضرت که غلاما راحتغذا بخورن همچین که سفره رو جمع کردن روایت میگه حضرت غش کردن رو زمین افتاد (چی داری میگی) اینارو گفتم برا این روضه حالا اباصت میگه جوادالائمه رو هدایت کردمبه حجرۀ امام رضا ، همین امام رضایی که جون در بدن نداره دیدم همۀ جونِشُ جمع کرد دواندوان آمد تا جلو در دست گردن آقازادش انداخت ، تو بغل جواد رو زمین افتاد اوناکه پا روضه بزرگ شدن میدونن من چی میخوام بگم یه بابا اگه جونم نداشته باشه جوانِشُرعنا و سالم ببینه انگار جون به بدنش میاد شیخ حر عاملی نوشته ابی عبدالله تا نگاهشبه علی اکبر افتاد جوانِشُ یه جوری قطعه قطعه دید ، حسین انگار جون از همه بدنش رفت جلو چشم همه دیدن حسین رو زمین افتاد دوزانو دوزانو داره میاد این روضۀ امشبِ، اما هرسال یه روزی ام داریم وقتی از امام رضا میخونیم . باقی این غزل یه جایی بردهدلُ نمیتونیم ازش بگذرم *

 

بیا جوادکه از زخمِ زهر می پیچد

شبیه عمهاش از پا نفس ن اُفتاد

 

شبیه دخترکیکه پس از پدر کارش

به خارهایِبیابان به خیزران اُفتاد

 

به رویناقه‌ی عریان نشسته خوابیده

و غرقِخوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد

 

*اگه حقش ادا بشه میگم والا اسراف نمیکنم تو روضه*

 

گرفت پهلویِخود را میان شب ناگاه

نگاهِ اوبه رخ مادری کمان اُفتاد

 

دوید برسر دامان نشست خوابش برد

که زجرآمد و چشمش به نیمه جان اُفتاد

 

رسید زجردوباره عزایِ کوچه شد و

به هر دوگونۀ زهراترین نشان اُفتاد

 

رسید زجرو پِی خود دوان دوانش برد

که کارِپنجه ی زبری به گیسواَش اُفتاد

 

دوبارهناله ای آمد عمو به دادم رس

دوبارهرأس اباالفضل از سنان اُفتاد

 

حسین .




تو زائرات اونی که دل خون ترِ ، منم منم منم
تو این شبها اونی که گریون ترِ ، منم منم منم 

غمِ تو قدِ آسمونُ تا کرده
یه غربتی تو قلبِ خسته ام جا کرده
خدا چهار تا گنبد و عرش ، برپا کرده 

وای بقیع نداره پنجره فولاد
وای بقیع نداره صحنِ گوهرشاد
وای بقیع ای دادِ بی داد .

یه دنیا بی کسی و غربت ، غمِ منِ منِ
مدینه روضه خونه قدِ  خمِ منِ منِ

فقط خدا میدونه که من ، چی دیدم
تو کوچه غربت بابامُ فهمیدم
کوچه رو دیدم هر شبی که ، خوابیدم

وای بقیع نداره پنجره فولاد
وای بقیع نداره صحنِ گوهرشاد
وای بقیع ای دادِ بی داد .




دارم میبینم کوچه ها رو
دارم‌ میبینم کربلا رو
زخمایِ رو بازویِ زهرا
سرِ حسین رو نیزه ها رو
 
حق رسالتم چه خوب ادا میشه
تو خونۀ علی آتیش به پا میشه
همین آتیش میره به سمت کربلا
مهمونِ نۀ خیمه ها میشه 

گریه میکنم ، برای آتیشی که تویِ راهِ
گریه میکنم ، برایِ فاطمه ام که بی پناهِ
گریه میکنم ، برا تنی که تویِ قتلگاهِ

یا ابااهرا یا رسول الله . »

دیگه رسیده لحظه هایِ آخرم
علی و فاطمه بیایین بالا سرم
فاطمه جان علی رو بی سپر نزار
علی تو هم باشی پناهِ دخترم 

گریه میکنم ، علی چه چیزایی باید ببینم
گریه میکنم ، وسط کوچه زهرام رو زمینِ
گریه میکنم ، سیلی رو صورتِ گلم میشینه 

میبینم و بارون میبارم
 همش جلو چشمام‌ میارم 
تویِ هیاهویِ مدینه
غریبِ تنها یادگارم 

دارم میبینم کوچه ها رو
دارم‌ میبینم کربلا رو
زخمایِ رو بازویِ زهرا
سرِ حسین رو نیزه ها رو

یا ابااهرا یا رسول الله . »

چقدر دلم پریشونه برا حسین
حماسه آفرینِ کربلا حسین
موذنِ نمازِ عاشقی حسین
قاریِ قرآن رویِ نیزه ها حسین 

گریه میکنم ، برا غریب ترین شهید تام
گریه میکنم ، برایِ شاه تشنه کامِ بی سر
گریه میکنم ، برا نفس زدن به زیرِ خنجر 

قیامتِ کبری حسینِ
مُقَطَّع الاعضا حسینِ
شفاعت ا تو
روزِ قیامت با حسینِ

دارم میبینم کوچه ها رو
دارم‌ میبینم کربلا رو
زخمایِ رو بازویِ زهرا
سرِ حسین رو نیزه ها رو





اینجا سنگ مزار خاکه
 تا چشم کار میکنه درده
دل خیلی ساله که خونه
کی میگه خاکِ غم سرده.

بقیع   تو رؤیا دیدم که آباد شدی
بقیع   دیدم که صاحبِ گوهرشاد شدی
بقیع   دیدم که کُلّی زائر تو حرم
(بقیع  چه فکرا دارم برات تو سرم)۲

میترسم عمر من سر بیاد نشه تعبیر بشه این رؤیام
من از خدا برای امام حسن گنبدِ طلا میخوام
میترسم عاقبت صحن مادرم رو نبینه این چشمام
چی میشه من ببینم که زائر قبر مادرم زهرام

امون از این غریبی،امون از عمر کوتاه
وارث خون زهرا،یه روز میرسه از راه


چشمای آسمون خیسه
از قلب سنگیِ دنیا
رسمِ این روزگار زخمه
اینجا غربت شده معنا

چرا، حتی یه سایه بون نداری بقیع؟
چرا ، یه زائرم نداری تو این شبا؟
یه روز ، اینجا پر از عاشق و دلداده میشه
(یه روز    اینجا میشه شبیه مشهد الرضا)۲

یه روز میاد که صحنِ امام حسن سفره ی کرم بازه
یه روز میاد آقامون ،میون صحنِ تو روضه میندازه
یه حسی میگه نزدیکِ روزی که میرسه گل زهرا
برا بقیع یه صحن و یه گنبد و بارگاهی میسازه

امون از این غریبی،امون از عمر کوتاه
وارث خون زهرا،یه روز میرسه از راه





دلم گرفتهغم از گونه‌ام سرازیر است

هوای آخرِماه صفر چه دلگیر است

 

و با گذشتنهر هفته میتوان فهمید

زمین چقدربدون تو از زمان سیر دست

 

به شیشهی غمت اینقدر سنگِ وصل مزن

دلا بسوزز دوری، فراق تقدیر است

 

برای منکه پُر از بی کسی است امروزم

اگر نیاییهر روز دیگری دیر است

 

گواه میدهداین اشک ها فراق تو را

حدیث دیدهی ما بی نیازِ تفسیر است

 

*دوماه آواره ی خیمه های عزای ابی عبدالله بودیدم،بعد از دوماهمیتونیم اینطوری ازت تقاضا کنیم آقاجان*

 

بیا و روضهبخوان تا که باز گریه کنم

مس وجودمرا اشک روضه اکسیر است

 

چه میشودکه ببینم لحظه ای را که

مدینه شاهدفریاد های تکبیر است

 

*اولین کاری که حجت خدا امان زمان رُوحِی وَ اَرْواحُ الْعَالَمیِنَلِتُرابِ مَقْدَمِه اَلْفدَاء میکنه،میاد مدینه اون دو نانجیب رو از خاک بیرون میاره،آرزویدیرینِ همه ی اهل بیت بوده،آرزویِ دلِ جواد الائمه بوده،رو زمین میکوبید میگفت از زمینبیرونتون میارم،آتیشتون میزنم،آرزوی امام حسن،آرزوی ی عبدالله،از امشب این روضه هاشروع میشه،اولین سوالی که آقا از این نانجیب میپرسه،میفرماید: چرا سیلی تو صورت مادرمزدی؟چرا دَرِ خونشو آتیش زدی؟ای مادر مادر،نانجیب نگاه تو صورت حجت خدا میکنه،مثل همیشهدروغ میگه،میگه: من آتیش نزدم،من تو این واقعه کاره ای نبودم.حضرت نامه ای از جیبقبای نازنینش بیرون میاره، میفرماید: بخوان،دستخط خودتو که میتونی بشناسی،انکار نمیتونیبکنی،میبینه نامه ی خودشه به معاویه ی ملعون نوشته،معاویه اومدم پشت در،صدا نفس کشیدنایفاطمه رو میشنیدم.،اما چنان با لگد به در زدم،صدا شکسته شدن،استخوان های سینه ی فاطمهرو شنیدم*






*مرحوم شیخ طوسی رحمةالله علیه میفرمایند:مسموم کردند پیغمبر رو،با اون حال وارد مسجد شد که دیگه حضرت روپاش بند نبود،اگر برا اینجای روضه،آدم بخواد جون بده والله جا داره،شخصیت اول جهاناسلام،حالا تو بستر افتاده، میگه:بیایید دوات بیارید، یه پوستی بیارید روش بنویسم،بهاشتباه نیوفتید،نانجیبِ ملعون ،گفت:  پیغمبرداره هزیون میگه.

از همینجا شروع شد، امیرالمومنین از همینجا ماموریت به صبر پیداکرد،حضرت زهرا انگار دَر رو از همینحا آتش زدند،جلو چشم حضرت صدیقه.یعنی بعضیا میگنبعد از بابا نه،هنوز بابا تو بستر بود این نانجیبا اینطوری کردن،همه ی روضه هارو پیغمبریک به یک خونده کنار بستر،نگاه به فاطمه میکرد یک به یک روضه هارو میگفت،نگاه به ابیعبدالله میکرد یک به یک روضه هارو میگفت*

 

در پیش من  آتش مزن بالو پرت را

خونین مکن جانِ پدر چشمِ ترت را

 

فردا همینکه جمع کردی بسترم را

آماده کن کم کم عزیزم بسترت را

 

آماده کن از آن کفن ها دومین را

بیرون بیاور یادگارِ مادرت را

 

*محتضر میگن حتی دکمهی رو سینه اش  رو هم باز کنید،مثل کوه سنگینیمیکنه رو سینه اش،یه وقت دیدن ابی عبدالله که کوچیک بود ،دوید خودش رو اندخت رو سینهی پیغمبر،تا فاطمه اومد بچه رو برداره،گفت نه. اشاره کرد بزار باشه*

 

بگذار روی سینه ام باشد حسینم

بگذار بر قلبم حسن را، دخترت را

 

بگذار با طفلانِ تو قدری بسوزم

حالا بگویم حرف های آخرت را

 

زاری مکن بر حال من با حال و روزت

خاکی مکن دنبال بابا معجرت را

 

تو بار شیشه داری میترسمت چون

خیلی مواظب باش طفل دیگرت را

 

بس کن عزیزِ تا سحر بیدار

بس کن کُشتی مرا از گریه ی بسیار

 

بس کن این چند شب بیدار مانده، آب رفتی

این چند شب گریانِ من، اینبار بس کن

 

می سوزم از این ناله های آتشینت

آتش مزن بر این تن تب‌دار، بس کن

 

رویت ندارد طاقت این اشک هارا

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

 

زهرا باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

 

باید بگویم روضه هایِ بعد خود را

باید بسوزی بعد این دیدار بس کن

 

*حالا از اینجا پیغمبرروضه خونده،این چند بیت رو با پیامبر خدا ناله بزن.*

 

ای کاش بعد از من کسی جایم بگوید

با هیزم و با آتش و دیوار. بس کن

 

ای کاش میگفتن بار شیشه دارد

ای کاش میگفتن با مسمار بس کن

 

*حالا از اینجا روضهی امام حسنم شروع میشه،خودش فرمود روضه ی من اینه*

 

در کوچه میاُفتی کسی غیر از حسن نیست

با گریه میگوید که در انظار بس کن

 

*نانجیب چقد داری مادرمرو میزنی،بس کن.بس کن،الهی بمیرم برا امام حسن،آقا جان این روضه رو میخونم ان شاءاللهاگر زنده باشیم مدینه،تو حرمت میخونیم،اگه زنده نبودیم پیغمبر فرمود:روز م که همهگریانند.اشک ریزان حسن خندانند*

 

در کوچه میاُفتی و میگوید به قُنفذ

افتاد دست مادرم از کار. بس کن

 

دستت مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار. بس کن





خیلی سخته،که خاکِ مصیبت بشینه سرت
خیلی سخته،غرورت لگد شه پیشِ مادرت
خیلی سخته،بیوفته زمین پیشِ چشمت زنت

خیلی سخته یه نامرد ،راه و به روت ببنده
ناموست رو زمینُ، یک بی غیرت بخنده


کوچه بود و یه داغی که هیچکس نشد باورش
کوچه بود و کبوتر که می لرزه بال و پرش
کوچه بود و حسن بود و بیتابیِ مادرش

کوچه بود و صدای نفس های مادر،خدا
کوچه بود و یه نامرد که می زد بازم بی هوا
کوچه بود و یه چادر که پُر می شد از رد پا

سنگینیِ یه دستی،که بغض از مرتضی داشت
چندتا بنفشه پایِ چشمای مادرم کاشت
لعنت به مردم آزار، مادرم شد گرفتار
با صورت خورد به دیوار
از سنگ بود جنسِ دیوار
ای مادرِ جوانم.



وقتی امیر المومنین بدن پیغمبر رو غسل میداد،حضرت رو میخوادبه صورت بخوابونه غسل بده،میشنید یه صدایی رو: علی جان! این صورتُ به رو به زمین نخوابون،صورتِپیامبر خداست.حُرمت داره.کجا رفت دلت؟*

 

بگذار یه جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

 

وقتِ هزار و نهصد و پنجاه زخمش

ای نیزه ی خونبار، این اِصرار بس کن

 

*وعده ی هممون کربلا،نمیدونیممحرمِ دیگه ای باشیم ناله بزنیم*

 

این ناله های دخترت پیش حرامی

با شمر میگوید: نزن، نشمار، بس کن

ای حسین.

 

*پیغمبر فرمود :بزاربچه ها رو سینه ام باشند،حسن و حسین سینه ی منو سنگین نمیکنند،آرامشِ جانِ من هستند،منراحت جون میدم.شاید پیغمبر داره میبینه اون لحظه ای رو که،نانجیب وارد گودال شد،امامحسنم برا همین گریه میکنه،فرمود: "لا یوم کیومک یا اباعبدالله""والشمرجالسٌ علی صدر الحسین"حسین وای وای وای.

 

ناله ات رو دیگه نگه ندار تموم شد این شبا."یوم علی صدرالمصطفی و یوم علی وجه الثری"یه وقت رو کرد به مدینه زینبِ کبری:"یَا مُحَمَّدَاهْصَلَّى عَلَیْكَ مَلِیكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِمُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ."هرچقدر کار داری با اربابت یکصدا بگو :یا حسین.*





یه وقت نذارید گلی پرپر بشه
بی حرمتی‌ها دَمِ این در بشه
حسینُ مِنی و اَنا مِن حسین
یه وقت نذارید کسی بی‌سر بشه
وای.
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا مَودة فى القُربی

دارم میرم از این دیار فانی
من آذا فاطمه فقد آذانی

یه وقت نذارید گلی پرپر بشه
بی حرمتی‌ها دَمِ این در بشه
حسینُ مِنی و اَنا مِن حسین
یه وقت نذارید کسی بی‌سر بشه
وای.
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا مَودة فى القُربی
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا مَحبتَ فِى اهرا

از این غم اشک من سرازیر میشه
دختر بعد از باباش سریع پیر میشه

یه وقت نذارید کمرش تا بشه
میون آتیش تک و تنها بشه
از اون گذشته نکنه کربلا
رقیّه مونم مثه زهرا بشه

وای.
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا مَودة فى القُربی
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا  بُکاءً لِلمجتبی

هرکی از غربتِ حسن گریونه
تو م قول میدم لباش خندونه

یه وقت نذارید که جگر سوخته شه
با آتیشِ زهر دلش افروخته شه
یه وقت نذارید کنارِ قبر من
کفن با تابوت به تنش دوخته شه

وای.
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا  بُکاءً لِلمجتبی
لا اَسئَلُکم اَجرا، اِلا  زیارتً عاشورا
امروز میذاره سر به روی سینم 
یک روزم بچمُ رو خاک میبینم

میگیرم امروز بوسه از حنجرت
خدا کنه زود بِبُره خنجرت
یه وقت نذارید که با چکمه بیاد
برن رو سینش جلوی خواهرش

وای حسین وای حسین


بی کفن بود حسین ورنه وصیت میکرد
که به روی کفنش نام حسن بنویسند




رسد ز افلاک نوای ماتم
که گشته برپا عزای خاتم

روح الامین بزن به سینه
بعد رسول بی قرینه
کرببلا شود مدینه،واویلا

جان به لبِ پیمبر است
پیک عجل پشت در است
اجازه دست کوثر است، واویلا

(وا ابتاه وا ابتاه)۳ واویلا


امان ز امت که بعد طاها
دهند تصلی به قلب زهرا

فاطمه میشود عزادار
دسته ی گل رسد ز مسمار
نوحه گرش در است و دیوار، واویلا

پنجه ی گرگ و اَبرویش
غلاف تیغ و بازویش
ضربه ی پا و پهلویش،واویلا

(وا ابتاه وا ابتاه)۳ واویلا

*همین روزاست بین در و دیوار میگه "وا ابتاه وا ابتاه".
از کنار گنبد خضرا بریم بقیع.*

حسینِ زهرا عزا گرفته
کنارِ زینب نوا گرفته

تاجِ سرم برادرم رفت
سایه ی رحمت از سرم رفت
حافظ ِسِرِّ مادرم رفت،واویلا

ز پا نشسته خواهرت
چه کرده با تو همسرت
که سبز گشته پیکرت،واویلا

(وا حسنا واحسنا)۳ واویلا


رسد ز افلاک نوای ماتم
که گشته برپا عزای خاتم

روح الامین بزن به سینه
بعد رسول بی قرینه
کرببلا شود مدینه،واویلا

جان به لبِ پیمبر است
پیک عجل پشت در است
اجازه دست کوثر است، واویلا

(وا ابتاه وا ابتاه)۳ واویلا




ما بین بچه های فاطمه فرق نیست که

ترس یزیدیان همه "اصلِ ولایت"است

بر خاک می کِشند تو را این حرامیان

این بی حیا شدن همه اش از لجاجت است

 

*یا امام حسنِ عسکری! قربونت برم آقا! اصلاًانگار هر کی اسمش حسنِ همینطورِ،اصلاً انگار هر کی اسمش حسنِ باید غریب باشه،اصلاًانگار هر کی اسمش حسنِ می زننش.این یه بیت رو سادات منو بخشن.آقا!.*

 

سیلی که می‌زنند به دیوار میخوری

محکم لگد زدن به تو از روی نفرت است

 

*این بیت رو ببینم یادِ کجا می اُفتی.*

 

بس کن نزن، زمین و زمان می‌خورد به هم

نفرین کند که لرزه به ارکانِ خلقت است

رحمت بس است، رو کن از آن هیبت خودت

نه…، صبر در قبیله‌ی حیدر وراثت است

 

*اصلاً انگار تو این قبیله باید صبر کنند،زنرو می زنن باید همسر صبر کنه،یا امام حسن!آقا!.*

 

ذکر لبم شده همه شب "یابن العسکری"

می‌آید آن‌که در پَسِ اسرارِ غیبت است

از یُمن توست "سامره" شد"سُرِّ مَن رَءآه"

سرداب سامرای تو "بابُ الاِجابت"است

انگار غربت تو به پایان نمی‌رسد

سوغات سامرای تو تربت نه، غربت است

شاعر:محمدکاظمی نیا

*هر جایی رفتی مراسم ترحیم،صاحب عزا دَمِدر می ایسته،خوش آمدی میگه،امشب صاحب عزا ، خودِ امام زمانِ،دَمِ در ایستاده،خوش آمدمیگه،آی عزادارای پدرم! خوش اومدید.ما امشب اومدیم خودمون رو بهت نشون بدیم،ما هماومدیدم آقا! اما تو رو ندیدیم یوسفِ فاطمه!.

صدا زد خادمش رو،ظرف آبی براش بیاره،میگه:ظرفآب رو برداشت آورد،داد دستِ امام حسن،اینقدر این آقا ضعیف شده،دست ها میلرزه،بدن دارهمیلرزه،ظرف آب رو که به دست امام حسن داد،اینقدر که دست ها میلرزید،ظرف آب رها شد،ریخترو زمین،صدا زد:آی خادم!برو پسرم مهدی رو خبر کن،مهدیم بیاد.اینجا امام حسن پسرشمهدی رو صدا زد،یه مادری هم من میشناسم،پسرش مهدی رو صدا زد،ما بینِ در و دیوار قرارگرفت،صدا زد: مهدی جان! بیا.کمکِ مادرت کن

اومد امام زمانِ من و تو.کنار پدرش،ظرفآبی رو برداشت،با دستای مبارکِ خودش نزدیکِ دهان امام حسن.اینقدر امام حسن ضعیف شده،دندانها بهم میخوره،میلرزه،ظرف رو آورد جلو.میگه:امام حسن شروع کرد گریه کردن،صدا زد:بابا! چرا گریه می کنید؟گفت:برا تو گریه میکنم،خیلی غریبی،بعد از من بیابون گرد میشی.بعداز من خیلی بی کس میشی.

من میگم:شاید ظرف آب رو جلو امام حسن آوردن،یادلب های خشک حسین هم افتاده باشه،یاد اون لحظه ای که راوی میگه:دیدم لب های حسین دارهبهم میخوره.از لب ها داره خون جاری میشه.لبها خشکیده است.ظرفِ آب رو برداشتمبرا حسین آب ببرم،تا اومدم تویِ گودال دیدم اون نانجیب داره بالا میاد،ظرفِ آب رو ازمگرفت،برای کی داری آب می بری؟ گفتم:مگه نمی بینی حسینِ فاطمه تشنه است؟ گفت:نمیخوادآب ببری،الان خودم سیرابش کردم.اما دیدم بدنش داره میلرزه،چرا بدنت داره میلرزه؟صدا زد:آخه اون لحظه ای که نشستم رو سینۀ حسین،دیدم یه صدایی داره میاد،یکی هی دارهمیگه: "بُنیَّ!." پسرم.حسین.

بهترین کفن ها رو برای امام حسن عسکریآوردن.جعفرِ کذاب اومد به این بدن نماز بخونه،دیدن از دور یه بچۀ چهار ساله ای دارهمیاد جلو.برید کنار من باید بر این بدن نماز بخونماومد جلو.ایستاد جلو،نمازِمَیِّت رو خوندامامِ،باید امام رو امام خاک کنه،بدن امام حسن عسکری رو داخل قبرگذاشت.

کربلا هم امام سجاد بابا رو داخلِ قبرگذاشت.میگه:دیدم داخلِ قبرِ، اما از قبر بیرون نمیآد.سر به این بدن گذاشته دارههای های گریه میکنه.یا امام سجاد! چرا از قبر بالا نمی آیید؟ صدا زد: آخه هر میتیرو که خاک میکنن،طرفِ راستِ صورتش رو روی خاک میذارن،اما من هر چی نگاه میکنم،بابامسر به بدن نداره.ای حسین.





آقای سامرا چقدر ناتوان شدی
خیلی شبیه مادرِ خود قدکمان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی
چون مادرت زمان جوانی تو میروی
اَبَاالمَهدی یا مولا
____________
بغصی شکسته داری و فریاد کوچه ای
هی میخوری زمین ، ولی یاد کوچه ای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت
شکرخدا که میخ به پهلوی تو نرفت
شعله سراغ پیچشِ گیسوی تو نرفت
اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خِرمَنِ نیلوفرت نزد
اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
اَبَاالمَهدی یا مولا
____________
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند
مهدی رسیده و به برت گریه میکنند
خاکی شده است موی سرت گریه میکند
این ظرفِ آب بر جگرت گریه میکند
برروی دامنِ پسرت دست و پا مزن
اینگونه چنگ بر روی این خاک ها مزن
آقا سلام بر تو و دریایِ تشنه ات
این کاسه میخورد روی لبهایِ تشنه ات
یادِ حسین می دمد از نایِ تشنه ات
دادی سلام بر لبِ بابایِ تشنه ات
خونابه گرچه از دهنت ریخته شده
آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکرخدا که لعل لبت خیزران نخورد
شکرخدا که روی گلویت سنان نخورد
چکمه به روی پیکرِتو بی امان نخورد
سرنیزه ای نیامد و روی دهان نخورد
شکرخدا که تو کفنی داشتی حسن
بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
اَبَاالمَهدی یا مولا
____________
بی تو وقارِ خواهرِ تو مُستَدام ماند
با احترام آمد و با احترام ماند
پوشیده از نگاه خَواص و عوام ماند
وای از زنی که در وسط ازدحام ماند
احساس های خواهری اش لطمه خورده بود
حتی غرورِ روسری اش لطمه خورده بود
شاعر:محمدجوادپرچمی






"اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا مُحَمَّدٍیا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا اَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِیا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْناوَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا."گداهایِسامرا معروفن،ما هم امشب گدای سامرا باشیم،گدا نباید دستش پایین باشه." یا وَجیهاًعِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ."

 

ای جلوۀ خداییِ بی انتها حسن

خورشیدِ روشنِ سحرِ سامرا، حسن

 

بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است

نور خدا، مُکَمِّلِ توحیدِ ما، حسن

 

امشب عروجِ زخمیِ بالِ مرا ببر

تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن

 

در بینِ خانوادۀِ زهرایِ مرضیه

باید شوند تمامِ علی زاده ها حسن

 

 

*دوتا حسن دارن این خاندان،هر دو هم فرزندعلی هستند،جانم فدایِ هر دوشون،اما این کجا و اون حسن کجا،این حسنی که میخوای براشگریه کنی،حرم داره،یه ضریح خوشکل داره،امشب دورش شلوغِ،حرمش پر از زائرِ.بمیرم برااون حسن.*

 

 

بسته میشه پروندۀ دو ماهۀ اشک و عزا

با گریه بر روضه هایِ غریبِ شهرِ سامرا

 

دو ماهه آزگار شده،دلها همه غرقِ محن

گریۀ غربتِ شماست که آبرو داده به من

 

آقا یه امشبُ بیا به مجلس ما سر بزن

 

 

* مگه شبِ عزایِ پدرت نیست؟یاصاحب امان!مگه نمیگن:صاحب عزا دَمِ در ایستاده؟اصلاً من چرا میگم به ما سر بزن،تو قبل از ما اومدی،ماهمه اومدیم بگیم:سرت سلامت،"آجرک الله".*

 

آقا یه امشبُ بیا به مجلس ما سر بزن

الهی سایه ات کم نشه،ازسر ما آقایِ من

 

نامِ حسن یه عمریۀ به دلِ ما جلا میده

مادرش امضاء میکنه،خودش یه کربلا میده

 

نام حسن رو می برم،یه آهِ حسرت میکِشم

مدینه جلوه گر میشه،با روضه هاش جلو چِشَم

 

موندم به تو بگم غریب،یا به غریبِ مدینه

خوب شد مدینه نبودی،چشمت روز بد نبینه

 

بچه باشی نتونی که مادرت رو یاری کنی

مادر کمک بخواد ازت،نشه براش کاری کنی

 

خوب شد میون کوچه ها،مثلِ امامِ مجتبی

ندیدی مادر رو زدن،یه عده بی شرم و حیا

 

خوب شد مدینه نبودی،جلویِ چشمایِ ترت

یه ضربه با غلاف،یهو بشکنه دستِ مادرت

 

وای مادرم

 

خوب شد مدینه نبودی،ببینی بینِ کوچه ها

مادرِ هجده ساله ات رو،افتاده زیرِ دستو پا

*زهردو تا کار با بدن میکنه،اول اینکه آدم رو تشنه میکنه،عطش غالب میشه به بدن.وقتی اسمِعطش میاد.بمیرم برای اربابمون امام حسین که لب هاش مثل دو تا چوب خشک بهم می خورد.اسمزهر که میاد.ای خدا! مگه بچۀ شیر خواره،مگه علی اصغر چقدر آب می خواست که تیری که  به گلوش زدن هم مسموم بود و هم سه شعبه بود.فقطهمین رو بگم:یه کاری کردن،یه بلایی سَرِ حسین آوردن،که از آسمان پیامِ تسلیت رسید،برایهیچ شهیدی،اما تا تیر رو زدن به گلو،ندارسید: "صَبرَاً لَکَ یا حسین!."خدا ندا میده:صبر داشته باش حسین.

دومیناثرِ زهر بهم خوردنِ تعادلِ،امام رضا هم تعادلش بهم خورد،چی میخوام بگم؟ میخوام بگم:مَرداگر تعادلش بهم بخوره عیبی نداره،مَردِ.اما وای به روزی که یک زن تعادلش بهم بخورهچرا مادرِ ما تو کوچه ها تعادلش بهم خورد؟ مادرِ مارو زهر دادن؟ نه.چرا مادرِ ماتو کوچه ها هی به دیوار می خورد؟ یه جور دیگه هم میشه تعادلِ کسی رو بهم بزنی.چهجوری؟ چند نفری به یک نفر حمله کنن.کمربندِ علی رو گرفت،دیدن حریفِ فاطمه نمیشن.یهنفری داره علی رو میبَره.یه کاری کنید دستِ فاطمه جدا بشه.ریختن دورِ مادرِ ما.

 

 

من ایستادهبودم،دیدم که مادرم را

دشمنگهی به کوچه،گاهی به خانه می زد

 

گردیهبود قنفذ،هم دست با مغیره

او باغلاف شمشیر این تازیانه می زد

 

*حرفمن رو نشنیده بگیر یه جوری زدن،دیگه مادرِ ما تا آخرِ عمرش درست راه نمی رفت."مُنَهَّدَةَ الرُّكن"امان از بی کسی،ای دادِ بیداد.*

 

اماناز کوچه هایِ بی مُروَّت

اماناز مردمِ بشکسته بیعت

 

*ببرمتامشبی کربلا،روضه بدونِ کربلا انگار یه چیزی کم داره.یک امام رو با زهر کاری کردنکه تعادلش بهم بخوره،مادرِ مارو با غلاف شمشیر.با تازیانه.یه آقایی هم سراغ دارمکربلا.سوارِ ذوالجناح.عطش غالب شده بود بر حسینزخم ها،تیرها،شمشیرها.دیدنهر کاری کنن حسین از ذوالجناح نمی اُفته.چه کردن؟یه نانجیبی با نیزه به پهلوش زد.تعادلشرویِ ذوالجناح بهم خورد،" فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ، عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِعَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ." از بالایِ ذوالجناح با صورت.ای حسین.





بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

 عَنْ فاطِمَةَ اَّهْراَّءِ عَلَیهَاالسَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَاَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَی اَبی رَسُولُ اللَّهِ فی بَعْضِ الاْیامِ فَقالَ السَّلامُعَلَیک یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیک السَّلامُ قالَ اِنّی اَجِدُ فی بَدَنی ضُعْفاًفَقُلْتُ لَهُ اُعیذُک بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ

 

*اینجا که چیزی نشده بود به بابا اشارهکردی از ضعفُ و ناتوانی بی بی جان پیغمبر یه لحظه ام نمی تونه ضَعفِ تورو ببینیه آخ این روزا چه ضعفی داشتی خانم کاری کردن ازت دیگه چیزی باقی نموند نَاحِلَةَالْجِسْمِ بَاكِیَةَ الْعَیْنِ ببین ضعف به جایی رسید که فرمود فضه من صورتم رو نمی تونم برگردونم سادات من معذرت میخوام ، مادرتونُ چه جوری زده بودن که حتی صورتشمنمی تونست برگردونه*

 

فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینی بِالْکساَّءِالْیمانی فَغَطّینی بِهِ فَاَتَیتُهُ بِالْکساَّءِ الْیمانی فَغَطَّیتُهُ بِهِ وَصِرْتُاَنْظُرُ اِلَیهِ وَاِذا وَجْهُهُ یتَلاَلَؤُ کاَنَّهُ الْبَدْرُ فی لَیلَةِ تَمامِهِوَکمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِی الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَالسَّلامُ عَلَیک یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا قُرَّةَ عَینی وَثَمَرَةَفُؤ ادی فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُجَدّی رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّک تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَالْحَسَنُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِاَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَک تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ وَعَلَیک السَّلامُ یاوَلَدی وَیا صاحِبَ حَوْضی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکساَّءِ فَماکانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِی الْحُسَینِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیکیا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَیا قُرَّةَ عَینی وَثَمَرَةَ فُؤادیفَقالَ لی یا اُمّاهُ اِنّی اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُجَدّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکوَاَخاک تَحْتَ الْکساَّءِ فَدَنَی الْحُسَینُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُعَلَیک یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیک یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لی اَنْاََ مَعَکما تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ وَعَلَیک السَّلامُ یا وَلَدی وَیا شافِعَاُمَّتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکساَّءِ

 

فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِک اَبُوالْحَسَنِعَلِی بْنُ اَبی طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُوَعَلَیک السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُاِنّی اَشَمُّ عِنْدَک رائِحَةً طَیبَةً کاَنَّها راَّئِحَةُ اَخی وَابْنِ عَمّی رَسُولِاللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیک تَحْتَ الْکساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِینَحْوَ الْکساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَنْاََ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیک السَّلامُ یا اَخی یا وَصِییوَخَلیفَتی وَصاحِبَ لِواَّئی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ عَلِی تَحْتَ الْکساَّءِثُمَّ اَتَیتُ نَحْوَ الْکساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیک یا اَبَتاهُ یا رَسُولَاللَّهِ اَتَاْذَنُ لی اَن اََ مَعَکمْ تَحْتَ الْکساَّءِ قالَ وَعَلَیک السَّلامُیا بِنْتی وَیا بَضْعَتی قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکساَّءِ فَلَمَّااکتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکساَّءِ اَخَذَ اَبی رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَی الْکساَّءِوَاَوْمَئَ بِیدِهِ الْیمْنی اِلَی السَّماَّءِ وَقالَ َللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیتی وَخاَّصَّتی وَحاَّمَّتیلَحْمُهُمْ لَحْمی وَدَمُهُمْ دَمی یؤْلِمُنی ما یؤْلِمُهُمْ وَیحْزُنُنی ما یحْزُنُهُمْاَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْوَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ مِنّی وَاَ نَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکوَبَرَکاتِک وَرَحْمَتَک وَغُفْرانَک وَرِضْوانَک عَلَی وَعَلَیهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُالرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

 

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکتیوَیا سُکانَ سَمواتی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةًوَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیئَةً وَلا فَلَکاً یدُورُ وَلا بَحْراً یجْریوَلا فُلْکاً یسْری اِلاّ فی مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَالْکساَّءِ فَقالَ الامینُ جِبْراَّئیلُ یارَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّهُمْ اَهْلُ بَیتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُهاوَبَنُوها

 

فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُلی اَنْ اَهْبِطَ اِلَی الارْضِ لاَِ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْاَذِنْتُ لَک فَهَبَطَ الامینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیک یا رَسُولَ اللَّهِالْعَلِی الاعْلی یقْرِئُک السَّلامَ وَیخُصُّک بِالتَّحِیةِ وَالاکرامِ وَیقُولُ لَکوَعِزَّتی وَجَلالی اِنّی ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیةً وَلاقَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً وَلا فَلَکاً یدُورُ وَلا بَحْراً یجْری وَلافُلْکاً یسْری اِلاّ لاَجْلِکمْ وَمَحَبَّتِکمْ وَقَدْ اَذِنَ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکمْفَهَلْ تَاْذَنُ لی یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیک السَّلامُیا اَمینَ وَحْی اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَک فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَناتَحْتَ الْکساَّءِ فَقالَ لاَبی اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحی اِلَیکمْ یقُولُ اِنَّمایریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهیراً

 

فَقالَ عَلِی لآَبی یا رَسُولَ اللَّهِاَخْبِرْنی ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَالنَّبِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانی بِالرِّسالَةِ نَجِیاًما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الآَرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْشَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکةُوَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلی اَنْ یتَفَرَّقُوا

*یعنیالان محلِ نزولِ رحمتِ خداست ملائکه دارن استغفار میکنن ، از همۀ اینا بالاتر خودهصاحب روضه حضرتِ صدیقۀ طاهره داره برامون استغفار میکنه اسماء میگه غسل کرد ، سورۀیس زو خواند ، به من فرمود تو بستر دراز میکشم ، ساعتی بعد صدام بزن ، اگه جواب ندادمبرو مسجد علی رو خبر کن قبل از اینکه تو بستر دراز بکشه دیدم آخرین مناجاتشُ اینجوریشروع کرد : اَللَّهُمَّ اِنّی اَسْاَلُکَ بِمُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی وَ شَوْقِهِ اِلَیَّ،وَ بِبَعْلی عَلِیِّ الْمُرْتَضی وَ حُزْنِهِ عَلَیَّ، وَ بِالْحَسَنِ الْمُجْتَبیوَ بُکائِهِ عَلَیَّ، وَ بِالْحُسَیْنِ الشَّهیدِ وَ کَآبَتِهِ عَلَیَّ، وَ بِبَناتِیَالْفاطِمِیَّاتِ وَ تَحَسُّرِهِنَّ عَلَیَّ، اَنَّکَ تَرْحَمُ وَ تَغْفِرُ لِلْعُصاةِمِنْ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ وَ تُدْخِلُهُمْ الْجَنَّةَ بی بی برا همه دعا کرده حقِدعاش اینه خوب اقامۀ عزا کنی *

 

 فَقالَ عَلِی اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَ فازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکعْبَةِفَقالَ النَّبِی ثانِیاً یا عَلِی وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ نَبِیاً وَاصْطَفانیبِالرِّسالَةِ نَجِیاً ما ذُکرَ خَبَرُنا هذا فی مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَرْضِوَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ وَفَرَّجَ اللَّهُهَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَیاللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِیٌ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکذلِک شیعَتُنافازُوا وَسُعِدُوا فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکعْبَة .

 

*وقتگذشته دو سه جمله روضه و التماسِ دعا ، ساعتی گذشت ، اسماء هرچه صدا زد دید فاطمه جوابنمیده گریبان پاره کرد ، حَسَنین سلام الله آمدند تا حالا سابقه نداشته مادرِما این ساعت ، غروب استراحت کنه اسماء هرکاری کرد مخفی کنه نتونست آخرالامر گفتبچه ها برید باباتون علی رو خبر کنید یا صاحب امان علی میدونه داغِ زهرا چقدرسنگینه تو مسجد نشسته بود ، این خونه ای که درش به مسجد باز میشد یه وقت دید دوتاآقازاده هاش سراسیمه دارن میان هنوز حرفشون تموم نشده علی بلند شد ابن عباس میگهبلند نشده با صورت زمین خورد از مسجد تا خونه چند قدم بیشتر راه نبود ، بعضی هاگفتن سه مرتبه خورد زمینُ بلند شد هی میگفت : بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ (جانم . آماده ای به وصیتِ فاطمه عمل کنی یا نه ؟) کربلا هم دخترِ همینعلی از خیمه پا ، سراسیمه دوید این لباسِ عربی مانع میشد هی زمین میخوردُبلند میشد هی میگفت وا محمدا وا حسینا *






وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله.
نالۀ آقامون امشب بی امونه
اشکِ چشمش جاری میشه رویِ گونه
با دلی پر از غم و قلبی شکسته
روضۀ غربتِ بابارو میخونه
ای پدر جان! از غمت قلبم کبابِ
ای پدر جان! زندگی بی تو عذابِ
ای پدر جان! جگرت تشنۀ آبِ
وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله.
____________
زهر کینه سویِ چشماشُ گرفته
رمق و توانِ دستاشُ گرفته
جگرش ازتشنگی میسوزه آقا
خشکی و کبودی لبهاشُ گرفته
وا اماما،از لبانش خون رَوُونه
وا اماما، یادِ جدش روضه خونه
وا اماما،یادِ چوبِ خیزرونه
وای از این غم،مهدی امشب بی قراره
وای از این غم،چشم او ابر بهاره
وای از این غم، که دیگه بابا نداره
آجرک الله بقیةالله.
____________
گرچه آقا سامرا دور از وطن بود
جایِ شکرش باقیِ که با کفن بود
اما "لایوم کیومک" ای حسین جان
کربلا سهمِ تو کهنه پیروهن بود
واحسینا،بی کفن صد پاره پیکر
واحسینا،از قفا بریده حنجر
واحسینا،جانم ای غریبِ مادر






یاصاحب امان!.
دنیا و فیضِ حضورت
نزدیکِ روزِ ظهورت
یاصاحب امان!.
____________
قائمِ آلُ الله!
می رسی.کی از راه؟
دنیا و فیضِ حضورت
نزدیکِ روزِ ظهورت
یاصاحب امان!.
____________
اِنتَقِم یا مُنتَقِم
وارثِ خونِ خدا
یک جمعه تو کربلا
قرارِ ما
العجل یابن الحسن
آقای من،آقای من
____________
یابن اهرا مهدی!
تسلیت یا مهدی!
مثلِ تو من شصت و نه شب
بودم عزادارِ زینب
یاصاحب امان!.
____________
از نجف تا کربلا
تا که یارِ نازنین
با تو باشم هم قدم
من اربعین
العجل یابن الحسن
آقای من،آقای من
____________
السلام ای یارا
السلام ای جانا
تو زندگیم مهمه
قال جوادُ الائمه
فَرّوا الی الحُسین
مبدأ ایوونِ نجف
مقصد شهرِ کربلا
موکب موکب اربعین
 قرارِ ما
محیایَ محیا حسین
آقا حسین،آقا حسین




اَللّهُمَّكُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِفی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی كُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراًوَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیهاطَویلاً

 آنکه بر محضر شما نرسد

مطمئناًکه تا خدا نرسد

بهتراست اینکه زیر خاک رود

آنسری که به سامرا نرسد

عطرِسرداب را نفهمیده

آنکهبر سُرَّ مَن رَآی … نرسد

چشمبرخاکِ آن اگر بکشیم

آسمانهم به گرد ما نرسد

سامرارفته ها به من گفتند

هیچجایی به کربلا نرسد

ازکفن کردنی دوباره بخوان

تاکه روضه به بوریا نرسد

باحسینیم با حسن هستیم

ماگدایِ دوتا حسن هستیم

 نام ما را که از قدیم نوشت

ازگدایان این حریم نوشت

تاخدا حال و روز ما را دید

بعدِنام حسن،کریم نوشت

تاکه پیش تو دردِ دل کردیم

نامما را خدا کلیم نوشت

دلِما را اسیر کرد آنکه

بالجبریل را گِلیم نوشت

رفتهبودیم مشهد و آقا

بازهم روزیِ عظیم نوشت

سامراواجبیم ، امام رضا

نهکبوتر که یا کریم نوشت

باحسینیم با حسن هستیم

ماگدایدوتا حسن هستیم

 این طرف صحنِ صاحبِ کَرَم است

آنطرف یک غریب بی حرم است

اینطرف هرچه هست زائر هست

آنطرف بی چراغ بی عَلَم است

اینطرف احترام می بینی

آنطرف ناسزا که دَم به دَم است

سامراشد خراب فهمیدم

چقدرروضه ها شبیهِ هم است

مادریاند هر دوتا آقا

موسپیداست هر که غرقِ غم است

پیشهر دو به گریه می شنوی

روضۀپهلویی که محترم است

 

*مادر ، مادر *

 

"بویِ دود است که پیچیده ،کجا میسوزد ؟

نکندخانۀ مولاست خدا رحم کند .

همۀشهر به این سمت سرازیر شدند

درمیان کوچه دعواست خدا رحم کند .

هیزمآورده که آتش بزنند این در را

پشتدر حضرت زهراست خدا رحم کند"

با حسینیم با حسن هستیم

ماگدایِ دوتا حسن هستیم

کاش پلکت کمی تکان بخورد

به زمین ورنه آسمان بخورد

پسرت آمده است تا جگرت

زخم کمتر از این و آنبخورد

ظرف آبی به دستهایش تا

پدر آبی نفس ن بخورد

می‌خورد ظرف هی به دندانت

چه کند؟ آب نیمه جانبخورد

خوب شد کودکت ندیده لبت

ضربه از چوب خیزران بخورد

روی پیشانی‌ات فقط چیناست

آه اگر سنگ بی امان بخورد

عمه مانده است زیر هرضربه

که مبادا به دختران بخورد

دختران تشنه‌اند و باخنده

لقمۀ خویش را سنان بخورد

با حسینیم با حسن هستیم

ماگدای دوتا حسن هستیم

 شاعر : حسن لطفی

 

*فرمود:خواستی شیعۀ ما رو بشناسی،مقابلش سه باربگو:" صَلَّى اللَّهُعَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه." ناخودآگاه بهم میریزه." یابن الحسن آجرك الله"اما آقا جان بابای شمارو کفن کردند،دفنکردند.میخوام از زبان خودِ آقا امام زمان روضه بخونم" أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُالْقُرى".

 

رأسِ تو می رود بالایِنیزه ها

من زار می زنم،در پایِنیزه ها

آه ای ستارۀ دنباله دارِمن

زخمی ترینِ سَرِ نیزهسوارِ من

با گریه آمدم اطرافِقتلگاه

گفتی که خواهرم برگردخیمه گاه

 

*وای از اون ساعتی که زینب تماشا کرد،نیزه دار بانیزه میزد،شمشیردار با شمشیر میزد،اونایی که حربه نداشتن دامن هاشون رو پر از سنگکرده بودند.حسین.*

 

هر چه او بیشتر نفس می زد

بیشتر می زدند زینب را

نیزه هاشان میانِ گودالُ

با سپر می زدند زینب را

یک نفر مانده بینِ گودالُ

صد نفر می زدند زینب را

وای حسینم.

هر چه سیه رو شدم،غلامِتو هستم

خواجه مگر بندۀ سیاهندارد

شکر خدا را که در پناهِحسین

عالم از این خوب تر پناهندارد

 

ای عشقِ اول و آخرِ من

ای مهربان تر از مادرِ من

یا واهب العطایا

یامنتهی الرجایا

یا دافع البلایا

ارباب

تشنۀ سر جدا

خون بهایت خدا

السلامُ عَلی

 ساکنِ کربلا

یا حبیبی حسین.

 



یا سَیدَ الاحرار وجّهةُ الیک ذا ندائی
اجری لنا وجهاعنا مولای صوتِ کربلایی

ینجو کفمی و دمی
شُوقی لک یا علمی
یا سیدَ الاحرار

من دینی هدیتدما
مِن عاشق ان تسما 
نَحنُ لکَ الانصار 

لبیک ، یاحسین یا حسین »

____________

اهل غدیریمُ همه از شیعیانِ مرتضاییم
از سال شصت و یک علمدارِ قیام کربلاییم

ای صاحبِ شش گوشه
سرباز کفن پوشِ
اسلام و قرآنیم

یک چله گذشته ولی
با حربۀ سید علی
پیروز میدانیم 

لبیک ، یاحسین یا حسین »

____________

طوفان شده اما هنوزم این سفینه پُر شتاب است
اینَک زمانِ رزم نسلِ سوم این انقلاب است

تسلیم و خواهش هرگز 
با ننگ سازش هرگز 
از پا نمی افتیم

از نهروان بیزاریم
ما فاتح پیکاریم
چون یا علی گفتیم

لبیک ، یاحسین یا حسین »

____________

بو عرصه ده مردانِ با غیرت دیئر لبیک حسینه
مِسوان باشیندا چادرِ عفت دیئر لبیک حسینه

بو یولدا قرا گیروخ
هر درده دیسه دوزئروخ
حر و زهیر اُولوخ

اُول یوسف گمشده یه 
اُول مهدی فاطمه یه 
بیز منتظر قالوخ

لبیک ، یاحسین یا حسین »





اگه نوجوونیمو
اگه سنمون کمِ
همه عالم بدونن
این سپاهِ قاسمِ

سنم کمه اما واسه تو مردِ نبردم 
با سن کمم مثلِ یه سردارِ رشیدم
 اینجوری نگام نکن آقا خیلی شجاعم
 سنم کمه اما واسه تو جونمو میدم
____________
اگه نوجوونیمو
اگه سنمون کمِ
همه عالم بدونن
این سپاهِ قاسمِ

 چی میشه جونِ منو
 نذرِ انقلاب کنی
 نوجوونم ولی باز
 میشه روم حساب کنی

 هر کس با تو از بچگی جوشیده میفهمه
 هرکس که نشاطُ تو غمت دیده می فهمه 
 تو نوجوونی فدات شدن چه طعمی داره
بهنام محمدی و فهمیده می فهمه
____________
اگه نوجوونیمو
اگه سنمون کمِ
همه عالم بدونن
این سپاهِ قاسمِ

بیز حُسِینه لشگروخ
یولونا باش وِرروخ
آند اُولا فاطمیه
 بیز حُسینن دنمروخ

بیز اَهلِ ولا_شَهدِ بلا شربَتیمیزدی
بیر کلمه حسین زمزمه سی وَحدتیمیزدی
عباسین اون قانلی علمی رایَتیمزدی
مهدی آقامیز شاهِ قدر قدرتیمیزدی
بیز هیئتی یوخ_فاطمه سر هیئتیمیزدی




اسم زیباتو دارم بر لب ، میخونم لبیکِ یازینب 
من هستم سرباز گردانِ ، دخترِ پادشاه عرب

سرباز زینبم 
تا جون دارم پایِ این مکتب می‌ایستم
سرباز زینبم
در آرزوی نبرد با صهیونیستم
سرباز زینبم
هرگز اهل سازش با آمریکا نیستم

یازینب ، عمریه زیر علمتم
یازینب ، من مدافعِ حرمتم

لبیکِ یازینب ، لبیکِ یازینب»
_______
موقعِ مرگ سفیانی‌هاست ، روزِ فتح سلیمانی‌هاست
بدونه دنیا که غیرتِ ، علی تو خونِ ایرانی‌هاست

بدونه دنیا که 
ما هم از قوم و تبارِ سلمانیم
بدونه دنیا که 
تا نفس باشه پایِ عهد و پیمانیم
بدونه دنیا که
مطیعِ امر سید خراسانیم

یاحیدر ، اسم تو نقش بازوبندم
یاحیدر ، باتو همیشه سربلندم

لبیکَ یاحیدر لبیکَ یاحیدر »
_______
شوقِ مرگِ تو رگ و خونم
تا ابد مردِ این میدونم
تا ظهورِ فرزند زهرا
پایِ سیدعلی میمونم

تا ظهور آقا 
پیرو راه و رسم پیر خمینم
تا ظهور آقا 
از فدائیان مکتب حسینم 
تا ظهور آقا 
از سینه‌زنهای شاه عالمینم

یا مهدی ، اَبی و اُمّی بِفداکَ
یا مهدی ، متی تَرانا و نَراکَ

لبیکَ یامهدی لبیکَ یامهدی »






هیچ دانی از چه رو داده خدا بر ما دو دست؟
با یکی باید دهی با حیدرِ کرار دست
با علی بیعت کنُ دستِ دگر آماده کن
بر دهانِ منکران محکم بزن با پشتِ دست

__________

آیینه از نگاه تو مبهوت می شود
حیـرت، شـهیدِ تیـغِ دو اَبروت می شود

محرابِ چشم تو همه را سر به راه کرد
شد سر به راه هر که به چشمت نگاه کرد

در سایه ات هر آن که نشست آفتاب شد
حاتم گدایِ تو شد و عالی جناب شد

دنیا به زیر سایۀ دستت پناه برد
هر کس که ماند زیر همین بارگاه برد

دستِ کسی به پایِ مقامت نمی رسد
سیمرغ  هم به قاف قیامت نمی رسد

هرجا حدیـث حُسنِ تو تکرار می شود
دل بیشتر اسیرِ تو دلدار می شود

روزی هزار مرتبه شکر خدا کند
هر کس به دردِ عشق گرفتار می شود

حجی به سر نیـامده حجی شروع  شد
پیش از غروب ، تازه زمانِ طلوع شد

گِردِ علی به امر نبی جمع می شدند
پروانـه وار مُحرم این  شمع می شدند

دست نبی و دست علی تا که پا گرفت
یک خطبه رویِ دست همه خطبه ها گرفت

فریاد زد که می رسد آیا صدای من؟
یا گوش می دهید به امر خدای من

پوشیده نیست معنی اکملت دینکم
حُبّ علیست معنی اکملت دینکم

مردم به آن خدا که مرا آفریده است
دنیا به خود شبیه علی را ندیده است

این مرد بوده یار من و بی کـسیِ من
هـمراه و همنشین و همیشه وصی من

آرامشِ من و دلِ آشفتۀ من است
هر گفتۀ علی به خدا گفتۀ من است

هر دل که داشت مهر علی را فقیر نیست
غیر از علی کسی به دو  عالم امیر نیست

من ضامنم کسی کـه به او اقتـدا کند
زهرا براش بین نمازش دعا کند




دو تا ساقی، دو تا باده، دو تا مینو، دو تا ساغر
دو تا تاکِ پر از انگور و سر در خمره ، خُم پرور
یکی شان صادقُ آن دیگری گردیده پیغمبر
اگر مستم اگر هوشیار
اگر خوابم اگر بیدار
اسیرم در کمندِ جعفر صادق
کمندِ احمد مختار

دو تا خورشیدِ عالم تاب می آیند از بالا
دو دُرّ نادر و نایاب می آیند از بالا
دو تا آقا دو تا ارباب می آیند از بالا
دو تا کوثر دو تا زمزم
دو تا دارو دو تا مرهم
دو تا ایمانِ مستحکم
یکی صادق یکی هم حضرتِ خاتم

ندایی آمد از لاهوتِ ربّ العزه در ناسوت
به هم پیچیده شد طومارِ کفر جبت و الطاغوت
فلک خرم ملک در شادی و جن و بشر مبهوت
فروغی در شب آمد ایّها العالَم
رئیس مکتب آمد ایّها العالَم
الا ای شیعیان کف دارد این مژده
رئیسِ مذهب آمد ایّها العالَم

ببین آتشکده خاموش شد از شعله هایِ شرک
کسی آمد که لرزانده است نورِ او بنایِ شرک
هراسان شد از این مولود مکه ناخدایِ شرک
محمد هدیه ای از عالم بالا
مقامش قاب قوسین است و او ادنی
اگر چه خاتم پیغمبرانش خوانده اند اما
بخوانیدش اَباالاُمّه ، اَخیُ الحیدر ، ابااهرا

محمد می رسد، از خوبی اخلاق می خواند
امینِ مکه از پابندیِ میثاق می خواند
سروش وحی را در گوشۀ عشاق می خواند
ز قرآن خواندنش قرآن شده واله
دلِ یاسین و الرحمان شده واله
حرا واله، خدا واله، علی مرتضی واله
ابوذر مست گشته از دمش سلمان شده واله

کنار گنبدِ خضرایِ او ما روسیاهانیم
در این دارالحکومه تک تک ما عبد سلطانیم
پناهمان بده! همشهریِ شاه خراسانیم
شفیعَ المُذنِبین الغوث
شه دنیا و دین الغوث
الا ای که وصی ات شد
امیرالمومنین الغوث

علی دلدار، علی دلبر، علی مولا، علی رهبر
علی قرآن، علی کوثر، علی میزان، علی م
علی حیدر، علی صفدر، علی شد جان پیغمبر
عَلِیٌّ حُبُهُ جُنّه
قَسِیمُ النَّارِ والجَنَّه
وَصِیُّ المُصطَفَی حَقّاً
اِمَامُ الْاِنْسُ وَ الْجَنَّةِ

شاعر :امیر عظیمی





افتخارم شده کسوت نوکری 

من غلام توام ایها العسگری

گریه هامو توشبِ شهادتت 

میفرستم روبروی مرقدت
 
تا با اشکام من بیام زیارتت 

گدای صحنت هستم 

تویی که سرور هستی 

واز پدر مادر هم برام تو برتر هستی 

قراره کار تو دلبری باشه 

کار ما تا ابد نوکری باشه

 شیعه  بهتر ازاین که لقب ماست 

گدای امام عسگری باشه 

. یا حسن ای عزیز زهرا .‌‌

با تو غم از دلِ مبتلا میره 

با ذکرت دلِ من تا خدا میره 

کربلایی شدن گیریه یه  امضاء

راه کربلا از سامرا میره 

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم 

روز اول کامدم دستور تا اخر گرفتم 

برمشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا

بردلم ترسد بماند آروزی کربلا 

تشنه ی آب فراتم ای عجل مهلت بده 

تابگیرم در بغل قبر شهید کربلا 







یا صاحب امان.
امشب،مهمونتم،مولا،یابن الحسن
هستم، سربازِ تو،نذرِ ،تو جانِ من
پر میگیرم ،تا به آسمون
شوری داره،دل هر جوون
دلبر اومد،عشق فاطمه
صاحب امون
آقاجون!تو روشنی بخشی توی دنیا به دل نوکر
آقاجون!یه عمره گداتم، مبتلاتم چی از این بهتر
آقاجون!تو این شبا از تو میخونم با مددِ حیدر
آقاجون!آقاجون!
امشب،مهمونتم،مولا،یابن الحسن
هستم، سربازِ تو،نذرِ ،تو جانِ من

_______
روی لبهات،ذکر یا رَبِ،عشقت آقا،عمه زینبِ
نوکرت تا،آخرین نفس،پایِ مکتبِ
آقاجون!تمومه کسم، ای نفسم من با تو آبادم
آقاجون!اسیر تو هستم، نکن آقا منو آزادم
آقاجون! میخوام بزارم اسم تو روی همه اولادم
آقاجون!آقاجون!
نوره ،ایمانمی،آقا،درمانمی
مثله، بابات علی،آقا،سلطانمی
امشب،مهمونتم،مولا،یابن الحسن
هستم، سربازِ تو،نذرِ ،تو جانِ من
یا صاحب امان.
_______
روز ظهور،روز حاصلِ،کفر و ظلمت،دیگه باطلِ
نقش پرچمِ،روی دوش تو،ابوفاضلِ
آقا جون!بیا تا ببینن همه دنیا یوسفِ زهرا
آقاجون! با هیبتی که داری همه دنیا میشه غوغا
آقاجون!بیا و بکن ریشه ی اسراییل و آمریکا
آقاجون!آقاجون!
وقتی، آقا بیای،لبها ،غرق سرود
چون که،نابوده با،تیغت،آل سعود
یا صاحب امان.




شب شبِ عشقه، شب سروره
امسال اگه خدا بخواد، سال ظهوره
مسیحِ زهرایی،شبیه مولایی
همه عالم نوکر،تویی که آقایی
نداره چشمایی،مثه تو زیبایی
میخوام مجنون باشم،حالا تو لیلایی
مستِ می نخورده داری
دلسپرده داری
آقا تو بیا ببین
که کُشته مُرده داری
_______
از تو نگاهت، یه چیزی پیداس
میگن که مو نمیزنی، با عموت عباس
روی دوشت داری،عبایِ پیغمبر
میایی یک روز آقا،با شمشیرِ حیدر
به یادت رو لبها،یه عُمرِ زمزمه است
ظهورِ تو تنها،دعایِ فاطمه است
ای ذکرت راز و نیازم
ای سوز و گدازم
محراب دو چشمت شده
قبلۀ نمازم
مستِ می نخورده داری
دلسپرده داری
آقا تو بیا ببین
که کُشته مُرده داری
_______
حسِ یه مادر،یه چیزه دیگه است
میگن که آخرین پسر یه چیزه دیگه است
میای وقتی آقا! بقیع آباد میشه
دلِ آلِ زهرا، دوباره شاد میشه
همیشه همراهم،دعایِ خیرِ تو
کسی رو ندارم،تو دنیا غیرِ تو
دل مستِ نازِ نگاتِ
چشمام،کفِ پاتِ
هر جایی برم ولی
باز دلم باهاتِ
مستِ می نخورده داری
دلسپرده داری
آقا تو بیا ببین
که کُشته مُرده داری
_______
یه عُمره این حرف،عقیده مونه
ای پرچم و دستت می رسونه
میای آقا دلها، گرفتارت میشه
میای سید علی،علمدارت میشه
برای سربازی منم انتخاب کن
برا سر سپردن،رو ما هم حساب کن
یک عمره درتب و تابیم
کی گفته که خوابیم
ما فداییِ خمینیُ 
ای و انقلابیم
مستِ می نخورده داری
دلسپرده داری
آقا تو بیا ببین
که کُشته مُرده داری




امشب دلم هوایِ صحن  و سراتُ کرده 
هوای پابوسی سامراتُ کرده 
از من نگردونی آقا ، رو ، خدا نکرده خدا نکرده 
شبِ شهادت تو زارم، با آه و نالَم 
برات میبارم 
دلم میخواست سامرا باشم 
پایین پا باشم  با آقا باشم 
چرا شکسته بال و پرت 
چه کرده این زهر باجیگرت 
افتاده ای یاد ِمادرت
.واویلا وایلا واویلا .
_______
از وقتی که یادمِ میسوزم زدردِ غربت 
مادر منو سپرده باشد پادویِ هیات 
میدونی آرزومِ ختمم بشه شهادت 
دل از همه، بریدم آقا 
غریبم آقا .عزیزِ زهرا .
منو ببر ،خودت سوام کن 
برام دعا کن عقده مو واکن 
میخوام فدایِ ولی بشم 
سربازِ سید علی بشم 
یه روز منم حیدری بشم یا مولا.
_______
دلم رو باز هوایی کرده ،فکرِ اباالفضل 
مجنون و کربلایی کرده، ذکرِ اباالفضل
منوعجب خدایی کرده ،عشق اباالفضل 

براتمُ ان شالله یا رب، میگیرم امشب 
میرم بازم ،یا ایها الناس
 با کلی احساس، به کف العباس 
دلم شکسته، آقا ببین 
با حال خسته، آقا ببین
 جدایی بسه، اقا ببین دلتنگم

.آقام اباالفضل یا اباالفضل




السَّلامُ عَلَیْكُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ.tوَ بمُوالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ ، وَ لَكُمُالْمَوَدَّةُ الْواجِبَةُ وَ الدَّرَجاتُ الرَّفیعَةُ وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ وَالْمَكانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَ اللّهِ عز و جل

 

همانگونه که دلتنگم برای کربلا ، آقا

همان مقدار می سوزم ز هجر سامرا ، آقا

 

تو تنها می روی ما را ببر دنبال خود یک شب

ز سرداب مقدس تا نجف تا نینوا ، آقا

 

کنار مضجع پاک امام عسکری خوب است

زیارت نامه خواندن از تو و گریه ز ما ، آقا

 

کنار جد تو هادی ، بابایت حسن ، آری

صفا دارد که با زهرا شود دل همنوا ، آقا

 

به نرجس مادرت سوگند دارم آرزو روزی

که در مدح حکیمه عمه ات گویم ثنا ، آقا

 

*سامرا که میری عمه کنارپسر وعمه کنار برادرو مادر کنارشون .همه دور هم هستن.اگر بپرسی:حکیمه خانم عمۀامام زمان آیا لطمه ای خورده ؟ میگن نه والله .*

 

همانجا یاد باید کرد یاد عمه ی سادات

اسیری را غریبی را ، یتیمی تو را ، آقا

 

اسیری و غریبی چاره دارد ای گل زهرا

تو خود بر اشک چشمان یتیمان کن دعا ، آقا

___

 

می نویسم به دست لرزانم

آب در دست ماه می لرزید

 

در دل خویش با خودش می گفت

یاد جد غریب می لرزید

 

با لب خشک و داغ و عطشانش

یاد سوسوی اختران می کرد

 

ظرف آب و صدای دندانش

یاد از چوبِ خیزران می کرد

 

یاد می کرد با دلی خونین

راس جدش میان طشت طلا

 

چون که تبعید را به غربت نیست

گشت گریان ز داغ شام بلا

 

ناگهان یاد دختران افتاد

وای از ریسمان بسته به دست

 

یک طرف دست سیدِ سجاد

یک طرف عمه پیش مردم پست

 

در گلستان سامرا یادِ

غنچه های خرابه ای افتاد

 

طعم زندان سند را که چشید

یاد زندان کوفه می افتاد

 

همه غم های کوفه و شام از

پیش چشمان او چو باد وزید

 

مجلس آرایی عبیدالله

مجلس آرایی ن یزید

 

چشم بیگانه ای بی پروا

شرم ناموس کبریا ز عذاب

 

شرم بی معجری زن ها و

آستین ها که بود جای حجاب

 

کشته ی سامرا در آن سکرات

یاد مقتول کربلایی بود

 

یاد شمشیر و نیزه و خنجر

حنجر پاره ماجرایی بود

 

ناله ی مادری به گوش آید

خذلوک بنیّ یا مظلوم

 

ذبحوک من القفا پسرم

قتلوک بنیّ یا مظلوم





واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا

 رسیده عُمرمبه سَر

شهیدِ زهرِکینه ام

یه عمرتو زندان بودم

حالا میسوزهسینه ام

 

دیگه ازدنیا سیرم

طبابت خیلیدیره

سرم دیگهشده سنگین

چشام سیاهیمیره

 

کسی غیراین طفل چهار ساله ام

نبود پیشمن  دَمِ آخرم

تویِ سامرابی کس و یاورم

شبیه غریبیِ  مادرم

 

*خدا راشکر صورت امام عسکری زخمی نداشت خدا راشکر صورت سالمبود زهر درونُ پاره پاره کرده بود وگرنه سخت بود برا امام زمان سرِ خونی بقل کنه آخه بچه ی چهار پنج ساله مگه چقدر دل داره . الله اکبر وقتی سر بریده رو قبلکرد یه نگاه کرد دید این  لبها پاره پاره است پیشونی شکسته اس . رگها بریده اس . حسین . *

 

کسی غیراین طفل چهار ساله ام

نبود پیشمن  دَمِ آخرم

تویِ سامرابی کس و یاورم

شبیه غریبیِ  مادرم

 

واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا

 

میونه حجرهتنها روی خاکا افتادم

در و همسایهحتی نرسید به فریادم

 

یکی نیستبگه اینجا یکی داره میمیره

میخوامپاشم از جامو دیدم پهلو میگیره

 

من از داغِمادر جزع می کنم

تو حجرهصدای در که میاد

لبام ازعطش تا ترک میخوره

می اُفتمبه یاد جدم زیاد

 

واویلتا واویلتا ، شد سامرا ، کربُبَلا

 

غریبم امابازم یه آقازاده دارم

سرم رورو زانویِ آقازاده م میزارم

 

ولی بسوزهدلها برایِ کربُبَلا .

 

*واسه اون لحظه ای که چشمشُ باز کرد آخ کسی اومد سرشو بقلکنه ؟ نه . !!!! یه نگاه کرد دید "و الشِّمر جالس" . ای حسین .*






خورشید مکه اومد ، ماهِ مدینه سر زد
خدا با دستِ حیدر خونۀ دل رو در زد
صدایِ یا رب یا رب ، روحِ دعامون امشب
از رو لبا تا آسمونا پر زد

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

ما رو ببر به آسمون
به حق صاحب امون
یه بار برایِ همیشه
ما رو به دست فاطمه به دست مولا برسون

دعایی که قبولِ ، صلوات بر رسولِ
دعای مرتضی و فاطمۀ بتولِ

دل من دلداده یه گوشه تو سجاده
تو سختی ها به این دعا مشغوله
اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

دردا همه دوا بشه
درای بسته وا بشه
همه ش بگم
صل علی محمد و آله تا حاجتا روا بشه

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

ما رو ببر به آسمون
به حق صاحب امون
یه بار برایِ همیشه
ما رو به دست فاطمه به دست مولا برسون

بتِ دلم به دستِ ، محبتت شکسته
دلم به لطفِ عشقت ، خدا رو می پرسته
خونی که تو رگ هامه ، نذر تو و اسلامه
راهِ خدا بدون تو بن بسته

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

دلم بشه سرای عشق
کبوتر هوای عشق
بشه تموم زندگیم
فدایِ یک نخ عبای عشق و بچه هایِ عشق

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

ما رو ببر به آسمون
به حق صاحب امون
یه بار برایِ همیشه
ما رو به دست فاطمه به دست مولا برسون

عشقِ نبی و آله که بهترین مدالِ
کمال بندگی ابوذر و بلالِ
میشه زلال و عاشق ، شیعۀ راه صادق
تو این مقام به عالمی می باله

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد

بیاد نسیم خوش خبر
تموم شه عمرِ این سفر
یه روز به زودی برسه
دست همه به دامنِ عزیزِ غائب از نظر

ما رو ببر به آسمون
به حق صاحب امون
یه بار برایِ همیشه
ما رو به دست فاطمه به دست مولا برسون

اللهم بحق احمد و آل احمد
اشرف انبیا و جعفر بن محمد





امروز گشودند زِ رحمت دَرِ دیگر
گردید عیان حُسنِ خدا منظر دیگر
از جوفِ حرم گشت برون حیدر دیگر
یا آمده میلادِ پیام‌ آور دیگر ؟

این عید جهان گستر شیعه است ببینید
میلادِ ششم رهبر شیعه است ببینید

انوارِ خدا تافته بر بام مدینه
پیراهنِ نور است بر اندام مدینه
دل می‌ برد از اهلِ ولا نام مدینه
پیچیده به گوشِ همه پیغام مدینه

که امروز دمیده است به تن روح امامت
تبریک که آمد به جهان نوحِ امامت

این آینۀ رویِ خداوندِ جلیل است
این گمشدگان را به خط نور ، دلیل است
این بر علی و فاطمه پاکیزه سلیل است
این راهبر آدم و موسی و خلیل است

این تا ابد استادِ اساتید جهان است
با آن که عیان است ، نهان است ، نهان است

دانش ببرَد سجده به خاک قدم او
تکمیل شده فیضِ مسیحا ز دَمِ او
دریایِ کَرم بوده نمی از کَرَم او
پیوسته بُوَد علم به ظلّ علم او

بر بام سپهرِ شرفِ اوست ستاره
تا عمر جهان جابر حیان و زُراره

اَنفاس مسیحاست مسیحایِ نسیمش
موسی ارنی» گو شده در طور حریمش
دل مخزن اسرار خداوند حکیمش
تا رسد بر همگان فیضِ عظیمش

دیوار تجلای الهی است رواقش
طاق است میان همگان مؤمن طاقش

بی ‌منطق او علم بریده است زبانش
روییده گُل عَلَّمَ الْإِنْسَان»  ز بیانش
دائم گهر علم بوَد ریگ روانش
علم است و ابوحمزه و حمران و ابانش

تا امیران سخن بندۀ اویند
تنها نه همین است بنده ی او زندۀ اویند

این است که قرآن شده روشن ز کلامش
این است که برتر ز مقام است مقامش
این است که دانش شده مرهون قیامش
این است که داده‌ ست خداوند سلامش

سر تا قدم آیینۀ خیرالبشر است این
دردانۀ شش بحر و یمِ شش‌ گهر است این

ای  ملک خداوند گلستان بقیعت
دل‌ ها همه زوّار بیابان بقیعت
ارواح رسل ، ساکن ایوان بقیعت
جنت همه یک گوشه ز دامانِ بقیعت

هر زائر دلداده که بشناخت شما را
از پنجره‌ هایِ حرمت دید خدا را

مهرِ تو چو روح آمده در پیکر جبریل
فرشِ رَهِ زوّار حریمت پَر جبریل
هر شب حرم خلوتِ تو مشعر جبریل
از روز ازل سایۀ تو بر سر جبریل

اوصاف تو را غیر خداوند نداند
میثم چه سراید ؟ چه بگوید ؟ چه بخواند

شاعر : استاد غلامرضا سازگار





لیلیِ لیلای دلها دلنوازی می‌کند
با دلِ مجنونِ هر دلداده بازی می‌کند
عقل را سرمست آهنگِ حجازی می‌کند
این دل دیوانه امشب سرفرازی می‌کند
شب شب پیدایش تمثال محمودِ خداست
یا محمد! عالمی خاطر پریشان شماست

کیستی احمد که عالم را مُسَخّر کرده‌ای؟
دشمنِ توحید را از خود مکدر کرده‌ای
تخت و تاج پادشاهان را نگون سر کرده‌ای
اَبروان خویش را شمشیرِ حیدر کرده‌ای 
کیستی احمد که از مهرت فلک مدهوش گشت
با طلوع مقدمت آتشکده خاموش گشت

آمدی بت‌ خانه‌ ها ویران‌ سرا شد ای نگار
آمدی کاخِ ستم لرزید از این اقتدار
آمدی معراج شد در انتظارت بی‌قرار
آمدی خُلدِ برین شد بر نگاهت وام‌دار 
هستی از نور تو هستی یافت ای نور خدا 
میم و حاء و میم و دال» اِی سر مستور خدا

چهارده نوری و هر نورت یک احمد می‌شود 
چهارده معصوم تکرار از محمد می‌شود
چهارده ارواح یک روح مجرد می‌شود
چهارده توحید هم مصداق سرمد میشود
مصطفایی ، مرتضایی ، مجتبایی ، احمدا
یک ‌تنه تو چهارده عبد خدایی احمدا

کیستی تو مرتضی عبد عبیدت می‌شود
کیستی تو حضرت زهرا مریدت می‌شود 
کیستی تو مجتبی حبل‌الوریدت می‌شود 
کیستی تو سید جنت شهیدت می‌شود
آن یتیمی تو که سلطانِ جهان باید شوی
آری آری خاتم پیغمبران باید شوی

ای که از آبِ وضویِ تو چکد صدها ملک
ای که از خاکِ ره تو آبرو گیرد فلک
ای که از لبخند تو شد خلق دریایِ نمک
ای که از خُلقِ عظیمت می‌شود دلها خنک
اَبرهایِ رحمتِ حق دست بر دامان تو
جود حق احسان حق ، از ریزش دستان تو

هرکه شد عبدِ خدا مدیونِ درگاه نبی‌ست
از عبادت تا اطاعت راهِ ما راه نبی‌ست
آن که شد یار علی سلمان دلخواه نبی‌ست
قبلۀ اهل تولا چهرۀ ماهِ نبی‌ست
یا رسول الله یاران کشتۀ پیغمبرند
امتت امروز از هر روز آماده‌تراند 

شیعۀ تو پاکبازِ صادق آل عباست
پرچمت در اهتزازِ صادق آل عباست 
جلوۀ تو سرو ناز صادق آل عباست 
این همان راز و نیاز صادق آل عباست 
مکتب صادق همان آمال دیروزی تو
میرسد هر روز اخباری ز پیروزی تو

از عراق و سوریه داری زِ ما بهتر خبر
از نجف تا کربلا با توست سی میلیون نفر
بسته راه کعبه یا احمد ، رسان صبحِ ظفر
عالمی در انتظار آن امام منتظر
دست بوسفیان ببند و دست ما را باز کن
یا پیمبر آخرین برنامه را آغاز کن

نسل‌هایِ جان‌به‌کف آمادۀ جانبازی‌اند
از حلب تا موصل اینک صحنۀ جانبازی‌اند
سربداران تشنۀ جام می جانبازی‌اند
دیر شد یاران تو شرمندۀ جانبازی‌اند
گفت پیر ما ز جان بهر خدا آید گذشت
داد مژده راه قدس از کربلا خواهد گذشت

رهبرم سیدعلی فرموده به آل سعود 
خشم سنگین از سوی ایران ببارد دیر و زود
مژده آمد سالهای آخر قوم یهود
میرود دوران ظلم و جور از ما هرچه بود
میرسد از راه اینک روز سخت انتقام
میشود پیروز اسلام محمد والسلام





دو تا ساقی ، دو تا باده ، دو تا مینو ، دو تا ساغر
دو تا تاک پُر از انگور و سر در خمره ، خم پرور
یکی‌شان صادق و آن دیگری گردیده پیغمبر

اگر مستم ، اگر هوشیار
اگر خوابم ، اگر بیدار
اسیرم در کمندِ حضرت صادق
کمند احمد مختار

  نبی‌الله نبی‌الله » 

بَلَغَ العُلی بِکَمالِهِ کَشَفَ الُدُجا بِجِمالِهِ
 حَسُنَت جَمیعَ خِصالِهِ صَلوأ عَلَیهِ آلِهِ

دوتا خورشید عالم‌تاب می‌آیند از بالا
دو دُرّ نادر و نایاب می‌آیند از بالا
دو تا آقا ، دو تا ارباب می‌آیند از بالا

دو تا کوثر ، دو تا زمزم
دو تا دارو ، دو تا مرهم 
دو تا ایمانِ مستحکم
یکی صادق ، یکی هم حضرت خاتم

  نبی‌الله نبی‌الله »

ببین آتشکده خاموش شد از شعله‌هایِ شرک
کسی آمد که لرزانده ‌ست نورِ او بنایِ شرک
هراسان شد از این مولودِ مکه ناخدایِ شرک

محمد هدیه‌ای از عالم بالا
مقامش قاب قوسین است و او ادنی
اگرچه خاتم پیغمبرانش خوانده‌اند اما
بخوانیدش اَباالاُمّه ، اَخی الحیدر ، اَبااهرا

نبی‌الله نبی‌الله »

کنارِ گنبد خضرای او ما روسیاهانیم
در این دارالحکومه تک تک ما عبد سلطانیم
پناهمان بده! همشهری شاه خراسانیم

شفیع المذنبین الغوث
شه دنیا و دین الغوث
الا ای که وصی‌ات شد
امیرالمومنین الغوث

علی دلدار، علی دلبر، علی مولا، علی رهبر
علی قرآن، علی کوثر، علی میزان، علی م
علی حیدر، علی صفدر، علی شد جان پیغمبر

عَلِیٌّ حُبُهُ جُنّه
قَسِیمُ النَّارِ والجَنَّه
وَصِیُّ المُصطَفَی حَقّاً
اِمَامُ الْاِنْسُ وَ الْجَنَّةِ

نبی‌الله نبی‌الله »

بَلَغَ العُلی بِکَمالِهِ کَشَفَ الُدُجا بِجِمالِهِ
حَسُنَت جَمیعَ خِصالِهِ صَلوأ عَلَیهِ آلِهِ




یا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ
خوش اومدی روی زمین

داره می باره برات ماه و ستاره
فداییِ تو منم با یه اشاره

آرزویِ من دوباره همینه
الهی که بیام ، پابوست مدینه

چراغونیه همه ارض و سما
میگن پیر و جوون ، مدد یا مصطفی

دنیا باز شده زیبا
میگن عالم بالا
اومد حضرتِ طه

آقا . یا رسول الله »

تو صاحب نبوتی
پیشت و پناه امتی

نورانی شده شبِ ولادت تو
به زودی می خوام بیام زیارت تو

همه میدونن که تو دلبرمی
مسلمونِ توام ، تو پیغمبرمی

ماه ربیع و دلم منجلیِ
سرود لبای همه یا علیِ

قلبم باز شده شیدا
میرم از دل ابرا
سمت گنبد خضرا

آقا . یا رسول الله »

شکرِ خدا که عاشقم
مستِ امام صادقم

با تو که باشم دیگه غمی ندارم
سرمو رویِ پاهایِ تو میذارم

خدا میدونه که من حیدری ام
منم شیعۀ مذهب جعفری ام

یه روزی میاد با الطاف شما
بیام بقیع تو برم کربُبَلا

آقا خیلی می خوامت
آقا فدایِ نامت
آقا منم غلامت

آقا امام صادق »





خلق جهان محو نور روى محمد
شیفتۀ سیرت نِکوى محمد

دیده گرش صد هزار بار ببیند
سیر نخواهد شدن زِ روى محمد

نیست مهى در فلک به نور جمالش
نیست گلى در چمن به بوىِ محمد

خوی محمد شعارساز که خویی
نیست پسندیده تر زخوی محمد

ره نبرد سوی شاهراه حقیقت
تا نبرد ره کسی به سوی محمد

هیچ دلی خالی از محبت او نیست
پرشده عالم زگفتگوی محمد

زنده شود از نسیم صبح وصالش
هر که بمیرد در آرزوی محمد

صبحِ قیامت که سر زخاک برآرد
دل رود اول به جستجویِ محمد

یارب در روز رستخیز ، مریزان
آبرویِ ما به آبرویِ محمد

خوشه نچینی #رسا زِخرمن فیضش
تا ننهی سر به خاکِ کویِ محمد

شاعر : قاسم رسا
________________
به بهار گفتم ثمرت مبارک
به بهشت گفتم شجرت مبارک
به سپهر گفتم قمرت مبارک
به وصال گفتم سحرت مبارک
به وجود گفتم گهرت مبارک
به شکیب گفتم ظفرت مبارک

 
به کلیم گفتم شب احمد آمد
به مسیح گفتم که محمّد آمد

چه خوش است امشب شب عیش و نوشم
چو ملک ز گردون گذرد سروشم
چو شراب کوثر ز درون بجوشم
به وصال ساقی زِ شعف بکوشم
من و های و هوی و دو لب خموشم

که هماره جانم دهد و ستاند
ز نبی بگوید، ز علی بخواند

ز خدا بُوَد پر همه ‌جایِ مکه
شده غرق عالم به فضای مکه
زده پر وجودم به هوای مکه
به زمین مکه ، به سمای مکه
به مقام کعبه ، به صفای مکه
به رسول اکرم ، به خدای مکه

به شکوه کعبه، به جلال احمد
که خداست پیدا به جمال احمد

شب شام روشن ز فروغ رویش
رهِ ایمن» ایمن ، به پناه کویش
یم بی‌نهایت نمی از سبویش 
قد خضر سروی به کنار جویش
دل خلق بسته به کمند مویش
به بهار خلقش، به بهشت خویش

به کدام دم ، دم زنم از ثنایش
به کدام سر ، سر فکنم به پایش

نفسش روایت، سخنش درایت
هدفش نبوت، کنفش ولایت
جلوات رویش، همه را هدایت
اثرات دستش، همه‌جا عنایت
منم و عطایش، دو خجسته آیت
نه در آن حدود و نه بر این نهایت

به خدا به قرآن، به رسول و آلش
که بس اسـت فردا نگه بلالش

به خداست عبد و به دلش خدایی
به ثناس بسته دهن سنایی
همه خسروان را به درش گدایی
همه دلبران در قدمش فدایی
قد و قامتش را همه کبرایی
دمد از وجودم دم نارسایی

نـه توان ثنایش به زبان بیارم
نه توان قلم را به زمین گذارم

به تمام قرآن ، به رسول داور
به جلال زهرا ، به مقام حیدر
به صفا ، به مروه ، به منا به مشعر
به دو دخت زهرا به شبیر و شبر
به مقام سلمان ، به قیام بوذر
به کمال میثم ، به خلوصِ قنبر

که خدا ندارد بشری چو احمد
که بشر ندارد پدری چو احمد

هله‌ ای دو عالم همه دم به کامت
زِ فلک گذشته اثر کلامت
تو بگو که گویم سخن از مقامت
تو بخوان که عالم شنود پیامت
ز بشر درودت ز خدا سلامت
همه جا قیامت شده با قیامت

چه شود بخوانی به نوایِ دیگر
چه شود برآیـی ز حرای دیگر

تو پیمبر استی به همه زمان‌ها
تو خدایگانی به خدایگان‌ها
کمی از زمینت همه آسمان‌ها
به کفت زمامِ همه‌کهکشان‌ها
قدمت فرازِ قلل جهان‌ها
کلمات نورت ، همه نقش جان‌ها

تو زعیم بودی ، همه انبیا را
تو پیمبر استی همه اولیا را

تو رسول بودی که نبود عالم
تو امام بودی و نبود آدم
به همه مؤخر ز همه مقدم
تو نبی اعظم تو رسول ‌اکرم
تو دلیل بودی به کلیم در یم
تو مسیح بودی به مسیح در دم

تو خدا جلالی، تو خداپرستی
تو همیشه بودی، تو هماره هستی

تو رسول حق تا صف م استی
تو پیمبران را همه رهبر استی
تو مطهر استی، تو مطهر استی
تو فروتن استی، تو فراتر استی
تو امام حیدر، تو پیمبر استی 
تو ز انبیا هم، همگی سر استی

نگهی بـه میثم» که ره تو پوید
همه از تو خواند ، همه از تو گوید

شاعر : استاد غلامرضا سازگار




یا سید الانبیا یارسول الله
ای روحِ قالوا بلی یا رسول الله
جلوۀ کَرمِ کردگار یا رسول الله
جدِ شاهِ کربلا یا رسول الله

شروعِ فصل شیدایی
خدا میدونه بی همتایی
راهِ نجاتِ دنیایی 
پدرِ حضرتِ زهرایی

سیاهی شد سپیدی با نگاهِ مهربونت
گرفتارم دلِ من کنج دنج آشیونت

محمد یا رسول الله »

ای رحمتِ بی کران یا رسول الله
سکان کُون و مکان یا رسول الله
صاحب همۀ ماسوا یا رسول الله
ای نامت فخرِ زمان یا رسول الله

تو رحمتِ بی پایانی
شرح صفات ایمانی
گرم طواف چشماتم
تویی که در دل و در جانی

سلام میدم به تو هر بار تو پایانِ نمازم
می خوام از طاق اَبروهایِ تو قبله بسازم

محمد یا رسول الله »
________________
خلق جهان محو نور روى محمد
شیفتۀ سیرت نِکوى محمد
دیده گرش صد هزار بار ببیند
سیر نخواهد شدن زِ روى محمد

نیست مهى در فلک به نور جمالش
نیست گلى در چمن به بوىِ محمد




اینکه از دستِ پیمبر دستِ او بالاست کیست
اینکه جمعش با نبی یک شعرِ بی همتاست کیست
اینکه در پایِ تنورِ خانه‌اش زهراست کیست
اینکه در قابِ خدا تصویرِ او تنهاست کیست

کیست این و کیست این و کسیت این ، تنها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

باز تکلیفِ مرا این جام روشن می‌کند
این شرابِ کهنه من را فارغ از من می‌کند
این جنون آواره‌ام در کوی و برزن می‌کند
مدحِ او من را نه ، حافظ را هم اَلکَن می‌کند

از ازل تا  تا ابد حق‌حق و هوهو یاعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

آسمان اینقدر پُر باران مگر هم می‌شود
ای خدا مانندِ تو انسان مگر هم می‌شود
جمع خشم و عشق و تیغ اینسان مگر هم می‌شود
در دو تَن _ زهرا و او_یک جان مگر هم می‌شود

مصطفی شد  مرتضی یعنی که شد زهرا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

تا به میدان آمدی لشکر نفهمیدم چه شد
تَن دوتا شد سرجدا شد سر نفهمیدم چه شد
تا گرفتی از درَش خیبر نفهمیدم چه شد
آنچنان کَندی در از جا  در نفهمیدم چه شد

آنچنان لرزید خیبر گفت واویلا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

ذوالفقارت آمد و بسیارها جا مانده‌اند
چشمها از ضربِ تندت بارها جا مانده‌اند
زیرِ ضربِ تیغِ تو سردارها جا مانده‌اند
عَمرو عاصان رفته و شلوارها جامانده‌اند

گفت عزائیلِ حیران بینِ این غوغا: علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

تیر بر پایِ تو خورد و از نمازت فیض برد
در رکوع آمد گدا از دستِ بازت فیض برد
آفرینش از قنوتِ چاره سازت فیض برد
عَمرو وَد از نازشصتِ تن نوازت فیض برد

شد کُمیل و میثم و سلمان و بوذرها علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

هرکجا که می‌رسد انگار م می‌رسد
زودتر از هر گدا آقا دَمِ در می‌رسد
هرچه دارد سُفره‌اش  نصفش به نوکر می‌رسد
بیش از خود او به حال و روزِ قنبر می‌رسد

 کارِ ما با قنبر است و کارِ قنبر باعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

پیرزن چشم انتظارت بارِ نانش را بِبَر
مرکبِ طفلان ، به پشتت کودکانش را بِبَر
با جُزامی نان بخور غم از گریبانش بِبَر
یک تبسم کن به زهرا باز جانش را بِبَر

با حسین و با حسن گفتیم ما : بابا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

باده از الله‌اکبر تا علیکم می‌خورَد
حسرتِ نانِ جو‌اَش را سخت گندم می‌خورد
زخمها و زخمها از جهلِ مردم می‌خورد
ناسزاها را بجایِ  هر تبسم می‌خورد

این نمازِ عشق باشد شد سجودِ ماعلی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

اینکه بر دوشِ پیمبر از شرافت پا گذاشت
رویِ دوشِ خویش عمری کیسۀ خرما گذاشت 
اینکه دنیا را خدا آورد پیشش جا گذاشت
لقمه لقمه نان دهانِ مردِ نابینا گذاشت

می‌خورَد اما همیشه خونِ دلها را علی 
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

کربلا او آمد و در پیشِ آب‌آور نشست
کربلا او بود و بالایِ سرِ اکبر نشست
کربلا او دید تیری را که بر اصغر نشست
کربلا او ناله زد تا تیر تا حنجر نشست

می‌دود دنبالِ زینب عصرِ عاشورا علی
اَشهدُاَن لا امیرالمومنین  الا علی

شاعر :حسن لطفی




درِ این میخونه  رویِ همه که وا نیست
شنیدم که جایِ  هر بی سر و پا نیست
حالا  که مِی خونه جایِ منه گدا نیست

فریاد میزنم علی علی علی
داد میزنم علی علی علی
_______
به قلبم گفتم که کبوترِ حرم باش
خاطرۀ نجف امشبُ تو سرم باش
بهترین رویایِ اولُ و آخرم باش

نباء الْعَظِیْم علی علی علی
انتَ الکریم علی علی علی
فریاد میزنم علی علی علی
داد میزنم علی علی علی
_______
خونۀ خدا هم عزت داره از تو
عتابُ عِقاب هم لذت داره از تو
من عبدِ ناچیزم اما در عوض تو

امیر عالمی علی علی علی
آمالَمی علی علی علی
فریاد میزنم علی علی علی
داد میزنم علی علی علی
_______
قاهر العدو والی الولی
یا اباالحسن مرتضی علی

خدا میدونه
قیامت حُب علی و اولادش افتخارمه
شکرِ خدا که
سمتِ نوکریِ حضرتِ حیدر اعتبارمه

بیخود نیست که یه عمرِ میزنم دم زِعلی
دل ها رو میبره همیشه با غمزه علی
رد میشم از پل صراط با رمزِ علی

یا علی مولا یا علی مولا

فریاد میزنم علی علی علی
داد میزنم علی علی علی






پادشاهی که کنیزش خاک را زر می کند
رزقِ این حداقل را حداکثر می کند

خضرِ پیغمبر نشسته گوشه ای و سالها
روز و شب در مدحِ مولا شعر از بَر می کند

راهِ مسجد بسته شد بر دیگران چون که خدا
هر عبادت را قبول از راهِ حیدر می کند

می رود با اسبِ چوبی در جهنم هر کسی
صحبت از غیرِ علی بالایِ منبر می کند

احتیاطاً یا علی را با وضو گفتیم چون
واجبِ شرعیست کاری که پیمبر می کند

غالباً هم کارهایِ پیشِ پا افتاده را
در نبودِ مردِ صاحب خانه نوکر می کند

روزهایی که علی مشغولِ صحبت با خداست
معجزاتش را به اذنِ الله قنبر می کند

از مقامش گفتمُ در گوشِ دشمن ها نرفت
نطفۀ ناپاک گاهاً گوش را کر می کند

کافران را شیوۀ جنگیدنش مجبور به
اختیاری گفتنِ الله اکبر می کند

گوشه ای از مسجدِ کوفه سحر قبل از نماز
مینشیند رزقِ عالم را مقرر می کند

حرفِ خود را میزنم راحت به زوّار نجف
حرف یک دیوانه را دیوانه باور می کند

آنقدر که مزه دارد دورِ این گنبد طواف
جبرئیل اینجا خودش را شکلِ کفتر می کند

خوردنِ چایِ عراقی با دِهینی از نجف
خستگی را از تنِ هر نوکری در می کند

از علی تا عرش گویند جانم رویِ چشم
بینِ خانه فاطمه وقتی که لب تر می کند
__________
از همان روزی که زلفِ یار را کج ساختند
ذوالفقار این تیغِ معنادار را کج ساختند

تا نریزد نامِ مولا مثلِ قند از گوشه اش
پس برایِ طوطیان منقار را کج ساختند

من که ایوانِ نجف را دیده ام حس می کنم
پیشِ آن ایوان در و دیوار را کج ساختند

تا که در هر پیچ و خم نامِ علی را سر دهند
دیده باشی در نجف بازار را کج ساختند




مشتریِ نگاهِ تو ناهیده
یه ذره خاک قدمت خورشیده
محمد و علی ، علی و محمد
این آیه هایِ محکم توحیده

ای امام علی ، منم غلام علی
بخر منو امشب ، به احترام علی

تو گل سرسبد دنیایی ، محمد دنیایی
همیشه زبونزد دنیایی ،  محمد دنیایی
امید خوب و بد دنیایی ،  محمد دنیایی

فدایِ احمد مختار و حیدر کرار
صل علی محمد و آله الاطهار

ای امام علی ، منم غلام علی
بخر منو امشب به احترام علی
_______________
هر نفست بویِ بهشتی میده
بویِ گل محمدی پیچیده
محمد و علی ؛ علی و محمد
این آیه هایِ محکم توحیده

ای سبویِ علی ، به آبرویِ علی
بکش منو امشب به سمت و سوی علی

شب مستیِ ، شب میلادِ ، چقد دلم می خوادت
به فدایِ دختر و دامادت ، چقد دلم می خوادت
همه اجداد و همه اولادت ، چقدر دلم می خوادت

به عشق مرتضی علی بگو صد و ده بار
صل علی محمد و آله الاطهار

ای امام علی ، منم غلام علی
بخر منو امشب به احترام علی





ز شرق بادی اشراق با چه زیبایی
کسی برای ترنم بهانه آورده
دوباره حضرت روح الامین مدد فرمود
برای مستی تازه ترانه آورده
تقارن دو بهار و دو رحمت رحمان
هوای صبح دم شاعرانه آورده
به مژدگانی میلاد احمد و صادق
امین وحی دو دستی اعانه آورده
خدا نوشته که دارد ز سوی من برکات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

طلوع کردنِ خورشید عشق و زیبایی
به یار گلرخِ غنچه دهان مبارک باد
هوای تازه و صبح پر از نشاط آمد
غروب ظلمتِ جهلِ جهان مبارک باد
نسیم و سبزه و گل بوی یار آورده
دوباره شادی سروِ چمان مبارک باد
خزان تمام شد و فصل بی قراری رفت
بهار رحم و عاطفه بر عاشقان مبارک باد
رها شده است ز بنده اسارتِ ظلمات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

سپیده دم طربی خواست از همه ذرات
ستاره در دل تاریک شب قمر زایید
امین وحی به فوج ملائکه فرمود
خبر دهید که بنتِ وهب پسر زایید
به سر رسید دگر عصر جهل و گمراهی
برای شام ظلالت ،سحر سحر زایید
دعای آمنه را مستجاب کرد خدا
برای خلق امان از قضا قدر زایید
اسیر حادثه هرگز نشد به وقت ممات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

هر آنچه هست به مستی در آمده امشب
رسیده موسم مستی پیاله کو ساقی؟
خمار آمده ام باز بر دَرِ لطفت
نیازمند گرفتم نوای هو ساقی
به یُمنِ چشم طبیبی که کرده بیمارم
مکن دریغ لبم از لب سبو ساقی
مده حواله به دستان دیگری ما را
بیا که باده بنوشیم رو به رو ساقی
ز سوی فاطمه دارم کرامت و نعمات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

به نام باده به نام سبو به نام جنون
سلام ای سحرِ جاده ی اهورایی
به نام دیده به نام دل خراب شده
سلام می کنمت ساقیِ تماشایی
به نام عشق که از خاکِ پای تو جوشید
شبی بیا به سرایم نگار رویایی
به نام غنچه ی لبهایت ای گل خلقت
بخند تا که ببینم شب شکوفایی
همیشه داشت به همراه نغمه اش نفحات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات

از آسمان رحیمیت خدای وَدود
تو آمدی که ترحم بقا بگیرد نه
کنار سفره ی اشک ن بی دختر
تو آمدی که تبسم بها بگیرد نه
گمان کنم که فقط بزم بندگیِ خدا
ز سجده گاه و جبینِ شما بگیرد نه
تو آمدی که به پیوسته بعثتت آقا
علی فقط به دل خلق جا بگیرد نه
به وقت مرگ نگردد ملازم سکرات
هر آن کسی که فرستد محمدی صلوات





ولایتش اصول دینِ ، حیدر
معنی قرآن مبینِ ، حیدر
حرف نبی فقط همینه ، حیدر
تنها امیرالمومنین ، حیدر

چه هیبتی داری
شجاعتی داری
فقط تو عالم تو حیدر کراری

عبد اشجع الناسم
کرده پدری واسم
من خلیفه ایی دیگر
غیر علی نشناسم .

من شیعم حیدر آقامِ







فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دو خورشید جهان افروز ، در دو صبحگاه آمد
دو موسی از دو دریا ، یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو ، یا دو رهبر ، یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان ، دو رکنِ محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم

دو دریا را دو رخشان گوهرِ یک دانه پیدا شد
دو جانِ جانِ جان ، دو دلبرِ جانانه پیدا شد
دو سروِ ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمعِ آفرینش ، یک جهان پروانه پیدا شد
دو سّر داور هستی دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی
یکی سر الله اکبر ، یکی وجه الله اعظم

دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها دو بسم الله عنوانها
دو سروِ باغ و بستانها دو باغِ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهان ها
دو خالق را نماینده ، دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده ، دو دلها را رباینده
یکی بر اولیا سادس ، یکی بر انبیا خاتم

فلک امشب زمینِ مکه را از دور می بوسد
ملک مهد محمد را بموجِ نور می بوسد
بفرمان خدا خاکِ درش را حور می بوسد
مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد
حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش
صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش
به یادِ لعل لب هایش کند رفعِ عطش زمزم

چو آمد آمنه کم کم بهم چشم خدا جویش
دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش
بناگه تافت خورشید جهان آرا زِ پهلویش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتوِ رویش
سماء در نور او گم شد زمین دریایِ انجم شد
لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد ازهم

ندا از عمقِ جان بشنید هان ای مهربان مادر
خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر
سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر
که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر
ببین لطف موید را بخوان دادار سرمد را
بدنیا آر احمد را محمد را محمد را
بذکر حق کن استقبال از پیغمبر اکرم

چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه الله اعظم را
فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادی بهترین فرزندِ آدم را
مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت
بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندت
که می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم

تو امشب آدم و نوح و و خلیلِ دیگر زادی
ذبیح و خضر و داود و کلیم برتری زادی
مسیحا نه مسیحایِ مسیحا پروردی زادی
تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی
رسل در تحت فرمانش کُتب یک جمله در شانش
هزاران خضر عطشانش صد اسماعیل قربانش
مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم

محمد ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
بر افروز و بر افروزان بنورِ خویش دل ها را
بلرزان با نهیبِ آسمانی کاخِ کسری را
ندای تُفلِحوا از عمق جان برکش بخوان ما را
تو ما را دانش آموزی تو در هر عصر پیروزی
تو برق اهرمن سوزی ، تو در هر عصر پیروزی
لوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم

هماره بویِ عطر خُلد از خاک درت خیزد
همیشه نورِ توحید از فرازِ منبرت خیزد
ندایِ تُفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد 
فروغ دانش از کرسیِ درس جعفرت خیزد
ششم مولا ششم رهبر ششم هادی ششم سرور
ششم فرماندۀ داور ششم فرزند پیغمبر
که شش خورشیدِ حق از سُلب او تابیده در عالم

شاعر : استاد غلامرضا سازگار





روی دستای زمین، عرش اعلی رو ببین
خبر اومد اومده، رحمةً لِلعالمین

به نامِ نامیِ آقا رسول‌الله
مشمولِ رحمت میشیم ما ان‌شاءالله

شب شبِ عشقه و تب تبِ شوره و
دل شده خونۀ شیدایی
غصه دیگه بسه ، آقایی میرسه
با لقب ابااهرایی

صل الله علی رسول الله یا عزیز اهرا 
أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ
جانِ همه عالم قربون قدم هات 
نذرِ شکفتن نور تو صلوات 

اللَّهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ اَحمد»

توی دلهره‌های شهر، سحر شادی دمید
برای ختم ستم، نبی خاتم رسید

برا شب‌هایِ تارِ دنیا ماه اومد
بت‌شکن از نسل خلیل‌الله اومد

پا به زمین زدُ و یک نفر اومد و
دین خدا رو کامل کرد
هرچی بدی بودُ و هرچی ستم بودو
یکجا همه رو باطل کرد

صلَّ الله ، عَلی حیّ سرمد اباالقاسم احمد
أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ
جانِ همه عالم قربون قدم هات 
نذرِ شکفتن نور تو صلوات 

اللَّهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ اَحمد»

مدینه دور از غمه ، پرِ شور و همهمه
کی به دنیا اومده ، جعفر بن فاطمه

ما سجدۀ شکر امشب بجا میاریم
چون هرچی داریم از قال‌الصادق داریم

لحظۀ نیّته ، لحظۀ حاجته
لحظۀ دلهای آماده
هرکی فقیرته ، هرکی اسیرته
از همۀ جهان آزاده

صل الله یابن رسول الله یا عزیز اهرا 
أَشْهَدُ أَنَّكَ‏ قَدْ أَقَمْتَ‏ الصَّلَاةَ
جانِ همه عالم قربون قدم هات 
نذرِ شکفتن نور تو صلوات 

اللَّهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ اَحمد»

شاعر و سبکساز: حمید رمی




جوونه زده گلایِ خنده رویِ لب دنیا
شده نازل آیه هایِ رحمت و سورۀ طه

خبر رسیده که با لطفِ خدایِ حیِ سرمد
قدم رو خاکِ زمین گذاشته حضرتِ محمد

نازل شد رحمتِ عام ، بر دستِ آمنه
صاحبِ اخلاقِ عظیم ، الگویِ مومنه

خُلقِ نیکویِ او ، کرده خَلقُ مطیع
با نفس هایِ او ، شده این ماه ربیع

زمین و آسمون پُر شده از عطرِ حضورش
ستاره ها همه تابشی از جلوۀ نورش

خدا براش چقد سنگِ صبور گذاشته اینجا
بهار میاد به کوچه هایِ مکه با عبورش

یا محمد  رسول الله 
عشقِ بی حد رسول الله »

خدا با ستاره کرده آسمونُ ریسه بندون
زمین شادِ از طلوع ششمین خورشیدِ گردون

تابید نورِ جمالش به رُخِ تاریکیِ شب
اومد اونکه قرارِ که بشه صاحبِ مذهب

دینُ شدیم مدیونِ تو ، با فقهِ جعفری
تو که شفیعِ شیعه ها در رویِ می

اومدی تا غم و غصه از دل بره
خنده رویِ لبِ حضرتِ باقرِ

زمان ثابت شده چه بی نظیرِ این دقایق
زمین شده پر از عطرِ خوشِ یاسُ و شقایق

رویِ لبِ همه اهل جهان نشسته این ذکر
خوش اومدی از آسمونا یا حضرتِ صادق

صادقِ آل پیمبر
یابن اهرا یابن الحیدر »

دعاهامون خدارو شکر که مستجاب شد آخر
مسلمونا همگی با هم شدن مثله برادر

با دشمنایِ دین نمیکنه قلبِ ما سازاش
داریم جشن میگیریم این عیدُ با شکستِ داعش

ما وارثِ زمین میشیم ، این وعدۀ خداست
پیروزیِ لشگرِ حق ، پیغامی آشناست

کاش بگیریم یه روز با همه عاشقان
جشنِ پیروزیُ با امام زمان

نشسته نقشِ خنده بر لبِ مردمِ ایران
برایِ #اسرائیل نقشه داره قومِ مسلمان

صبحِ پیروزی اگرچه یک بهارِ پر شکوفه ست
ولی خالیِ جای خندۀ سرخِ شهیدان





بت فراوان گشته اما دینِ حق تسلیم نیست
تا سپیدی هست از تاریکی شب بیم نیست
پیش سنگ و چوب اگر این قوم سر خم می کنند
می رسد مردی كه رسمش اینچنین تعظیم نیست
کار وحی این بار با جَهل عرب افتاده است
کار موسی ، کار عیسی ، کار ابراهیم نیست
وحی راهش خرق عادت ، وحی رسمش معجزه است
آنچه می گویند و می گویید و می گوییم نیست
می رسد از راه طفلی ، پیشگویان گفته اند
می رسد روزی که مثلش هیچ در تقویم نیست

می رسد طفلی که دنیا سر به راهش می شود
هر دلی غم داشت او پشت و پناهش می شود

سنگ باران می کند اینک سپاه فیل را
آنکه بر فرعون نازل کرد قهر نیل را
کعبه را بی شک برای دین خود می خواسته
آنکه نازل کرده از منقارها "سجّیل"را
پا به دنیا می گذارد کودکی تاریخ ساز
مکه از خاطر نخواهد برد "عامُ الفیل"را
در روایت نیست ، اما بر سر گهواره اش
بی گمان از کودکی می دیده جبرائیل را
می رسد از راه مردی ، گشته ام تورات را
می رسد از راه مردی ، خوانده ام انجیل را

آنکه عمری منتظر بودیم دیگر آمده است
مژده داد "انجیل یوحنّا" که نامش "احمد"است

بوی عطرش کوچه های مکه را برداشته
او که بین شانه اش مهر نبوت داشته
بین موهای سیاهش چارده موی سپید
خرمنی جو گندمی پیچیده در هم کاشته
در شبِ مویش نمایان بود صبح روشنی
بیرقی از نور در پیشانی اش افراشته
شانه زد در مویِ خود، آیینه از حسرت شکست
در تبرّک هر کسی یک تار مو برداشته
بانمک تر بوده از یوسف ، خدا در خلقتش
هرچه بوده است از هنر در جان او انباشته

گرچه از سوی خدا با حکم ارشاد آمده
فیض اجباری است ، با حُسن خداداد آمده

با خودش از آسمان خُلق امین آورده است
آسمان را با خودش رویِ زمین آورده است
نور باران شد حرا» تا وحی نازل شد: "بخوان"
آیه را از سوی حق روح الامین آورده است
لات» و عزا» در هراس از قُل هُوَ اللهُ اَحَد»
جایِ شک باقی نمی ماند، یقین آورده است
رفته اوج آسمان و ریسمان آویخته
رشته ای محکم چنان حبلُ المتین آورده است
باده می آرد، خمارانش سبو آورده اند
هم خدیجه ، هم علی ، ایمان به او آورده اند

 عشق هجّی می شود با "میم" و "حا" و "میم" و "دال"
اشهد انَ‌.ـ اذانِ عشق می گوید بلال

شاعر : علی فردوسی




من از دیارِ حبیبم غریب افتادم
بیا بیا گل نرگس برس به فریادم

در این زمانه ی غربت تو تکیه گاهِ منی
ز لطف و مرحمتِ خویش کن تو امدادم

تمام دار و ندارم تصدقِ سر توست
وجود خویش همه نذرِ نام تو دادم

همیشه ناله ام از دوریِ شما بوده
ولی به یاد سحرگاهِ وصل دلشادم

خوشم اگرکه حقیرم حقیرِ خوبانم
بدین اصول قدم در ره تو بنهادم

بدین طریق بُوَد عاقبت به خیریِ من
كه در میانِ قنوتِ سحر کنی یادم

مرا اگر ز سرخویش وا کنی چه کنم؟
اسیر زلف تو هستم ز غیر آزادم

شاعر:قاسم نعمتی

دنبالِ تواَم، یابن اهرا
من مالِ تواَم، یابن اهرا

هر كس به كسی داده دل
من به تو دادم، یابن اهرا

ای تاجِ سرم، یابن اهرا
من منتظرم، یابن اهرا




یک عده روی خاک صحرا جان سپردند
یک عده در اعماق دریا جان سپردند

یک عده مانند کبوتر هایِ عاشق
رفتند و بینِ آسمانها جان سپردند

یک عده بی سر عده ای با درد پهلو
یک عده دیگر ارباً ارباً جان سپردند

یک عده روی دست ارباب دو عالم
یک عده روی پای مولا جان سپردند

یک عده هم بی دست ، لب تشنه ولی مرد
دور از وطن مانند سقا جان سپردند

در بستر تردید مردن ننگشان بود
رفتند و در آغوش زهرا جان سپردند

شاعر : محمود یوسفی




ای آب جهان مهریۀ مادر تو
ای خنجرِ خصم خسته از حنجر تو
صدها گره بزرگ را بگشاید
یک ناخنِ کوچکِ علی اصغر تو
___________
دُرة التاجِ گرامی گوهران
آن سبک در وزن و در قیمت گران

اَرفع المقدار من کل الرفیع
الشفیع بن الشفیع بن الشفیع

گرمی آتش ، هوای خاک ازو
آب کار انجم و افلاک ازو

کودکی در دامن مهرش بخواب
سه ولد با چارمام و هفت باب

مایۀ ایجاد ، کز پر مایگی
کرده مهرش ، طِفل دین را دایگی

وه چه طفلی! ممکنات او را طفیل
دست یکسر کاینات او را به ذیل

گشته ارشاد از رهِ صدق و صفا
زیر دامانِ ولایش ، اولیا

شمه‌یی، خُلد از رخ زیبنده‌اش
آیتی ، کوثر ز شکر خنده‌اش

اشرفِ اولاد آدم را ، پسر
لیکن اندر رتبه آدم را پدر

از علی اکبر بصورت اصغرست
لیک در معنی علی اکبرست

ظاهراً از تشنگی بیتاب بود
باطناً سر چشمۀ هر آب بود

شاعر : عمان سامانی
___________
 شیر، اَر به پنجه میشِکند پُشت دشمنش
این شیرخوار با نگهش می کند شکار
___________
روزِ عاشورا در اُوج التهاب
تا که شد از دست ، هستیِ رباب

دل زداغ محنتش آکنده شد
پشتِ خیمه قبرِ او تا کنده شد

روحِ آن شهزادۀ نیکو سرشت
پر گشودُ رفت تا باغِ بهشت

غنچه بود و پیشِ گل ماوا گرفت
جا به رویِ دامنِ زهرا گرفت

دید آنگه نزدِ زهرا لاله گون
کودکِ شش ماهه ای را غرقِ خون

با سلامش گفت ای گل پوشِ عشق
کیستی ای زینتِ آغوشِ عشق؟

گفت نورِ دیدۀ پیغمبرم
محسنم من ، هست زهرا مادرم

هم پسر بهرِ علیِ مرتضی
هم برادر با حسین و مجتبی

یادگارِ آه و دردِ مادرم
من شهیدِ بینِ دیوارُ و درم
___________
نایِ ناله نمانده است مرا
جان ندارم به مرگ بسپارم
مَنعم از گریه کرده اند ولی
کم نشد اشک هایِ بسیارم

آه سلمان چقدر دلگیرم
بیقرارم عجیب بی تابم
صورتم درد میکند سلمان
مدتی هست که نمیخوابم

آه سلمان تو محرم مایی
گوش کن ماجرایِ درد مرا
باز شد بابِ زن زدن وقتی
بست تقدیر دستِ مرد مرا

آه سلمان چه روزِ تلخی بود
عشق آن روز مُرد در کوچه
رازِ دستار بستنم این است
به سرم ضربه خورد در کوچه

آه قنفذ چه بی ادب شده بود
سخنش نیشدار بود و درشت
دومی یک لگد به در کوبید
پسرِ سوم علی را کشت

آه این روزها به رویِ علی
طعنه شمشیر میکشد سلمان
تا که نام مغیره می آید
بازویم تیر میکشد سلمان

آه سلمان علی غریب شده است
من چگونه بدونِ غم باشم
هدف زندگیِ من این بود
پیش مرگش فقط خودم باشم
___________
آبرویِ مدینه را برده
چادرِ خاکیِ عیالِ علی
شوهرم دید که کتک خوردم
من بمیرم برایِ حالِ علی

به خدایِ علی قسم که من از
غاصبین سقیفه بی زارم
حقمان را چه ساده ناحق کرد
سخت از آن خلیفه بی زارم

نه که امروز تا قیامت هم
دلخور از ساکنانِ این شهرم
جز کسانی که با علی ماندن
من درین شهر با همه قهرم





جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد

نیامد نیامد  

بزم انسِ ما ندارد بی حضور او صفایی
دیده ها رنگِ عزا دارد چرا مهدی نیامد

نیامد نیامد

جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد

نیامد نیامد  

معنیِ فلک نجات و وادیِ مُلک ولایت
روشنایی بخش مصباح الهُدی مهدی نیامد

نیامد نیامد

پرچم سرخِ حسین آمد دلیل اینکه گویم
صاحبِ خونِ شهیدِ کربلا مهدی نیامد 

نیامد نیامد

جانِ عالم بر لب آمد ای خدا مهدی نیامد
دیده پُر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد

نیامد نیامد

منبع : کانال گوشه نشین




ظلم و ستم دنیا رو پُر کرده
چهار گوشۀ دنیا همش جنگه
تویِ شلوغی‌هایِ این عالم
واسه شهیدا دلمون تنگه

واسه اونایی که سرو به نیزه میسپردن
آبروی مرگ‌ُ تویِ معرکه میبردن 
زندگیشون‌ُ کف دستشون گرفتندُ
مردونه موندن پایِ چیزی که قسم خوردن
قسم خوردن

قسم خوردن ، که جون بدن تا اینکه دین بمونه
قسم خوردن ، نذارن این علم زمین بمونه
قسم خوردن ، که پایِ انقلابشون بمونن
قسم خوردن ، شهادتینشون رو هم بخونن

مرد اونا بودن ولی ما نامردیم 
راهِ شهیدا رو فراموش کردیم »

مدیونِ قهرمانای جنگیم
امروز اگه قدرت دنیاییم
امنیت و عزت امروزُ
مدیونِ تک تک شهیداییم 

هر عکسی از شهید دیدم حرفی تو چشماشه
میگه نذار پایِ غریبه تو وطن وا شه
هر گوشۀ کشورمون مسئولیت داری
مدیونِ این بچه‌هایی اینو یادت باشه
یادت باشه

یادت باشه ، نمیتونی به یادشون نباشی
یادت باشه ، نباید از مسیرشون جدا شی
یادت باشه ، بدونِ شهدا چیزی نداری
یادت باشه ، که پاتو رویِ خونشون نذاری
  
مرد اونا بودن ولی ما نامردیم 
راهِ شهیدا رو فراموش کردیم »

مردم انقلابیِ کشور
به شهدامون اقتدا کردند
پایِ نظام و رهبری موندن
دِینشون‌ُ به دین ادا کردن

حالا رسیده موقعِ عمل به حرفاتون 
حالا که رأی اعتماد مردمُ بردید
چشم شهیدا به شماست حواستون باشه
محضرِ قرآنِ خدا هم که قسم خوردید
قسم خوردید  

قسم خوردی ،خودت رو وقف مردمت بدونی
قسم خوردی ، که پایِ انقلابمون بمونی .




محملت با وقار می آمد 

سبز تر از بهار می آمد

 

وه! عجب خوش خرام می آمد

با شکوهِ تمام می آمد

 

محملت بود و … خیلِ استقبال

کم محلی نشد زبانم لال

 

*بعضیا انگاری هنوز خودشونوبه جلسه نرسوندن ، برا اونا آروم آروم میخونم فقط بدونید ما ایرانیا جلو فاطمه سربلندیم چه تشییع امام رضا چه استقبالِ بی بی معصومه کم نزاشتیم بگم ناله بزنی ؟ *

 

دم قم گرم! سربلند شدیم

ازدعایِ تو بهره مند شدیم

 

*هرجا نشستی زمزمه کن نفسبزن امام رضا به مهمونایِ خواهرش خوش آمد میگه انقده جمعیت اومد هیچ کسی دستخالی نیومد انقدر گل به قدمایِ خانم ریختن *

 

دم قم گرم ! احترام گذاشت

هرچه گل داشت ، رویِ بام گذاشت

 

*رفقا ، خوش به حالتون برااین بی بی بلند گریه می کنید *

 

با مَحارم به قم رسیدی ، شکر

دمِ دروازه ای ندیدی ، شکر

 

*بهترینِ جایِ قم بردن اسکانشدادن بردنش بیتُ النور میگن اون محلُ از همه طرف قُرُق کردن گفتن مردا اینجاحق ندارن تردد کنن (خودشو که نه نه) ، نکنه از دور سایه شُ ببینن ای روزگار *

 

قم کجا کوفۀ خراب کجا

تو کجا زینب و رباب کجا

 

ساربان محملت عجول نراند

چادرت زیرپایِ شمر نماند

 

شاعر : وحید قاسمی

 

شام بلا تیره تر از شام بود

شام فقط سنگِ لبِ بام بود

شام فقط طعنه و دشنام بود

آل رسول و ملاءِ عام بود

 

*زینبی که کسی سایه شم ندیدهبود حالا همه دارن تماشاش میکنن حالا داره میگه :*

 

حسین

خبر داری مرا بازار بردن

میانِ مجلسِ اغیار بردن

 

*از دمِ دروازه تا دمِ قصرِاون ملعون راهی نبوده ، اما طول کشید اونجا هم که رفتن زینب چی گفت :*

 

نزن

ببین که دندوناش شکسته

 

*سادات معذرت میخوام ، دَخَلَتْزَیْنَبُ عَلَی ابنِ‏زِیادٍ وَ علیها  اَرْذَلُثِیابِها وَ هِیَ مُتَنَکِّرَةٌ *

 

زینب کجا و مجلسِ نامحرمانکجا

مِضمار و چنگ و نای ، حضوررباب خواست

 

کلثوم چاک داد ، گریبانِ صبررا

پس دفع ظلم ، از پدرش بو‌ترابخواست

 

کای شحْنهُ النَّجف»! نظریسویِ بی‌کسان

بنْگر یزید ، خانۀ ایمان ،خراب خواست

 

شاعر: محزون گیلانی

 

تو بی كسم شدی و منم بی كستشدم

از تل تو را ندیدم و دلواپستشدم

 

پنجاه سال خواهری ام را چهمیكنی؟

احساس هایِ مادری ام را چهمیكنی؟

 

مانندِ دخترانِ تو طاقت نداشتم

گفتی نیا به جان تو طاقت نداشتم

 

وقتی كه پیكر تو زمین گیرِنیزه هاست

زینب تمام زندگی اش زیرِ نیزههاست

 

خواهر بمیرد آه دگر دست وپا نزن

تنگ است جات مادرمان را صدانزن

 

شاعر : علی اکبر لطیفیان




حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم
بگذار که از دور گرفتار تو باشم

من مایه ندارم که خریدار تو گردم 
باشد که گدایِ سر بازارِ تو باشم

گر راه ندارم به حریمت نظری کن 
تا معتکفِ سایۀ دیوار تو باشم

دستی ، که به جز دامن لطف تو نگیرم
چشمی ، که فقط طالبِ دیدار تو باشم


*آقایِ من اگه امشب اومدم ، مقصودم تویی مولا جان یابن الحسن
امیدوارم به عنایتِ خودت کم کم این فاصله ها برطرف بشه به تو برسم  
خودتون فرمودید فاصلۀ شما با ما به مقدارِ گناهانتونِ یابن الحسن * 


زخمم به جگر زن که دوایی نپذیرد 
دردی به دلم بخش که بیمارِ تو باشم

از همچو تویی پاک تر از گل همه حیف است 
تا همچو منی عبدِ خطاکار تو باشم
 
سوزم به درون ریز که پیوسته بسوزم
خوابم بِبَر از دیده که بیدارِ تو باشم

آن رتبه ندارم که نهی پای به چشمم
بگذار که خاکِ رهِ زوار تو باشم

من میثمم و چوبۀ دارم به سر دوش
بگذار که دلباختۀ دار تو باشم




با چشمایِ گریونم
معلومه گرفتارم
از حالِ پریشونم
معلومه دوست دارم

هرکس یه شبِ جمعه
بین الحرمین باشه
باید همه عمرش هم
دلتنگِ حسین باشه

لطفت میمونه یادم
تو شلوغیا راهمُ واکردی
نزدیکه تو ایستادم
آقاجونم حسین

بوسه به ضریح دادم
تو هم ایستادی ما رو نگاه کردی
پایینِ پات اُفتادم
آقاجونم حسین

هر شب اگه میخونم
شبِ جمعۀ کربُبَلاتُ برم
چون اون شبُ دوست دارم
آقاجونم حسین

از وقتی که برگشتم
یه نفس تویِ حالُ و هوایِ حرم
دلتنگِ علمدارم
آقاجونم حسین

لبیک اباعبدالله .




ای  شاهِ شهیدانِ عالم جانا مولا
ای  نمکِ عشقت حلالم جانا مولا
من  روضه نشینِ تو هستم جانا مولا
تو  عشرتِ هر ماه و سالم جانا مولا

من ، خاکِ پاتم گردِ راهِ زائراتم ، یا حسین
تو ، جانِ جانی من هلاکِ کربلاتم ، یا حسین

دلم اسیرِ دام حسینِ
کبوترِ بین الحرمینِ  

یا حسین یا حسین .
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای  صنم گیسو کمندم جانا مولا
تو  منو بگیر و ببندم جانا مولا
تا  پیشِ شما سر به زیرم جانا مولا
هر  کجا برم سربلندم جانا مولا

ای ، تو بهایِ گریه هایِ روضه هایِ کربلا
من ، آرزومِ باشه قبرم هرکجایِ کربلا

شده لبالب کاسۀ صبرم
ببینمت شبِ اولِ قبرم

یا حسین یا حسین .
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای  طلوعِ خورشیدِ ایمان جانا مولا
ای  چشمۀ جوشندۀ جان جانا مولا
من  به تو نمک گیرم آقا جانا مولا
ای  نمکِ خلقت حسین جان جانا مولا

تو ، بیکرانه ترجمانه عاشقانه بودنم
من ، ریزه خوارم تو دلیلِ جاودانه بودنم

منی که در عشقِ تو اسیرم
تویی که هستی شاه و امیرم

یا حسین یا حسین .




منت خدای را به غمت مبتلا شدم

صد شکر عاشقِ نجفُ و کربلا شدم

 

اُفتاده ام به دامِ تو صیادِ مهربان

 

*عجب گرفتارم کردی آقا از هرچه بگذریم سخنِ دوستخوش ترست نزدیکِ یک ماهِ از پایانِ ماهِ صفر میگذره دل ها بهونه میگیره برا حسینزار بزنه گرچه این روزها داره مریض داری میکنه دورِ بسترِ مادرش داره میگرده *

 

حسین جانم حسین جانم .

حسین جانم جانم جانم

 

اُفتاده ام به دامِ تو صیادِ مهربان

وز قید و بندِ غیرِ تو یکجا رها شدم

 

*چی بگم از آقایی و بزرگواری و کرامتت فرمود زینبجان برو اون پیراهن کهنه رو بیار پیرهنُ پوشید راوی میگه دیدم آقا چند پیرهن قیمتیو با ارزشُ رو این پیرهن پوشید رو این پیرهنا زره پوشید زینب سوال کرد حسین جان ، تواین هوایِ گرمُ و آفتابِ سوزان چرا چند تا پیرهن رویِ هم پوشیدی؟! فرمود زینب جاناونی که برا غارت میاد تو گودال به یه امیدی میاد نمیخوام دست خالی بره بیرون این لباس هایِ قیمتی رو پوشیدم که ببرن

عزیز برادر این پیرهن کهنه رو چرا پوشیدی؟! فرمود زینبجان ، لباس هامو میبرن خواستم بدنم نمونه اُف بر این مردم یه وقت زینبواردِ گودال بشه ببینه بدنِ ی حسین

 

لباسِ کهنه چه حاجت که زیرِ سم ستور

تنی نمانده که پوشند کهنه یا کفنت

 

قباله ای که دلِ مادرم از آن خون شد

تو را شهید با همان قباله کرده است عدو

 

*روزِ عاشورا جمعه بود ولی زینب تا بدنُ دید گفتسلام بر کشته ای که روز دوشنبه کشتنش یعنی حسین جان همون روزی که لگد به در زدن همون روزی که پهلویِ مادرمُ شکستن همون روزی که صورتِ مادرنُ نیلی کردن همونروز تو رو کشتن ، حسنُ کشتن ، علی رو کشتن

 

اللّهُمّ العَن اَوَّل ظالِم ظَلَمَ حَق مُحَمَّد وآل محمد و آخِرَ تابع لَه علی ذلک اَللهم العَنِ العِصابَه الَّتی جاهَدَتِ الحُسَینو شایعَت و بایعَت و تابعَت عَلی قَتلِه اللّهُمّ العَنهُم جَمیعاً  *

 

گلی گم کرده ام میجویم او را

به هر گل میرسم میبوسم او را

 

گل من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت

 

آن تشنه شهید را تماشا میکرد

از اشک دو دیده را چو دریا میکرد

 

میگفت که از این همه تیر و پیکان

ای کاش یکی به قلبِ من جا میکرد

 

اگر کشتن چرا آبت ندادن

چرا زان دُّرِ نایابت ندادن

 

اگر کشتن چرا خاکت نکردن

کفن بر جسمِ صد چاکت نکردن

 

دعا کن خواهرت زینب بمیرد

نباشه بعدِ تو ماتم بگیرد

 

اگر کشتن چرا آماده هستن

به پایِ اسب نعلِ تازه بستن





در این روزگاری که دل بیقرارست

گدایِ کریمه شدن افتخارست

 

ثوابِ زیارت برایم نوشتند

خودم نه دلم سویِ تو ره سپارست

 

دوباره حرم قسمتم نه نشد آه

چقدر این دلِ بی نوا بدبیارست

 

چنان گنبدت جلوه دارد در عالم

که صحنِ تو در آسمان ها مدارست

 

کسی که قدم میزند در حیاطت

رویِ فرشِ بالِ ملائک سوارست

 

نگاهت مرا از غریبی درآورد

ببین خنده رویِ لبم آشکارست

 

همین هم نشان از کرم خانهدارد

گدا زاده ای با شما هم جوارست

 

کریمه کرم کن گدایِ خودت را

گدایی که در ماتمت سوگوارست

 

چکید اشک تو بر زمین بعد ازآن بود

که از ساوه تا قم درختِ انارست

 

دلم خون شد از این غم و ماجرایت

دلت تنگ بوده برایِ رضایت

 

*وارد شد در این شهرِ مقدس تمام مردم به استقبالش اومده بودن همه گل دستشون بوده آخه برا اولین بارِدخترِ امام داره میاد مرد و زن احترام گذاشتن بارها شنیدید ولی چون در ساوهبه بی بی زهر داده بودن ، مریض احوال بود و خانه ای براش آماده کردن هفده روز درآن خانه زندگی کرد و  مهمان بود مردم قمحتی نزاشتن مردی واردِ محله بشه بمیرم برات خانم من از نیمۀ شعر میخونم صدا نالهت بلند بشه *

 

تفسیر کن دوریِ خواهر از برادررا

تعبیر کن خوابِ حرم بوسیِمادر را

جاری بکن در قم کمی از حوضِکوثر را

ماتمکده کن کشورِ موسی ابنجعفر را

 

ای زینبی که از حسینِ خودجدا ماندی

با ما بگو آیا به زیرِ نیزهها ماندی؟

 

آیا زِ تو کس هتک حرمت کردنه هرگز

در قم دلِ تو حسِ غربت کردنه هرگز

کس خنده در اوجِ مصیبت کردنه هرگز

کس غارتِ خلخالُ و زینت کردنه هرگز

 

اینها که گفتم یک به یک آمدسرِ زینب

ای وای سوغاتِ سفر شد معجرِزینب

 

قم با سلام و تهنیت دنبالِتو آمد

با سر به طوفِ کعبۀ آمالِتو آمد

با شاخه هایِ گل به استقبالِتو آمد

دستِ محارم زود زیرِ بالِتو آمد

 

زینب ولی با خیل نامحرم کجاهارفت

پیشِ دو چشمش خیزران پایینو بالا رفت





ابرِ بهارم ، عطرِ شهادت پیچیده تویِ دیارم
آرزو دارم ، سرم رو قربونی کنم پایِ نگارم

تا ابد نوکریِ منصبم
از شوقِ کربلا لبالبم
شاگردِ انقلاب و مکتب
دربانِ خیمه گاهِ زینبم

افتخارم اینه ، نوکر تو باشم
کشتۀ حریمِ خواهر تو باشم

یا ثارالله اباعبدالله . »

رو به ضریحت ، سلام میدم که بشنوم یه روز جوابت
رد نکن اقا ، درسته کربلا نبودم پا رکابت

حالا میخوام به پات #شهید بشم
نزار آقا که نا امید بشم
دعا کن تا که رو سپید بشم
قاطعِ نطفۀ یزید بشم

مثل فاطمیون ، مثل صابری شم
پاسبان زینب ، جان فدایِ دین شم

یا ثارالله اباعبدالله . »

با دم ارباب ، میگیرم انتقام خون شهدارو
پام اگه واشه ، محالِ زنده بزارم تکفیریارو

تو هستی یار جانی ام حسین
رویایِ جاودانی ام حسین
فدای تو جوانی ام حسین
من شیعۀ ایرانی ام حسین

پای بیرق تو جون سپردن عشقِ
با تو زنده موندن با تو مردن عشقِ

یا ثارالله اباعبدالله . »





عرشیان دور سر زهرا فقط پر می زنند

بهر مستی از شراب ناب کوثر می زنند

 

معنیِ آب حیات آب وضوی فاطمه ست

خضر و عیسی نیز از این باده ساغر می زنند

 

آسمانها موقعِ سجده به ذات کبریا

با توسل بوسه بر جا پایِ کوثر می زنند

 

هرچه خیرات است در عالم زِ خیر فاطمه ست

خیرهایِ عالم از خیرالنسا سر می زنند

 

مثل سلمان باش در عرض ادب بر فاطمه

چون که سلمان ها همیشه با وضو در می زنند

 

در مدینه شأن زهرا را ولی نشناختند

با تبر بر ریشۀ یاسِ پیمبر می زنند

 

باغ را آتش زدند و یاس بین شعله سوخت

شعله با این کارها بر عرش داور می زنند

 

تا که می بینند زهرا آمده در پشت در

بی ادب ها، بی وضوها با لگد در می زنند

 

بدتر از این موقعی که در به شدت باز شد

خانمی را پیش چشم خیس شوهر می زنند

 

هرچه می‌گوید نزن نامرد! بارم شیشه است

حضرتِ صدیقه را از بغض ، بدتر می زنند

 

تازه بعد از اینهمه ظلم و جفا بر فاطمه

می نشینند و فقط طعنه به حیدر می زنند

 

مادرِ سادات دارد می رود از خانه و

اهل عالم در غمش بر سینه و سر می زنند

 

*اجازه بدید روضه مُ اینجور بگم فرستاد دنبالِ سلمان، فرمود به سلمان بگید بیاد ، ما دلمون براش تنگ شده به عجله آمد خانۀ بی بی حضرت فرمود سلمان کم به ما سر میزنی ؟ عرضه داشت خانم ، دیگه بعد از پیغمبر سختهبرام قدم تو این خانه بگذارم فرمود سلمان جبرئیل برام از بهشت طعام آورده رطب آورده، سهمِ تواَم کنار گذاشتم

 

دانه ای از رطبِ بهشتی به سلمان داد ، بعد شروع کردبرا سلمان حرف زدن سلمان دردهامُ به علی نمی تونم بگم انقدر بدون شب تا به صبحناله میزنم از درد خوابم نمیبره سلمان ، بد منو زدن سلمان ، نمیدونی با من چهکردن سلمان ، این حرفا رو من به علی نزدم ، اما بهت میگم در تاریخ بماند آه آه من باید از اون ضربه ها همون موقع میمردم ، اما گفتم خدایا یه جونی بده ازعلی دفاع کنم آخ مدافعِ حرمِ علی فاطمه جان

 

اشاره داشت بی بی به اون مسئلۀ کوچه خودشُ رسوندبا اون بدنِ زخمی به اون جمعیت  همه رو کنارزد شالِ کمرِ علی رو گرفت جانبازِ امیرالمومنین فرمود بمیرم نمیزارم آقامُ ببرید سلمان ریختن سرم یکی با تازیانه میزد خدا لعنت کنه قنفذُ انقد با قلافِشمشیر به صورتم زد دستم از علی کوتاه شد

 

مَردم این زدنِ زهرا انتشار پیدا کرد بسط پیدا کرد حقیقتِ ضربه هایِ به زهرا کربلا تجلی پیدا کرد راوی میگه دیدم ریختن سرِ زینب انقد بی بی رو با لگد زدن انقد بی بی رو تازیانه زدن اونجا صدا زد مادرشُ وا اُماه .*حسینصل الله علیک یا مولا یا اباعبدالله





 

اَللّـهُمَّ بَلِّغْ مَوْلایَ صاحِبَ اَّمانِ صَلَواتُاللهِ عَلَیْهِ عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فی مَشارِقِ الاَرْضِ وَمَغارِبِها،وَبَرِّها وَبَحْرِها وَسَهْلِها وَجَبَلِها، حَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ، وَعَنْ والِدِیَّوَوَُلَدی وَعَنّی مِنَ الصَّلَواتِ وَالتَّحِیّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ وَمِدادَ كَلِماتِهِ،وَمُنْتَهى رِضاهُ وَعَدَدَ ما اَحْصاهُ كِتابُهُ وَاَحاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـهُمَّاِنّی اُجَدِّدُ لَهُ فی هذَا الْیَوْمِ وَفی كُلِّ یَوْم عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةًفی رَقَبَتی اَللّـهُمَّ كَما شَرَّفْتَنی بِهذَا التَّشْریفِ وَفَضَّلْتَنى بِهذِهِالْفَضیلَةِ وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلى مَوْلایَ وَسَیِّدی صاحِبِاَّمانِ، وَاجْعَلْنی مِنْ اَنْصارِهِ وَاَشْیاعِهِ وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنیمِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ طائِعاً غَیْرَ مُكْرَه فِی الصَّفِّ الَّذینَعَتَّ اَهْلَهُ فی كِتابِكَ فَقُلْتَ: صَفّاً كَاَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصوُصٌ عَلىطاعَتِكَ وَطاعَةِ رَسُولِكَ وَآلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ، اَللّـهُمَّ هذِهِ بَیْعَةٌلَهُ فی عُنُقی اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ

 

عاقبت از پردۀ غیبت درآیی یابن حیدر

عاقبت عقده ز دلها می گشایی یابن حیدر

 

عاقبت خیرالعمل را میکنی معنا چه زیبا

در جهان زهراشناسی می نمایی یابن حیدر

 

پردۀ کعبه به دستت پرده از رویت بگیری

با جمال حیدری دل می رُبایی یابن حیدر

 

حقِ بیعت با علی را تا ادا سازی به عالم

خطبه خوان ، مانندِ پیغمبر بیایی یابن حیدر

 

تو تجلیِ غدیری ، بر همه عالم امیری

حیدر کرار را خوش می ستایی یابن حیدر

 

میرسانی کشتی دین را به ساحل با سلامت

کشتیِ دین خدا را ناخدایی یابن حیدر

 

خونِ ظالم تشنۀ تیغ است و تیغت تشنۀ خون

ذوالفقار آن روز گردد رونمایی یابن حیدر

 

ضاربِ ناموس مولا را ز قبرش دربیاری

گَرد غم از رویِ مادر می زُدایی یابن حیدر

 

سیزده معصوم را احیا کنی ای چهارده نور

داده ای در راه دین سنگین بهایی یابن حیدر

 

انتقام خونِ جدّت را بگیری قطره قطره

ای که خود ، خونِ خدا را خون بهایی یابن حیدر

 

با سپاهی از لثارات الحسین آیی ز کعبه

تا کنی اهل جهان را کربلایی یابن حیدر

 

غم مخور آخر طبیبِ دردِ زینب میشوی تو

میکنی از عمه ها مشکل گشایی یابن حیدر

 

با دفاعِ از حرم باب شهادت باز گردد

کاش ما باشیم در راهت فدایی یابن حیدر




 توکیستی سلاله ی زهرایِ اطهری

معصومه ای، کریمه ی آلِپیمبری

ممدوحه ی ائمه و محبوبه یخدا

احمد خصایل استی و صدّیقهمنظری

باب الکرم سلاله ی بابُالحوائجی

اُم العفاف،دخترِ موسی بنجعفری

امروز قبله ی دلِ خوبانِروزگار

فردا همان شفیعه ی فردایِمی

تو سومین ملیکه ی اسلامفاطمه

آیینه دارِ زینب و زهرایِاطهری

یک مام تو خدیجه، دگر مام،فاطمه

پاکیزه تر ز مریم و حوّا وهاجری

مریم پی زیارتت آید اگر بهقم

اقرار می کند که همانا توبرتری

بر نُه سپهرِ عصمت وتقویستاره ای

در هفت بحرِ نور، فروزندهگوهری

هم چار نجلِ پاکِ رضا را توگوهری

هم هشتمین ولیِ خدا را توخواهری

 شاعر : استادغلامرضا سازگار

*این خانوم تنها خواهری استکه از مادر با امام رضا یکیِ،خیلی هایِ دیگه هم خواهر و برادر امام رضا هستند،امامعصومه اون خانومی است که امام رضا فرمود: هر که خواهرم رو زیارت کنه انگار منِامام رضا رو زیارت کرده.

لذا وقتی نامه ی امامرضارسید دستش،هی نگاه می کرد،هی می بوسید،رو سینه میگذاشت. گفتن:بی بی چی شده؟گفت: خیلی بویِ امام رضا رو میده.دلم برا برادرم تنگ شده.

همه رو خبر کرد،راهافتادن،اومدن سمت ایران،از مدینه برن سمت توس،اطرافِ شهرِ ساوه حمله کردن به اینکاروان،اطرافیان حضرت رو به شهادت رسوندن،بعضی از نقل ها هم نوشتن: خانوم رو تویِساوه مسمومش کردن.لذا سوال کرد: تا شهرقم چقدر فاصله است؟گفتن:بی بی جان! دیگهچیزی راه نمونده،حضرت فرمود:پس کمک کنید مارو به قم برسونید،یه پیکی هم برسونید بهقمی ها خبر بدن،بهشون بگید:خواهرِ، امام رضا داره میاد،بهشون بگید:دخترِ موسی بنجعفر داره میاد.

وقتی خبر دادن به مردم قم،کهبیایید،دخترِ امام رضا چند ساعت دیگه میرسه،نوشتن:شهر رو تزئین کردن،همه اومدناستقبال،می گفتن:کجا دارید میرید؟ می گفتن: مگه نمی دونید خواهر امام رضا دارهمیاد.زن و بچه اش رو صدا می کرد،می گفت:شماها هم بیایید.

نوشتن:بیرون از شهر منتظراین خانوم شدن،تا خانوم رسید،اینقدر صلوات فرستادن،اینقدر گُل ریختن،مثل هفده روزِپیش،لذا نوشتن بزرگِ شهر قم،اومد ناقه ی بی بی رو گرفت،گفت:بی بی جان! ما بهترینمحله رو آمده کردیم، بی بی جان! نگران نباشید اونجا همه سادات نشینند.بی بی جان!اونجا همه مَحرم اند،بی بی جان دستور دادیم تو این چند روز اصلاً نامحرم از اینکوچه عبور نکنه.






اللهمَّ صلِّ علی صاحبِالدَّعوَةِ النَّبَویَّةِ، والصّولَةِ الحَیدَریّةِ، والعِصمَةِ الفاطِمیَّةِ، والحِلمِالحسَنیَّةِ، والشُّجاعَةِ الحُسَینیَّةِ

 

بر وادیِ وصال بر این دل نوا دهید

با اشک دیده سینۀ ما را جلا دهید

 

یک‌بار هم زِ لطف قدم‌ رنجه‌ای کنید

بر نوکرانِ بی ‌سر و پا هم بها دهید

 

*(یعنی چی؟)یعنی آقاجان ، خو اونایی که سر به راهن تکلیفشون معلومه اگه سراغِ ما بیای خیلیِ یعنی آقا ، یه بارم ضرر بده همش که نباید سود باشه طوری نیست یه بارم به مامنت بزار راهِ دوری نمیره من نمک نشناس نیستم میرم به همه میگم منم نگاه کردی آدم درستی نیستم ولی نونم حلالِ یه بارم سرِ سفرۀ گدا بیچاره ها بیا آقا ،زیاده خواه نیستم دوست دارم جهنمی بشم ، بهتر از اینیِ که تو منو نخوای دیدیتبلیغ میزنن یه مسئولی پایینِ یه شهر می خواد بره اونایی که وضعشون ضعیفه میشینن نامهمینویسن میگن هر طور شده اینو میدم . گره هاشُ مینویسه ، مودب میگه قدمون برکت داشتهبرا ما آقا ، از وقتی شنیدم قرارِ بیای ، هر هفته میشینم دردامو میشمارم هی میگمبیا اما اگه راستشو بخوای خودتُ فقط می خوام *

 

سر بر کنیم و منتظر مقدم شما

منت دهید و کلبۀ ما را صفا دهید

 

*خبر اومد تو نیشابور، قرارِ امام رضا بیاد همۀ مردم جمع شدن بریم استقبالِ امام رضا یه پیرزنِ عجوز، عاشقِ امام رضا خبر آوردن پاشو مرادت داره میاد ، گفت من که پا ندارم بیام همۀ شهر رفتن دلِ این پیرزن موند ، هی میگفت کاشپا داشتم میرفتم از دور پسرِ زهرا رو میدیدم بزرگ و کوچیک اومدن خدمتِ آقا قدمتونبه سرِ چشم ، آقا فرمود یکی منتظرمِ دنبالِ آقا راه افتادن کوچه به کوچه ، رسیدندم درِ خونۀ پیرزنِ یه بار از ته دل صداش کنی آقا میاد یعنی میشه ما میبینم اونروزُ بزار روضه بخونم داد بزنی امام رضا برا خواهرت مجلس عزا گرفتیم یا جوادالائمه برا عمه جانتون روضه گرفتیم این مجلس با اون مجلسی که تو شام برا عمه تونگرفتن خیلی فرق داره اینجا به گریه ها گریه می کنن اما تو شام هر چی صدا گریهها بالا قهقه ها بالاتر میرفت

 

دخترِ حرمله چه مغرور است

از رویِ بام دست تکان میداد

با خبر بود من یتیم شدم

پدرش را به من نشان میداد *

 

یک گوشۀ نگاهِ شما کیمیا کند

*بابا جواب سلامِ رسولمنمی دادن رسولِ ترک . همه شنیدید ما خیلی وقتا دلمون به اینا خوشِ آخ یه نگاهکردن بهش میگن هر مسجدی میرفت وایمیستاد نماز میخوند ، چته رسول ؟ میگفت عوضِ همهسرکشیام هرجا میرم سر میزارم رو زمین ، در و دیوارِ اون مسجد شهادت بدن رسول آدم شد اگه یه دونه از اون نگاه ها به من بندازی قولت میدم تا آخرِ عمرم این قلادۀ نوکریرو بر ندارم *

 

 یک گوشۀ نگاهِ شما کیمیا کند

بر خاکِ پایِ خویش عیار طلا دهید

 

خواهید اگر که روسیهان معتبر شوند

فیضِ غلامیِ حرم خود به ما دهید

 

شاعر : قاسم نعمتی

 

حسین دلم یه کربلا میخواد

حسین یه گنبدِ طلا میخواد

حسین دلم امام رضا میخواد



ما گدایانِ قم و شهر خراسان هستیم
عاشقُ دربه در و بی سر و سامان هستیم
خاک زیر قدم ذریۀ زهراییم
نسل در نسل همه نایب سلمان هستیم
نوکر حلقه به گوشیم همه می دانند
خاکبوسان دَرِ بیت کریمان هستیم
سائلِ طایفۀ حضرتِ کاظم شده ایم
فاطمه کرده نظر ، شیعه ایران هستیم
عاقبت ، عاقبت ما بشود ختم به خیر
حاجیانِ حرم خواهرِ سلطان هستیم

کفترِ مشهد و قم شد دل آوارۀ ما
زینب ضامن آهوست همه کارۀ ما

*بی بی جانم کاش زینبم میومد قم کاش بی بی هم میومد ایران *

ما گدایان تو هستیم سعادت داریم
از کرامات تو بانوست که قیمت داریم
کرمت کاسۀ ما را نگذارد خالی
بده در راهِ خدا باز که حاجت داریم
ما گنه کار ، گنه کار ، گنه کار ، اما
روز م زِ تو امّید شفاعت داریم
بینِ این طایفۀ آینه ها بعدِ حسین
جور دیگر به رضایِ تو ارادت داریم
هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی
ما به بوسیدنِ درگاه تو عادت داریم

دلِ وابسته به تو خانۀ امّید شود
هر که شد خادم تو مرجع تقلید شود

آمدی شد همه قم یاورِ تو ، شکر خدا
خاکی و پاره نشد معجر تو ، شکر خدا
آمد اشکِ تو ز دوریِ برادر اما
کس نخندید به چشم تر تو ، شکر خدا
مردم قم همه خوبند نریزند زِ بام
آتش و سنگ به رویِ سر تو ، شکر خدا
به سری نیست درین شهر ولایی فکرِ
غارتِ زیور و انگشتر تو ، شکر خدا
آمدی و کسی از مرد و زن شهر نداشت
قصد توهین به تو و دلبر تو ، شکر خدا
غصۀ زینب کبری و چهل روز عذاب
بین این شهر نیامد سر تو ، شکر خدا

زینب و کوفه و اشرار امان از این غم
زینب و تشت و سر یار امان از این غم

شاعر : محمدحسین رحیمیان





هر زمان دلتنگِ زهرا می شوم، قم می روم

 

*سادات بهتر می فهمند،آخهكجا میری وقتی دلتنگِ مادرت میشی؟اونایی كه مدینه رفتن بهتر می فهمن.*

 

 

هر زمان دلتنگِ زهرا می شوم، قم می روم

میلِ مشهد می کنم، پا می شوم قم می روم

 

چند روزی هست تب دارد نگاهش بر در است

آنقدر غم خورده و غم خورده، خیلی لاغر است

 

دردِ دوری از تمامِ درد و غم ها بدتر است

باز هم‌ یک فاطمه از دردِ بینِ بستر است

 

*چه مقایسه ای كردم،اینفاطمه كجا و بی بیِ دوعالم فاطمه كجا؟ اولاً این خانم اگر تو بستر هم بوده دیگه بچهنداشته،همسر نداشته،آخه امیرالمؤمنین هر وقتی می اومد خونه یه نگاهی به بستر می كردآه می كشید،خجالت زده می شد،سرش رو پایین می انداخت،علی رو حلال كن.*

 

این‌ چه غوغایی ست یا رب که میان قم به پاست

این دم آخر به لب هایش رضا جانم رضاست

 

رفته بین هر بیابان در هوای دلبرش

روی ناقه بینِ‌ محمل سایبان دارد سرش

 

شکر ! نامحرم ندیده هیچ کس دور و برش

یا نخندیده کسی بر خاکِ رویِ معجرش

 

دردِ پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست

پایِ بی بی، زخمی از خار مغیلان نیست نیست

 

در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید

با لبِ تشنه رضایِ خویش را بی سر ندید

 

دُور تا دُور خودش چشمِ بدِ لشگر ندید

غارتِ چادر ندید و غارتِ معجر ندید

 

عمه اش زینب ولی زیر لگدها مانده بود

بین آن نامردهایِ پَست، تنها مانده بود

 

#شاعر سید پوریا هاشمی

 

*از مدینه تا خراسانخیلی راه طولانیِ،اما به عشقِ امامش،به عشقِ ولایتش راه افتاد این مسیر رو،اما خدارو شكر نرسید خراسان،چرا؟ خدا رو شكر جون دادنِ امام رضا رو ندید.اون لحظه ای كهامام رضا فرش های حجره رو جمع كرد، این صورتش رو روی خاك میذاشت.خدا رو شكر این خانمنبوده،ندیده.اما دلها بسوزه برای اون خانومی كهبگم از كجا تا كجا.چه فاصلهكوچكی رو اومد؟.*

 

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد:حسین!

دست و پا می زد حسین،زینب صدا می زد:حسین!

 

*حالا نهایتاً اگر بیبی معصومه سلام الله علیها از مدینه می رفت خراسان، چه صحنه ای رو میدید؟ نهایتاً امامرضا رو در حال جون دادن می دید،سر امام رضا رو بغل می كرد،نوازش می كرد اون لحظه هایآخر.اما قربون خانومی برم كه داره از بالای تل نگاه می كنه: یه عده دارن با نیزهمیزنن،یه عده دارن با شمشیر میزنن.بزار برم جلوتر.همچین كه اومد،داره از بالایتل میدَوه.دست رو سر میذاره.یا جداه! صَلَّى عَلَیْكَ مَلِیكُ اَلسَّمَاءِ هَذَاحُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ،مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ .*

 

فَبکِ عَلَی الحسین

یعنی برات گریه کنم

واسه غمات گریه کنم

یعنی كه هر شب واسه ی

مصیبتات گریه کنم.

مثل مادرِ جوان مُرده آقا

میشینم تو روضه هات زار میزنم

تا بفهمن تو رو تشنه کُشتنت

همه جا این روضه رو جار میزنم

ای بی کفن! با نیزه رو پهلوت زدند

دور از وطن! با پا رو سینه ات اومدن





غم آتیش درد دلامو
کسی نمیدونه رضا جانم
غم چشمۀ اشکِ چشامو
کسی نمیدونه رضا جانم

دیدی آخرشم نرسیدم
آخرش داداشمو ندیدم
تو فراق تو من چی کشیدم
کسی نمی دونه رضا جانم

بیا که تو دام غم اسیرم
حالا که دیگه دارم می میرم
سراغِ تو رو از کی بگیرم
کسی نمیدونه رضا جانم

غم آتیش درد دلامو
کسی نمیدونه رضا جانم
غم چشمۀ اشکِ چشامو
کسی نمیدونه رضا جانم

کبوترِ مسافرم کجایی ای برادرم »

دم نوحۀ زمزمه هامو
کسی نمیدونه رضا جانم
دم نالۀ بغض صدامو
کسی نمیدونه رضا جانم

بی وفاییِ دور و زمونه
جونِ ما رو به لب میرسونه
آخه درد منو کی میدونه
کسی نمیدونه رضا جانم

تو چشام داره بارون می باره
خواهرت دیگه نفس نداره
کی برام ازت خبر بیاره
کسی نمیدونه رضا جانم

ببین نگاه آخرم کجایی ای برادرم »

به تنم دیگه جونی ندارم
تو که نمیدونی کجا رفتم
تو رگام دیگه خونی ندارم
تو که نمیدونی کجا رفتم

من و عمه با چشمایِ خون بار
تو بیابون و کوچه و بازار
منِ خسته و معجرِ پاره ام
تو که نمیدونی کجا رفتم

میدونی چقدر طعنه شنیدم
میدونی چقدر خوابتو دیدم
میدونی که بی تو چی کشیدم
تو که نمیدونی کجا رفتم

منو گذاشتی بی خبر
بابا بیا منو ببر
دلم شده پر از شرر
بابا بیا منو ببر
دلم گرفته از سفر
بابا بیا منو ببر




ای دُر یمِ عصمت یا حضرت معصومه
ای فاطمۀ عترت یا حضرت معصومه
ای خاکِ رهت جنّت یا حضرت معصومه
ای سایۀ تو عفّت یا حضرت معصومه
قم از یم تو رحمت یا حضرت معصومه
محتاجِ دِمَت حکمت یا حضرت معصومه

تو در حرم موسی انسیّۀ حورایی
انسیّۀ حورایی محبوبۀ یکتایی
محبوبۀ یکتایی ممدوحۀ طاهایی
ممدوحۀ طاهایی ریحانۀ بابایی
ریحانۀ بابایی آیینۀ زهرایی
در صورت و در سیرت یا حضرت معصومه

تنها نه محیط قم ، ایران به تو می نازد
عصمت به تو می نازد ، ایمان به تو می نازد
عترت به تو می نازد ، قرآن به تو می نازد
تفسیر و اصول و دین ، عرفان به تو می نازد
جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد
بانویِ همه خلقت یا حضرت معصومه

شمس و قمر و انجم ، جنّ و ملک و انسان
جنّ و ملک و رضوان ، حور و پری و غلمان
هم حوری و هم غلمان هم مالک و هم رضوان
هم عالم و هم حاکم هم بنده و هم سلطان
دارند به تو چشم لطف و کرم و احسان
گیرند زِتو حاجت یا حضرت معصومه

نبوَد عجب ای بانو شاهی به گدا بخشی
وز گرد حریم خود بر روح شفا بخشی
بر روح شفا بخشی بر سینه صفا بخشی
حاجاتِ خلایق را از لطف و عطا بخشی
بر خلق زمین بخشی بر اهل سما بخشی
داری زحق این قدرت یا حضرت معصومه

ای بانوی نُه افلاک ای مادرِ اهل قم
ای خاک حریم تو تاج سر اهل قم
ای کوثر فیض تو در ساغر اهل قم
آید زنسیمت جان در پیکر اهل قم
گلدستۀ صحنِینَت روشن گر اهل قم
ای قم حرم امنت یا حضرت معصومه

شاعر : استاد غلامرضا سازگار




میگه ، هرکسی که سامرا رفته
آقا ، کرمش به مجتبی رفته

آقا، یا اباالمهدی ادرکنی »

نسیم سحر ، منو میبره ، سوی سامرا ، ای جونم
بادلداده‌ها ، سرِ سُفرۀ ، مُضیفِ حرم ، مهمونم

حسِ خوبی دارم ، تا سحر بیدارم
رو ضریحش امشب ، سرمو میذارم

حرمش رؤیامه ، اونی‌که میخوامه
به خودم میبالم ، که حسن آقامه

میگه ، هرکسی که سامرا رفته
آقا ، کرمش به مجتبی رفته

آقا، یا اباالمهدی ادرکنی »

شب عیده و ، رسیدم برا ، گدایی درِ ، این خونه
ببین اینقَدِه ، کرم داره که ، نیازِ منو ، میدونه

نامش از بس خوبه ، رو زمین محبوبه
نبضِ عشقش امشب ، تو دلم میکوبه

در رحمت بازه ، موقع پروازه
دوس دارم آقامو ، بی حد و اندازه

از این/ خونه دستِ پُر گدا رفته
آقا/ کرَمش به مجتبی رفته

میگه ، هرکسی که سامرا رفته
آقا ، کرمش به مجتبی رفته

آقا، یا اباالمهدی ادرکنی »

حالا که دلِ ، تموم جهان ، برای یمن ، پردرده
دعا میکنم ، گلِ فاطمه ، برا صُلح و عدل ، برگرده

میخونم همیشه ، ای عدالت‌پیشه
شَرّ وهابی‌ها ، تو بیای کم میشه

هرچی غم در پیشه ، تو بیای سر میشه
حال و روز دنیا ، با تو بهتر میشه

برگرد ، این زمستونو بهاری کن
برگرد ، واسه مردمِ یمن کاری کن

  آقا، العَجَل یامهدی »

شعر و سبک به قلم : صادق اویسی








الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ
 وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ 

زمین شدیم ولی آسمان ما حسن است
کرانه ایم ولی بی کرانِ ما حسن است
گره گره ، همه اما امانِ ما حسن است
پر از حسن لبِ ما نوشِ جان ما حسن است
هزار شکر تمام جهان ما حسن است

رسید جلوه‌ ای و باز یا علی گفتیم
پس از دو یا حسن از چار تا علی گفتیم
دوباره از حسن و مرتضی علی گفتیم
حسن حسن همه‌ ی عمر با علی گفتیم
به فاطمه بنویسید جان ما حسن است

بساط عاشقی‌ ام جور شد به لطف شما
و سهم سفره‌ ی ما نور شد به لطف شما
از آن زمان که زمین طور شد به لطف شما
گدای سامره مشهور شد به لطف شما
تمام عمر فقط آب و نان ما حسن است

برای عرضِ ادب شاعران کم آوردند
برای پیش کشی تو جان کم آوردند
به پای بوسی تو آستان کم آوردند
قلم زدند به عمر و زمان کم آوردند
که عشق هم اگر عشق است بی گمان حسن است

گدا شدیم بگوییم این سخن ها را
نوشته اند خدایِ کرم حسن ها را
برای ما که نوشتند پر زدن ها را
به سامرایِ شما رفتن آمدن ها را
هزار شکر که رزق دکان ما حسن است

به روی شانه اگر گیسویت رها بشود
عجیب نیست اگر قبله سامرا بشود
حسن نماز و حسن قبلۀ دعا بشود
حسن رکوع و حسن سجده‌ های ما بشود
میان کرببلا هم اذان ما حسن است

نوشته اند بر این خانه از قدیم : الله
که با تو جلوه کند جلوه‌ ای عظیم : الله
عصا به دست رسیده است پیش تو کلیم الله
کلیم تا که بگوید حسن کریم الله
چه غم از این همه غم ، مهربان ما حسن است

اگرچه تکیه گه خانه‌ ها پدر باشد
پدر همیشه همه کاره‌ اش پسر باشد
پسر برای پدر پارۀ جگر باشد
پسر که هست گدا هم که پشت در باشد
بزرگ خانۀ صاحب زمانِ ما حسن است

شاعر : حسن لطفی





قرار کارِ تو دلبری باشه
کارِ ما برا تو نوکری باشه
چیه بهتر از اینکه لقب ما
گدایِ امام عسکری باشه

فاطمی عصمت ، اِی علوی صولت
من دخیل می بندم ، رو پَرِ قنداقت

منو عطایِ یک نظرِ تو
عالم فدایِ گل پسر تو
___________________
با تو غم از دلِ مبتلا میره
با ذکرت دلِ من تا خدا میره
کربلایی شدن بنده به امضات
راهِ کربلا از سامرا میره

دلا آوارت ، لیلاها بیچارت
صف کشیدن برا ، دیدن گهوارت

منو عطایِ یک نظرِ تو
عالم فدایِ گل پسر تو
___________________
ما همه به شور و به التهابیم
برایِ دشمنان اوج عذابیم
اومدیم تا بفهمونیم به دنیا
ما همه بچه هایِ انقلابیم

حافظ کشوریم ، از همه دنیا سریم
تا نفس تو سینه است ، پشت سر رهبریم

مطیع محض ولی امریم
ترسی نداریم از دشمنُ تحریم
___________________
از خم ولایت ما همه مستیم
با اذن فاطمه حسینی هستیم
با ذکرِ یا حسینُ یا اباالفضل
پیروِ مکتب خمینی هستیم

دلامون شیداست ، پرچممون بالاست
علم خمینی تو دست هیئتی هاست

منو عطایِ یک نظرِ تو
عالم فدایِ گل پسر تو





بیقرارم،بیقرارم،دلم از سینه پریده
فراموشم،شده غصه ،اومده صبحِ سپیده
بکنید هلهله برپا، پدرِ مهدی رسیده
برایِ دلبر و دلبری ، یا حسنِ عسکری .
چقدر شبیهِ حیدری ، یا حسنِ عسکری
یا حسنِ عسکری .

شبِ نورِ، شبِ شورِ، بساطِ عاشقی جورِ
بزا پاتو، رویِ چشمام، بی تو قلبم سوت و کورِ
اگه قسمتم بهشتِ ، با تو نورٌ علی نورِ
زیوسفم زیباتری، یا حسنِ عسکری
چقدر شبیهِ حیدری ، یا حسنِ عسکری
یا حسنِ عسکری .

ذکرِ تسبیحِ ملائک،یا حسن سید و مولاست
اسمِ زیبایِ تو آقا،مایه ی تسکینِ دلهاست
اومده وارثِ حیدر،خنده رو لبهایِ زهراست
وارثِ عصمتِ مادری، یا حسنِ عسکری
چقدر شبیهِ حیدری ، یا حسنِ عسکری
یا حسنِ عسکری .





آن دلبری که بندگی‌ات را روا نوشت
مارا غلام حلقه ‌به‌ گوشِ شما نوشت
روزِ ازل مربیِ اشراق عاشقی
نام تو را به صفحۀ دلهایِ ما نوشت
آن خالقی که مِهر تو را مُهر سینه ساخت
با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
با جوهر طلا به شبستان آسمان
وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
صدها طواف بی‌تو نیَارزد به ارزنی
چون کعبه را به کویِ شما مبتلا نوشت
بعد از خدا کریم‌ترینی امام من
از بس خدا به دستِ کریمت ثنا نوشت
آن خالقی که عادت احسان دهد تو را
دل را گدایِ سامرۀ هل اتیٰ نوشت

ما را غلام همتِ تو آفریده اند
ریزه‌خُورانِ دولت تو آفریده اند

ای از کرشمه‌هایِ تو رویِ بهار سبز
وز غمزۀ نگاهِ تو لیل و نهار سبز
تا زیر سایۀ تو کند عشق زندگی
باشد برای شیعه همه روزگار سبز
بی‌حُسنِ تو بهشت صفایی نمیگرفت
جنّاتِ تجری است به آن نوبهار سبز
ای پرچمت به بام نظام جهان سه‌رنگ
لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز
این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
باشد همیشه دور و بر چشمه‌سار سبز
بازارِ سردِ منتظران از تو گرم شد
دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز

شیعه دگر بهانه به دشمن نمی‌دهد
با دیدن بقیع دگر تن نمی‌دهد

تو محور حدیث شریف زعامتی
چشم و چراغ دین و اساس امامتی
احکام اهل‌بیت به تو میشود درست
در خاندان وحی چه والا اقامتی
روشن‌ترین چراغِ هدایت به دست توست
تو قلۀ امامت و دین را علامتی
ای زادۀ خلیل و خلیلانِ بت‌شکن
در آتش فراق چه بَرد و سلامتی
ای در برابر همۀ کفر یک تنه
الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
شد خوشۀ طلایی گندم ز گونه‌ات
ای سفره‌دار عشق، عجب با کرامتی

ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
دلسوزی‌ات امانِ مِنَ النّارِ شیعیان

شاعر : محمود ژولیده




کیستم من؟ گوهرِ ده بحر نور کبریایم
آفتاب سامره، روشنگرِ مُلکِ خدایم
آسمانِ معرفت را در زمین شمس‌الضحایم
کعبه‌ام، رُکنم، مقامم، مَروه‌ام، سعیم، صفایم
منظـر حُسنِ خدا مصباح انوارُالهدایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

من همان دریای نور استم، که نور از آن دمیده
دین و دانش را خدا، در موج موجم پروریده
انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده
در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
نیست آگه از جلالم، غیر ذاتِ ذوالجلالم
تشنگانِ چشمۀ توحید را آبِ زلالم
بنده‌ام اما چو حیِّ بی‌مثالم، بی‌مثالم
فیض‌بخشِ عالمی از شهر سُرِّ مَن رآ»یم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

من علیِ بن جوادِ بن رضا را نورِ عینم
پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دِینم
گر چه در سنّ شبابم پیرِ خلقِ عالمینم
هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم
هم بُوَد زهد و کمال و عصمتِ خیرالنسایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

پیشتر از خلقتم بر چشم عالم، نور دادم
بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم
پاسخ موسی بن عمران را به کوهِ طور دادم
حاجتِ اربابِ حاجت را ز راه دور دادم
همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

من به شهر سامره، خود کعبۀ اهلِ یقینم
پَر زَند همچون کبوتر در حرم، روح‌الامینم
حاجت کُونِین می‌بارد چو باران زآستینم
حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم
مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
خنده زد بر روی زیبا و حَسَن» بگذاشت نامم
همچو قرآن بُود روی سینۀ بابا مقامم
خود امام اِبنِ امام اِبنِ امام اِبنِ امامم
دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من
سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من
انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من
چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

مِهرِ ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
هر که مِهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد
و آن که شد بیگانه با آلِ علی ایمان ندارد
درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد
ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم
من اَباالمهدی، امامِ عسکری اِبنُ‌الرضایم

شاعر : استاد غلامرضا سازگار




طُرّۀ نسیمی ، عشقِ من از قدیمی
نه که تهرونیا ، تموم ایرونیا
میگن اصفهونیا ؛ تو سیدُالکریمی

گنبد و گلدسته‌ ت شبیه حریم سقاست
مسلمیه هرسال ، کربلایِ سینه‌زنهاست

عشق تو کشوندم به جنون ، نشون به اون نشون
میگم حسن حسن ؛ به شوقِ ماهِ رمضون

عشق تو کشوندم به جنون ، نشون به اون نشون
میگم حسن حسن ؛ به شوقِ ماهِ رمضون»
____
ربیع الثانیِ ، که فاطمه بانیِ
جشن شور و شعف ٫ شده با شاه نجف
دُرِ تو این صدف ٫ لؤلؤ مرجانیه

بَه دست‌ و دل‌بازه چون نتیجۀ کریمه
این حسنی‌زاده ، حضرتِ عبدالعظیمه

عاشقا رسیده فصل مِی ، خماری تا به کی؟
ببایید تا که بشیم ٫ مهمون شاه #شهر_ری

عشق تو کشوندم به جنون ، نشون به اون نشون
میگم حسن حسن ؛ به شوق ماه رمضون»
____
ربیع الثانیِ ، که فاطمه بانیِ
جشن شور و شعف ٫ شده با شاه نجف
دُرِ تو این صدف ٫ لؤلؤ مرجانیه

حج فقرا شد اگه مشهدالرضا پس
کربُبَلایِ کشورِ ما تو شهر ری هس ت

با آوازِ اصفهان نی ، طریق‌ُ کرده طی
گدایی که شده ٫ مهمونِ شاهِ شهر ری

عشق تو کشوندم به جنون ، نشون به اون نشون
میگم حسن حسن ؛ به شوق ماه رمضون»


امشب مرا در بستر خود واگذارید
بیمارِ بیتِ وحی را تنها گذارید

دورانِ هجرم رو به پایان است امشب
خورشید عمرم بر سر بام است امشب

بیرون برید از خانه زینب را که حاشا
مادر دهد جانُ کُند دختر تماشا

خجلت زده از رویِ فرزندانِ خویشم
اسما تو تنها وقت رفتن باش پیشم

پیشِ حسن اشک از رخِ خونین نشوئی
جانِ حسینم با علی حرفی نگویی

*نگید به علیِ مظلوم آی زهرا خانمِ مهربان *

چون روزِ آخر بود کارِ خانه کردم
گیسویِ فرزندانِ خود را شانه کردم

دیدی چه حالی در نمازم بود اسماء
این آخرین رازُ و نیازم بود اسماء

آخر نگاهِ خویش را سویم بیفکن
میخوابم اکنون پرده بر رویم بیفکن

بنشین کناری ناله از دل در خفا زن
بانویِ خود را ساعتی دیگر صدا زن

دیدی اگر خامُش به بستر خفته ام من
راحت شدم ، پیشِ پیمبر رفته ام من

آیند چون اطفالِ معصومم به خانه
گویند که از مادر خبر داری تو یا نه؟

دیدند اگر خامُوش و بی تاب است مادر
آهسته با آنها بگو خواب است مادر

شاعر :  استاد غلامرضا سازگار

منبع صوت : کانالِ گوشه نشین»




درختِ عمر من از ریشه میسوزه
دلم وقتی برات تنگ میشه میسوزه

حسین.

به این اشک و به این روضه پریشونم
شبیه مادرت با گریه می خونم

حسین.

بُنَیَّ کربلا پیشِ تنت حاضر شدم دیدم
بهت آبم نمی دادن،نگو نه من خودم دیدم

حسین.ایها العطشان.

شبای جمعه واست روضه می گیرم
می بندم چشمامو تو حرمت میرم

حسین.

چراغ سرخ مقتل تا سحر روشن
داره میره تو گودال شمر ذی الجوشن

حسین.

بُنَیَّ کشتنت مادر منو زینب صدا می زد
عدو  دید مادرت اینجاست چرا تیغ از قفا میزد؟

حسین.




جَنَتُنا کربلا عِزَتنا کربلا
غُربَتُنا کربلا کربُبَلا کربلا

من که گدایِ توامُ سر به هوایِ توامُ
جان به فدایِ توامُ جانم حسین جانم

قدیم الاحسانی ، سید العطشانی
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا

خاکِ شفا کربلا ، باب دعا کربلا
نورِ خدا کربلا ، کربُبَلا کربلا

به هر طرف می نگرم ، طائرِ قدسیِ حرم
جلوه کند در نظرم ، جانا جانا

تو روحِ ایمانی ، سید العطشانی
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا

پرچم دل کربلا ، زمزمِ دل کربلا
محرمِ دل کربلا ، کربُبَلا کربلا

منم اُویسِ قرنی ، جانی و جانانِ منی
حب الحسین اجننی ، جانا  جانا

تو روحِ قرآنی ، سید العطشانی
کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا




فاطمه خوبِ خوب میشی بمون
نرو یارِ مهربون ، یا زهرا

فاطمه رو دلِ من پا نزار
علی رو تنها نزار ، یا زهرا

وای با این بازو
وای نزن جارو
بازم بمون بانو

نرو نرو ، زهرا . »

بودنم به تو داره بستگی
نرو با این خستگی ، یا زهرا

رفتنت رمَقم رو میبره
حالا حیدر مضطرِ ، یا زهرا 

وای طرفدارم
وای تویی یارم
به تو بدهکارم

نرو نرو ، زهرا . »




در سرم جز هوای دلبر نیست

آنكه بی او دمی مرا قرنی ست

 

دل به دستِ خیالِ او دادم

چه كنم؟ چاره‌ایم دیگر نیست

 

غم به ما هم عنایتی دارد

روزیِ ما مگر مُقدر نیست

 

در گلستانِ عشق قانونی ست

گل نباشد - گلی که پرپر نیست

 

گفتم ای یار گوشۀ چشمی

گفت حاشا که این مُیسّر نیست

 

اولین حرفِ یارِ من این بود

حرف اول که حرفِ آخر نیست

 

عصمت پاك حق! نجابت ناب!‌

چون تو در بحرِ عشق گوهر نیست

 

نیستم کافرِ کرامتِ تو

تو سخایت به حدِ باور نیست

 

*میشه یکیش رو بگی؟ شبِ عروسیش دارن میبرنش، برو بپرس یه عروس دلخوشیش شبِ عرویسش لباسِ عروسیشِ آی قربونت برم مادر جان عروسُ دارن با عزتُ جلال میبرن سائِلِ اومد بی بی عجب لباسِ زیبایی داری (عجب مادریِ ) بعضیا اینجوری گفتن ، میگن برگشت لباسِ نو رو داد لباسِ کهنه رو تنشکرد ، پیغمبر یه لحظه چشمش به دخترش افتاد بابا کو لباسِ عروسیت بابا به سائلی هدیهدادم پیغمبر اشک ریخت هی میگفت بابات فدات بشه*

 

روزِ م که میدَمَد خورشید

زان افق میدمد که خاور نیست

 

شاعر :  ناصر فیض

____________

فاطمه! ای زبانِ دردِ علی

داغِ تفسیرِ آهِ سردِ علی

 

*این گوشه کنار عقب نمونی شبایِ آخرِ عمرِمادرمونه خدا مادرتُ حفظ کنه ،چیزی نمونده شبایِ سختِ علی و بچه هاشِ کارِ اینخانم به جایی کشید ازین پهلو به اون پهلو نمیتونه بچرخه آی قربونِ بچه هایِ قد ونیم قدت برم خانم این شبا یه پرستار داره زینب بالاسرِ مادرِ خدا این خانمچهار پنج ساله این شبا پلک رو هم نمیزاره مگه مادرش چه بلایی سرش اومده هم پهلوششکسته ،هم بازوش شکسته ، هم همش دستش رو صورتشِ یا ریشه هایِ معجرش رو صورتشِ نکنهعلی جایِ دستِ اون دومی رو ، رو صورتش ببینه آی مادر آی مادر

 

دیدی صیاد یه صیدی رو میزنه ، دنبالِ ردِخونُ میگیره میرسه بالاسرِ صید ببینه هدفُ خوب زده یا نه نیومدن حالِ مادرمونُبپرسن اومدن ببینن مسمار کارشُ کرده یا نه آی نَنَه

در زدن ، علیِ مظلوم درُ باز کرد یه وقت دیداون دو نفر اومدن علی اومدیم دیدنِ خانومت ، حضرت اومد فرمود بی بی جان فلانی وفلانی اومدن ، گفت بگو برگردن زبانِ حال بگم داد بزنی علی اینا بچه مُ کشتن ،حقِتو رو غصب کردن (بگم ؟) علی نبودی یه جوری تو کوچه زد تو صورتم هر چی از تو بغضداشت تو دستش جمع کرد هر کجایِ جلسه نشستی (نکنه روضۀ فاطمه بخونن آروم گریه کنی، باید داد بزنی )

 

اومد گفت فاطمه شما دوتا رو به حضور نمی پذیره گفتن علی ما تو رو واسطه قرارمیدیم ، اومد گفت فاطمه منو واسطه کردن یه وقت اینمادرِ باوفا گفت علی البَیتُ بَیتُک وَ الحُرَّة اَمَتُک علی جان خونه خونۀ توِمنم کنیزِ توام اومدن کنارِ بستر (ببین چه خبر بوده) نمیدونم مادرمون اون دو تا ملعونُدید چه حالی شد فقط گفت فضه بیا صورتمُ برگردون کار به جایی رسیده این مادرِهجده ساله صورتشم نمی تونه برگردونه گفت زهرا :*

 

باور نمیکنم که تو بی بالُ پر شدی

خسته شدی شکسته شدی مختصر شدی

 

شرمنده ام به خاطرِ من زخم خورده ای

از بس که در مقابلِ دشمن سپر شدی

 

این شهر چشمِ دیدنِ ما را نداشتند

از دستِ هم محلیِ خود خون جگر شدی

 

آتش زبانه می زد و در نیمه باز بود

فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی

 

شاعر : محمد حسن بیات لو

 

*گفت دستاش از شکافِ در بیرون اومده بود ،دومی ملعون انقده با تازیانه زد صدا نالۀ مادر بلند شده نانجیب هیچ اعتنایی نکرد، آنچنان با لگد به در زد میگه یه ناله زد کاَنَ مدینه به لرزه افتاد میگه یهلحظه رفت دلم به حالش بسوزه ، یاده جنگ آوری هایِ علی افتادم ، کینۀ علی تو دلم شعلهور شد رفتم جلو دیدم پشتِ در خودشُ جمع کرده یه جوری سیلی به صورتش زدم*

 

(بریم کربلا ) پسرشم از بالا ذوالجناح باصورت رو خاک افتاد هر جوری بود بلند شد یکی رسید به کتف و شانه و پهلو ضربه زد  هی آقا زمین میخوره هی پا میشه دیدن سناناومد ، گفت برید کنار این صیدِ خودمه با نیزه به سینه ش زد

 حسین

 

میگن هنوز جون داشت با اسب از رو بدنش ردشدن یکی میگفت پیرهنش برا منِ یکی میگفت انگشترش برا منِ

 ای حسین



عزیزان شادی دنیا دروغ است
همه آبادیِ دنیا دروغ است

وفایِ بی وفا یاران دروغ است
صفایِ این تبه کاران دروغ است

اگر یاری ، زمن یادی کن امروز
پس از مرگم نکش آهِ جگرسوز

مرا امروز باید شاد کردن
چه حاصل بعدِ مرگم یاد کردن

سراغم گیر تا سوزد چراغم
چرا گیری پس از مرگم سراغم

چو فردا میشوی اندوهناکم
کنون قدرم بدان ، پندار خاکم

بزن بر آتشم امروز آبی
که بسیارن بجویی و نیابی

وفا کردی نشستی در عزایم
صفا کردی گل آوردی برایم

چرا دیروز دل شادم نکردی ؟
به یک شاخه گلی یادم نکردی

نخواهم گل بیاری بر مزارم
بیا امروز بنشین در کنارم

تو که دیروز با من قهر بودی
زِتلخی ، تلخ تر از زهر بودی

تو که دیروز نشنیدی صدایم
نمیخواهم کنی گریه برایم

تو که دیروز دیدی مشکل من
نپرسیدی چرا دردِ دل من

همان هایی که قلبم را شکستن
کنون در ماتمم محزون نشستن

چو دیدی پیر و زار و ناتوانم
به هر ساعت زدی زخم زبانم

تو هم روزی شوی مانندِ من پیر
تو هم خواهی شد از این زندگی سیر

تو هم روزی اجل جانت بگیرد
بلا یک دم گریبانت بگیرد

تو هم مانند من بی کس بمیری
به هر دستی که دادی پس بگیری

چه شد آن روزهایِ نوجوانی
چه شد آن بازوانِ پهلوانی

تمام مُلکُ و مال و ثروت و زور
نمی ارزد به این تنهایی گور

شاعر : سیدقاسم قهار





مرز صهیون» اگر به هم زده ایم
پرچم فتح بر حرم زده ایم

کار صهیون» اگرچه حق سوزی ست
پرچم ما نماد پیروزی ست

شک ندارم فِتَد به زودی ها
شعله بر خرمن سعودی ها.

مردم ما به عشق، جان دادند»
جنگ، تحمیل شد، جوان دادند

مردم ما سپاه عاطفه اند
هر کجا امر بود نان دادند

خاک پای غرور عباسند
دست خود را به آسمان دادند

روزۀ خلقِ ما ی بود
کوه تحریم را تکان دادند

-لال بودند غزه و لبنان-
هر چه مظلوم را زبان دادند

مردم ما به فتنه ها، نه دی،
غیرت خویش را نشان دادند

اشهد ان که همین مردم
 به سر نیزه ها اذان دادند

گله مندند.! ورنه می دانیم
همه جا خوب، امتحان دادند

-خودمانیم!- گاه گاهی هم،
کار بر غیر کاردان دادند!

زخم اشرافیت، علاج نداشت
پیر امت که برج عاج نداشت

رفته دوزخ ز یاد بعضی» ها
دلخوریم از فساد بعضی» ها

ای بت عافیت! - به هرعلت! -
از تو ناراضی اند این ملت.

مردم از دست بسته دلگیرند
سفره ها حفره های تدبیرند

رهگذر، بغض بی صدا شده است
کوچه های نفوذ، وا شده است

خوار و پا در هواست بیت المال
زیر دست شماست بیت المال

از وکیل و رئیس، دلگیریم
از بت کاسه لیس دلگیریم

شط خون شد، زبان به مزدی تان
زخم بستر گرفت ی تان!

میزها طبل هایِ بی دردی
یا نه، استبل های نامردی

شرم کن غصۀ اهالی را
قصۀ سفره های خالی را

نا امیدی ، عذابمان نشود
گره انقلابمان نشود

وای از کار و بار سر در گم!
باز هم غیرت همین مردم!

سر اشراف، گرم بی عملی ست
دلخوشی مان فقط به سید علی» ست





خیزُ زِجا رو به سویِ خانه کن
گیسویِ طفلانِ مرا شانه کن

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

جایِ مناجاتُ نمازِ شبت
می شنوم زمزمۀ زینبت

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه

عمر علی در گرو صبر توست
اشکِ علی دسته گلِ قبر توست

فاطمه یا فاطمه یا فاطمه




ای كهمیگی به روضه خون

روضهات رو اینجوری نخون

منممیگم با دلِ خون

خداكنه دروغ باشه

 

میگنكه گوشواره شكست

میگنروی زمین نشست

موندههنوز جایِ یه دست

خداكنه دروغ باشه

 

به زخمتو نمک زدن

به خاطرفدک زدن

مادرمُکتک زدن

خداكنه دروغ باشه

 

دنیابه ما وفا نکرد

دردامونُدوا نکرد

قنفذچرا حیا نکرد

خداكنه دروغ باشه

 

جاریِاشکش مثه رود

بینِدر و آتیش و دود

گناهِمحسنش چی بود

خداكنه دروغ باشه

 

تو کوچههایِ بی سپر

تنهامیونِ رهگذر

چهلنفر به یک نفر

خداكنه دروغ باشه

 

*از اینجاوصل شیم علقمه، از اونجا روضه بخونم،علقمه هم همین اتفاق افتاد،چهل نفر نه،چهار هزارنفر به یک نفر،اما اون یک نفر عباس بود،اون یک نفر پسرِ امیرالمؤمنین بود،چهارهزارنفر رو کنده ی زانو همه هدف گرفتن عباس رو،الله اکبر،اول دست هارو قطع کردن،وقتی بازوشرو زدن،ابی عبدالله داشت رجز میخوند،تا این اتفاق افتاد،ابی عبدالله،از اون ورِ میدانصدا زد: " اَنَا بنُ فاطِمه" یعنی عباس یادت نره،بازوی مادرِ من رو هم توکوچه ها زدن.تو مَردی،تو پهلوانی،تو عباسی،اما مادرِ من یک زنِ هجده ساله.مگه دستشچقدر توان داشت،چهل نفر دورش حلقه بزننامام باقر فرمود: سبب شهادت مادرِ ما همونضربه های غلاف بود.یه جوری زد.

 

 

علیبهانه شد و ضربه خورد بازویت

دریشکست در آن دَم، فتاد بر رویت

 

شرارآتش ظلم زمان زبانه کشید

رسیدآتشِ نمرودیان به گیسویت

 

جراحتیاست به روی پرت از آن ایام

نشانهای ز ملاقات میخ و پهلویت

 

هواز جور مخاف چو قیرگون گردید

نشستسایه ی دستی سیاه بر رویت

#شاعروحید محمدی

 

*مدینهبا غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد،" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌبالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ"  امام باقرفرمود:جدِّ مارو به پنج وسیله کشتن،یه عده شمشیر زدن،یه عده تیرزدن،یه عده نیزه زدن،یهعده سنگ زدن{ اما این آخری رو تا قیامت نمیشه باورش کرد.خیلی باورش سخته} امامباقر می فرمایند:" وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛" پیرمردها با چوب و عصا میزدن.بگو:حسین






زندگی ما خزونه

علتِ گریه هامُ کی میدونه

اون غمی که دلامونُ سوزونده

مصیبتِ یه مادر جوونه

 

تو سرخیِ سپیده دیدی یا نه؟

مادرِ قد خمیده دیدی یا نه؟

شنیدی از مزارِ بی نشونه

اون که کسی ندیده دیدی یا نه؟

 

هر آدمی دلش میگیره میره پیشمادرش

دلم گرفته که  مزارشم ندیدم آخرش

حرم نداره چه سخته باورش

 

اونی که مارو میکُشه همیشه

رازِ یه  دیوار و در و آتیشه

تو اون شلوغی و تو اون هیاهو

میخوام بگم چی شد ولی نمیشه

 

بعد تموم ضربه ها دَر افتاد

مادرمون از نفس آخر افتاد

روضۀ امشبم همین یه خطِ

جلو چشایِ با افتاد

 

مگه ندیدینش  چه غرقِ زخم شده همه تنش

میون شعله ها  یه چیزاییِ سخته گفتنش

همین که محسنُ چجوری کشتنش

 

*همهرو کنار زد دید علی رو دارن میبرن گفت مگه زهرا مرده باشه علی رو پا میبرن دید چهل نفر دارن علی رو میکشن دست انداخت کمربندِ علی رو گرفت چنان کشید چهلمردِ جنگی رو زمین افتادن ‌ چهل نفر رو زمین افتادن نامرد دومی کم آورد دید یه زنیکه پهلو شکسته اس هر جوریه  اومده از علی دارهحمایت میکنه حالا مردای جنگیِ منو خراب میکنی وسطِ مردم گفت الان یه کاری میکنم. یه وقت دیدن وسط جمعیت نگاه کرد صدا زد قنفذ بیا . گفت امیر چه کنم ؟ گفت یهکاری کن دیگه قدم از قدم برنداره غلافُ با شمشیر بالا آورد اینقدر به بازویِ مادرزد اینقدر زد اسماءمی گفت من آب میریختم دیدم علی دست از غسل کشید هی میگه زهرا

چی شده آقا داد میزنی فرمودیبچه ها آروم گریه کنن فرمود دستم رسید به بازویِ ورم کردۀ زهرا وای مادر .





خانومِ خونه ی علی
بانویِ باوفا سلام

دعا کن برام  برا بچه هام
الهی فدایِ دعاهایِ نابت
دعا کن که مردم  بفهمن کی هستی
که الگو شه بینِ مون حجابت

بیا تو قنوتت  واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران

هم شورِ عشقُ عاشقیت
هم شورُ حالِ بندگیت
کاش الگویِ مردم بشه
سبکِ شروعِ زندگیت

تو ساده گرفتی  که مردم ببینن
مهم اینه که زندگی رو شروع کرد
زلالِ نگاهت  همین رسمُ و راهت
نگاهم رو به زندگی زیرُ و رو کرد

دعا کن که خانوم  به دنیا نبازم
میخوام زندگیمُ مثه تو بسازم

بیا تو قنوتت  واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران

یه زندگی راحتُ  ریختی پایِ رفاقتُ
تا یاد بگیرن شیعه ها دفاعِ از ولایتُ

یه کاری تو کردی  که دنیا بفهمه
به غیر از علی حرفِ دیگه نداری
شده زندگیتم میدی تا یه لحظه
ولیِ زمانت رو تنها نزاری

دعا میکنم که دعا مادرم شه
سرِ من فدایِ سرِ رهبرم شه

بیا تو قنوتت  واسه نسلِ سلیمان
دعا کن برایِ جوونایِ ایران




اول فداییِ راهِ ولایت
بین دیوار و در شد این جنایت

شد کشته زهرا ، اُم ابیها
یا صاحب امان آجرک الله

شمعِ بزم علی ، گردیده خاموش
طفلان از ماتمش ، هستند سیه پوش

از ظلم اعدا ، شد کشته زهرا
یا صاحب امان آجرک الله

مرتضی مشکل گشایِ ما سواست
فاطمه مشکل گشایِ مرتضاست

روزِ م کار ما با فاطمه ست
نقشِ پیشانیِ ما یا فاطمه ست
__________________
شیرِ این صحرایم
تشنه در دریایم

گرچه در موجِ خطر
زهرایم خوانده پسر

من عبد فاطمه ام من عبد اهرایم

ای علمدار سپه کوه علمت
علمت کو و دو دستِ قلمت

بشریت به تو گوید تحسین
آفرین ای پسر اُم بنین

ای به خون خفته کنون در بر من
داده پیغام تو را دخترِ من

گر نشد آب میسر گردد
گو عمویم به حرم برگردد

حال برگو چه بگویم به جواب
گر ببیند نه عمو هست نه آب

عمری سید و سرور خواندی
چه شد این بار برادر خواندی

مادرت فاطمه آمد به برم
یاری ام کرد و صدا زد پسرم




کم نکنسایۀ لطفت زِ سرم آقاجان

گرچهمن جنس خرابم، بخرم آقاجان

 

آنقدرفکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غمو غصۀ تو بی خبرم آقاجان

 

*تو چقدرغریبی ما یارتیم تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم امام مجتبی علیه السلام فرمودناگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم به خودت قسم تو از امام حسنمغریب تری آقا همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم من پات نیستم اما به خودتقسم دوست دارم *

 

یک قدممحضِ رضایِ تو نشد بردارم


*السَّلاَمُعَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ *

 

یک قدممحضِ رضایِ تو نشد بردارم

اصلاًانگار فقط دردسرم آقاجان

 

در بساطغمتان مدعی‌ام ، اما حیف

غافلاز ناله و اشکِ سحرم آقاجان

 

پر وبالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکیکن که به سویت بپرم آقاجان

 

*رفیق، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِاون سکنات و مقامات بوده ، بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ، عمرُ جوونیُ زندگیتُهمه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ، این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردیمستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ، این همه در رابطه با زهرایِمرضیه مطلب نوشتی ، خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟ گفت اگه من علامهنبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ، (خُب )تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن ما اصلاً چیزینمیدونیم

 

بزارروضه مُ اینجور بگم یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن یه وقتممن عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم . نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوریزد بگم صدا ناله ت بلند شه نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا *

 

پر وبالم شده زخمی ، تو بلندم کردی

کمکیکن که به سویت بپرم آقاجان

 

غیراین خانه پناهِ دگری نیست مرا

*رفیقتو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ، دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی، یادش کنی ؟ انقده بی معرفتیم *

 

غیراین خانه پناهِ دگری نیست مرا

بازکن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان

 

تا بهاینجا که رسیدم مدد سلطان است

راهی‌امکن دم ایوانِ حرم آقاجان

 

بعدمشهد ، سفرِ کربُبَلا می‌چسبد

یک شبجمعه بیا و ببرم آقاجان

 

شاعر:روح‌ الله پیدایی

 

اباصالح دلم یه کربلا می خواد

اباصالح دلم یه گنبدِ طلا می خواد

اباصالح دلم امام رضا می خواد

________________________

بی نامتو زهرا گره ای وا شدنی نیست

هرگزنفسی بی تو مسیحا شدنی نیست

 

بوسیدندستان تو معراج رسول است

فرزندکسی ، ام ابیها شدنی نیست

 

اصلاًچه نیازی به پسر داشت پیمبر

نسلِنبوی جز به تو احیا شدنی نیست

 

تو منحصراًبانیِ این چرخِ کبودی

در خلقتما نقش تو حاشا شدنی نیست

_______________

دستاربسته ای که نبینم سرت شکست

جایِشکستگی به همه جای جایِ توست

 

تکرارِضربه ها که به یک جا نمی خورد

جایقلاف بر سرُ بر دستُ پای توست

_______________

همینکه درد زِچشم تو خواب میگیرد

تمامجانِ مرا اضطراب میگیرد

 

بیابه همسرِ خود لحظه ای تبسم کن

دلماز این همه حالِ خراب میگیرد

 

گشودهدخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را

نشستهرویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد

 

عوضشده است در این خانه کارها امشب

حسینپیشِ لبت ظرفِ آب می‌گیرد

 

خداکند که نبینند پهلوانی را

که آستینرویِ ردِ طناب می‌گیرد

 

شاعر: حسن لطفی




سلامُ الله علیکَ یا حیدر »

نخور غصه  مدافعِ تو زهراست
جونِ زهرا  سپر برایِ مولاست
کی گفته که ، علی غریبُ و تنهاست 

پشت در ، سوختم برات سوختم برات
بگم تو مولایی  
اومدم ، دنبالِ تو  دنبالِ تو
نگن که تنهایی

زانویِ غم بغل نگیری
من بمیرم که سر به زیری
بعد من اون این درُ عوض کن
چون میترسم زِ غم بمیرم

میگی از جا پاشم میبینی که چه حالی دارم
میگی از جا پاشم اما دیگه رمق ندارم
بزار راحت بگم دیگه علی تمومه کارم

سلامُ الله علیکَ یا حیدر »

تو این چند سال  برام که کم نزاشتی
به پام ریختی  همه چیزی که داشتی
جوونیتُ  به پایِ من گذاشتی

پشتِ در ، سوختی برام سوختی برام
خجالتم دادی
تو کوچه ، دنبالِ من دنبالِ من
رو خاکا افتادی

قاتلت  به غَمَم میخنده
قلبمُ طعنه از جا کنده
اون قلافُ که زد به بازوت
پیشِ من  به کمر میبنده

اگه از جا پاشی باز میشم اون حیدرِ خیبر
اگه از جا پاشی زندگی رو میگیرم از سر
اگه از جا پاشی راحت میشی از دردِ بستر

سلامُ الله علیکِ یا زهرا »

نمازاتُ  می خونی باز نشسته
همین حالِ  دلِ منو شکسته
چطور فضه  زخمِ پرت رو بسته

مثلِ یک آیینه ای ، آیینه ای 
ولی ترک خورده ای
تو برا عشقِ علی عشقِ 
چقدر کتک خوردی

داغِ محسن به سینه داری
مثلِ ابرِ بهار می باری
چی شده که برا حسینت
جا کفن پیرُهَن میزاری

میگیری بین دست با احتیاط  هر تارِ موشو
میگی با زینبت از کربَلا سِّر مگوشو
زودتر ار نیزه ها بوسه بزن زیرِ گلوشو

حسین جانم ، مادر برات بمیره »




صاحب عزایِ مادر ، یا اَیُهاالمُنتظر

بگو کدوم جمعه پس ، میرسه ازتو خبر؟

 

شده یه رازِ جانکاه ، همین سوالِکوتاه

ندبه چقدر بپرسه أَیْنَ بَقِیَّةُاللَّهِ 

 

نگاه نکن که روسیام

نگاه بکن به حاجتام

دیگه فقط تو رو میخوام

 

غریبآقام غریب آقام »

_______

کجایی آقا  دلا قرینِ آهِ ،  زندگیا تباهِ

اصلاً ما هیچی آقا ، فاطمه چشمبراهِ

 

روضۀ این شهیده ، اَمونمُ بریده

روضه خوانا میخونن ، رنگِ حسنپریده

 

مقتل بخوان یابن الحسن

جلو چشه خبر شکن

مادرِمونُ میزدن

 

غریبآقام غریب آقام »

_______

کارِ یه عده نوکر ، گریه و آهو ناله ست

روضۀ امشبِ ما ، روضه یک سه سالهست

 

روضه بخوان یابن الحسن

بگو که شامیا بَدَن

دختر سه ساله رو زدن

 

*چندوقتی بود امام صادق علیه السلام دید یکی از شاگردانُ از دوستانشون بینِ جمع نیست ،سراغشُ گرفت حضرت (یعنی میشه یه روزی ام امام زمانم سراغِ ما رو بگیره ؟) گفتنآقا ، خدا بهش اولاد داده

 

بعد از چند روز  اومد خدمتِ حضرت ، آقا فرمود شنیدم اولاد دار شدی؟!عرض کرد بله یابن رسول الله . حضرت فرمود پسر هست یا دختر ؟! یه نگاه کرد گفت آقا خدابهم یه دختری عنایت کرده . حضرت فرمود اسمشُ جی گذاشتی ؟! گفت آقا با اجازۀ شما اسمشُگذاشتم فاطمه .

 

تا گفت فاطمه دید حضرت آروم آرومداره گریه می کنه آقاجان اگه اشتباه کردم منو ببخشید ، آقا فرمودن نه بهترین کارُانجام دادی اسمی قشنگتر و بالاتر از نامِ مادرم زهرا نیست اما فقط همینُ بهتبگم حالا که اسمشُ گذاشتی فاطمه مبادا سرش داد بزنی (بگم؟! ) حالا که اسمشُ گذاشتیفاطمه نکنه یه موقع دست به روش بلند کنی.* وای مادرم مادرم مادرم





خیمه برپا مکن به دشتِ سکوت
با دلِ همچو لاله شو راهی
مثل بلبل ترانه‌ای سر کن
در تمنایِ باغِ آگاهی

جامه از تار و پودِ عبرت‌پوش
که جهان دام غفلتِ رنگ است
دلِ چون شیشه را نگهبان باش
دامن ظلم شب پر از سنگ است

کو کتابِ زمان که دل آن را
با سرانگشت خود ورق بزند
خط کشد بر جریدۀ باطل
سرفرازانه حرفِ حق بزند

تا بگوید زمانه گاهی از
بیم چاله به چاه می‌افتد
گاه تاریخ در تبِ غفلت
پیِ بیراهه راه می‌اُفتد

گاه یک لحظه سهل انگاری
خود شروعِ هزار و یک سختی ست
گاه یک انتخابِ از سرِ جهل
باعثِ #هشت_سال بدبختی ست

گاه صد نسخه میدهند اما
نسخه ها هیچ یک موثر نیست
گاه تدبیر عینِ تزویر است
چون اساسش هُوَ المُدَبَّرُ نیست

حاصلِ گوشه گیریِ مردان
میشود سلطۀ مُخَنس ها
وای اگر یاریِ علی نکنیم
کار افتد به دستِ اشعث ها

روز و شب بر جنازۀ #برجام
گرمه مشتاقی و مفاخره اند
باز هم باز هم به دنبالِ
میزِ فرسودۀ مذاکره اند

گرمی انقلاب کم شده است
در شبِ سردِ دیپلماسی ها
انقلابِ مرا نمی فهمند
در عمل بعضی از #ی ها

انقلاب آن حقیقتِ ناب است
که فراتر زِ فهم دولت هاست
دولت آخر تمام خواهد شد
ولی این #انقلاب پابرجاست

عمرِ دولت چهار سالِ تمام
انقلاب عمرِ نوح را دارد
میشود چون زمینه سازِ ظهور
تازه فتحُ الفتوح ها دارد

انقلاب آن حقیقتِ ناب است
که ندارد در این زمانه شبیه
باغِ سبزی که جرعه مینوشد
دائم از چشمۀ #ولی_فقیه

آنکه از صولتش به هولُ و هراس
جبهۀ ظلم و جور و خودکامی ست
قدرتِ فوقِ هر اَبَر قدرت
قدرتِ انقلابِ اسلامی ست

در حوادث وَلیِّ ما نه فقط
چاره در آن زمینه خواهد کرد
حفظ اصلِ نظام اگر باشد
رهبر از خود هزینه خواهد کرد

یکی از حرف هایِ او این است
ای جوانمرد هایِ تازه نفس
به تلاشِ شماست بر سرکار
دولتِ انقلابی آید و بس

بعد از آن هم شکوه و شوکتِ ما
همه از همتِ شهیدان است
از دل آذر ، برونسی ، زین الدین
از علمدار ، کاوه ، چمران است

شب سرانجام رَخت بربندد
صبحِ لبریزِ روشنا قطعی ست
لحظه ای شک به سینه راه مده
وعدۀ نصرتِ خدا قطعی ست

روزگاری رسد که ظلم و ستم
به #فلسطین نمی شود تحمیل
بیست سالی فقط زمان باقیست
تا رسد روزِ مرگِ اسرائیل

چون که ما پیروانِ زهراییم
نسلِ زهرا همیشه پیروز است
مثلِ روز است روشن این باور
که علی آفتابِ هر روز است

نان نخورد و نهاد نان هر شب
سفرۀ خالیِ فقیران را
با دعاهایِ مادرانۀ خود
تربیت کرد نسلِ شیران را

عملیات هایِ ما در جنگ
شد موفق به رمزِ یا زهرا
در شبِ حمله قلبِ رزمنده
سخنی تازه داشت با زهرا

هر #شهید انتخابِ زهرا بود
دم آخر به دامنش سر داشت
که به جایی رسید اگر هرکس
همه را از دعایِ مادر داشت

همه را مادر آن شبِ آخر
یک به یک تا سحر دعا کرده ست
به گمانم که شیعه را حتی
بین دیوار و در دعا کرده ست

خسته بود از مدینه خسته نبود
از دعاها برایِ هر فرزند
گرچه شب هایِ آخرِ عمرش
خونُ و خون آبه ها نیامد بند

مادر از شعله ها رهایی یافت
در و دیوارِ خانه باقی بود
مادر از دردِ شانه راحت شد
قصۀ تازیانه باقی بود




شفیعه ا ی که شفا می دهد، جوابشده است

فَلَک به رویِ سَرِ مرتضی خرابشده است

 

نفس کشیدنِ زهرا، چقدر قیمتیاَست

که قَدرِ جانِ علی، هر نفس حسابشده است

 

*گفتن:بابا!مادر مُرد.روای میگه: از خونه تا مسجد راهی نبود،اصلاً تو هم بوده،هی علی می خوردزمین، هی بلند میشد.وارد حجره ی فاطمه شد،دید پارچه ای کشیدن رو صورتِ زهرا.زینبینهر کدوم گوشه ای نشستن،زینب و اُم الکلثوم دارن میلرزن.اومد بالا سر زهرا نشست،پارچهرو کنار زد.فاطمه جان!.*

 

برای صورتِ او بَرگِ گُل ضرردارد

همان کسی که به او حورا خطابشده است

 

از امام صادق علیه السلام پرسیدند:آقاجان!چرا به مادرِ شما گفتند: اِنسیَّةَ الحورا ؟ فرمود: حوریه توی بهشت اگر برگ بهشتی ازدرخت جدا بشه،تو آسمون بچرخه.از کنارِ صورتِ حوریه رد بشه،صورت حوریه کبود میشه.

چقدر لطیفِ.اون وقت اون نامردسیلی هاش مشهور بوده،در عرب میشناختنش،اون وقت شما تصور کنید این نانجیب،دست های بلند،قلبشپر از کینه، حالا زهرا رو تنها گیر آوُرده.*

 

مهریه ی فاطمه را شَرمِ مرتضیپرداخت

برای دادن مهرش، چقدر آب شدهاست

 

دلیل شرم علی، بال زخمی زهراست

دلیل شرم علی، قصه طناب شده است

#شاعرمحسن حنیفی

 

*همچینکه پارچه رو کنار زد،زینب داره می بینه،دو تا دستای کوچیکش را گذاشت رو صورتِ مادرتا بابا صورت رو نبینه،هفتاد و چند روزِ زهرا رو گرفته.دستای کوچیک زینب رو علی گرفت،عزیزِدلِ بابا، تو فکر کردی بابا خبر نداره؟

 علی سَرِ فاطمه رو گذاشت رو زانوش،دخترِرسول الله! دید جواب نمیآد.مادرِ حسن و حسین! دید جواب نمیآد.رمز و کلیدِ قفلِزبون فاطمه یه کلمه است،زهرا! من علی امتا گفت: من علی ام،چشمای زهرا باز شد.دیدعلی نشسته،قطره قطره اشک های چشمِ علی رویِ صورت فاطمه.زهرا با همون دستِ شکسته،که جون نداره بالا بیاره،هی دست رو میخواد بالا بیاره،اما دست می اُفته،بار دوم،بارسوم،امیرالمؤمنین فرمود: فاطمه! میخوای چه کنی؟ این دستِ شکسته رو اینقدر بالا نیار.دسترو برد زیرِ دست زهرا،دست رو بالا بیاره.اینقدر زهرا خانومِ،اینقدر علی دوستِ،یهبار نگفت:علی تو صورتت رو پایین بیار،اصلاً نمیخوام ببینم سرت پایین باشه،علیِ من همیشهباید سرش بالا باشه،دستِ زهرا رو آورد بالا،بالا،مقابل صورت،یه وقت امیرالمؤمنین دیدانگشتای بی رمق زهرا حرکت کرد،اشکایِ صورتِ علی رو پاک کرد،علی جان!جلویِ من اینجورگریه نکن.

شبِ شهادتِ مادرِ،اما بی حسیننمیشه،بی کربلا نمیشه،رفقا وقتی علی گفت:زهرا! من علی ام،زهرا چشماش رو باز کرد،شروعکرد با علی حرف زدن،اما " لا یوْمَ کیوْمِک یا ابا عبدالله  " ابی عبدالله هرچی صدا زد:علی اکبر! من باباتم.*

 

ای پسر من پدرِ پیرِ تو هستم

پدرِ پیر و زمین گیرِ تو هستم

 

سخنی گوی  دلم را خوش کن

 تو که آتش زده ای خاموش کن





بشین خونه رو آب و جارو نكن
بذار زخم پهلوت بهتر بشه

خودم  از پَسِ غربتم بر میآم
نمیخوام چشات واسه من تر بشه

می دونم پُر از درد هستی ولی
با این درد باید مُدارا کنی

دَرِ خونَمون رو عوض می کنم


*می دونم چشمت به این در می اُفته یادِ محسن می کنی،می دونم.
باشه اما یه شرط داره.*


دَرِ خونَمون رو عوض می کنم
به شرطی نیآیی دَرُ وا کنی

نمی تونم از كوچه مون رد بشم
چیكار كرده این كوچه با روحِ من

خجالت ازت می کشم تا اَبد
من و بسته بودند تو رو می زدند

زندگی با تو بس که شیرین بود
شور چشمان مرا نظر زده اند

*مگه یادم میره زهرا جان!*

تو زمین خوردی و جماعتِ پست
خنده ها از تَهِ جگر زده اند





زندگی با تو بس که شیرین بود

شور چشمان مرا نظر زده اند

 

تو زمین خوردی و جماعتِ پست

خنده ها از تَهِ جگر زده اند

 

قلم افتاد دستِ بی هنران

رنگ شب بر رُخِ قمر زده اند

 

سیلی و میخ و تازیانه بر آن

صورت و سینه و کمر زده اند

 

*اینکهمیگن: مغیره و قنفذ تو کوچه بودند، نه،بخدا فقط این دوتا نبودند، بزرگشون ایستاده بود،همهمیخواستن خودشون رو به رئیسشون نشون بدن.مغیره زد،قنفذ زد،خالد زد،هر سگ و شغالیاز راه رسید زد.خودشم گفت: من دارم از قافله عقب می افتم.خود ملعونش هم اومد جلو.باغلاف.*

 

بوته ی یاسِ نازنینِ مرا

دستچین نه،بلکه با تبر زده اند

 

*امااینا که چیزی نیست،کجا بودید کربلا،دور گودال حلقه زدند،نیزه دار با نیزه میزنه،."أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیب." آقا رو به رو خوابوند، "أَلسَّلامُعَلَى الْخَدِّ التَّریبِ. أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَری."حسین*





علی به سمتِ مسجد روونه
آتیش گرفته تموم خونه
مادر گرفته ، دامانِ مولا
پیچیده دستش به تازیونه

ویلی اهرا مظلومه »

میونِ باغچۀ دلا
بارونِ نم نم میزنه
همسایه مون در خونه شون
باز داره پرچم میزنه

این صدایِ چاووشه
میگه بیین که شیش گوشه
برای مادر ارباب
داره مشکی می پوشه

روضه خوانی شد ، تو ایوونا
با کربلاییا با مهمونا
زبون می گیرن آسمونا

ویلی اهرا مظلومه »

در و دیوار هیئتا
کتیبه هایِ غم می خواد
به خدا فاطمیه هم
یه دونه محتشم می خواد
مثل محرم تمومِ
خیابونا علم می خواد

آتیش می گیرن حیدریا
می خوان بمیرن مادریا
وقتی می خونن آذریا

یارالی نَنَه یارالی نَنَه

ویلی اهرا مظلومه »

همسایه هامون نمی خوان
مادرِ بی تابمونو
میگن صدایِ گریه هاش
به هم زده خوابمونو
چند روزه بابا ندیده
رویِ آفتابمونو

این تأثیر آتیشه
کار پهلویِ زخمی شه
راه که میره نفساش
یکی در میون میشه

داره می خونه بادِ صبا
با گریه زاری تو این شبا
مثل امیرِ تشنه لبا

اُمّی اهرا مظلومه »




اگردشمن کند نقشِ زمینم

رسدظلم از یسار و از یمینم

 

به قرآنتا نفس دارم به سینه

طرفدارِامیرالمؤمنینم

 

اگرچه کس نکرد از من حمایت

حمایتاز علی دِینْ است و دینم

 

شودقربان یک مویِ امامم

هزارانبار طفل نازنینم

 

نگاهمرا بگیر ای ابرِ سیلی

که مظلومیِحیدر را نبینم

 

همهدشمن ، نه یاری نه معینی

فقطدیوار شد یار و معینم

 

تنممجروح شد از تازیانه

بزنقنفذ بزن قنفذ من اینم

 

الهیبشکند دستت مغیره

بزنمن دُختِ خَتم المرسلینم

 

شاعر: استاد غلامرض سازگار

 

*دیددارن آقا رو میبرن کمربند علی رو گرفت ، چهل نفر یه طرف خانم یه طرف هر کاریکردن دیدن دست از مولا بر نمیداره با تازیانه (بریم کربلا ؟) هرکاری کردن دخترشماز امامش جدا نشد تو گودال چهل نفر با تازیانه.

 

عباشُانداخت رو فاطمه این عبا خیلی کار کرده ، یه بار اهل بیت زیرِش نشستن داستانِ حدیثِشریفِ کسا رو شنیدید عبا ارثِ پیغمبرِ ؛ حتماً همون عبا بوده که امام رضا رو سرشکشید از کاخِ مامونِ ملعون به سمتِ خانه آمد حتماً همون عبا بود که ابی عبداللهرو صورتِ علی اصغر کشید اما همین عبا رو مثلِ علی از شانه برداشت حسین ، رو علیاکبر ننداحت ، کنارِ علی اکبرش پهن کرد بدنُ تو عبا جمع کرد

 حسین .*




مثِ یه ابر بهاری ، می‌بینم که بی‌قراری
میدونی با گوشه‌گیریت ، چی به روزِ من میاری

با حرفایِ جداییمون اینقدر قرارمو نبر
پاشو علمدارِ علی که بی‌تو میشم بی‌سپر

من که ازت نمیگیرم از محسنم دیگه خبر
توأم دیگه اینقده زُل نزن به این دیوار و در

هر لحظه تو یادمه ، اون لحظه که فاطمه
ریختن رویِ در همه ، وای وای وای
تا رو سرت در شکست ، با یه لگد پَر شکست
دیدی که حیدر شکست ، وای وای وای  

صبر و قرارم بمون کنارم»

اینا که قبرت رو کندن ، به حالِ حیدر میخندن
خودت که دیدی عزیزم ، در روی حیدر می‌بندن

اون پهلوونی که در خیبرُ کَند یادت میاد؟
ببین داره میلرزه زانوهاش ازت یاری میخواد

منو ببخش فاطمه جون آزردمت خیلی زیاد
حرفی بزن به حیدرت، تو رو به جون بچه‌هات

تو بری بی‌یار میشم ، اینجا گرفتار میشم
بعدت عزادار میشم ، وای وای وای  
میگذره حیدر روزاش ، با قنفذ و خنده‌هاش
مغیره و طعنه‌هاش ، وای وای وای

صبر و قرارم بمون کنارم»

صورت ماهت کبوده ، برا حیدر بی‌تو زوده
بمون ماهِ آسمونم ، قرارمون این نبوده

از زینبم شنیدم اون حرفایی که به من زدی
سفارشا رو کردی‌ و حرف از چندتا کفن زدی

چطوری حرف از رفتنِ من و گلم حسن زدی؟
حرف از حسین‌ و رفتن‌ و دادن پیراهن زدی؟

بی‌تابه زینب شبا ، از همین الآن برا 
غصه‌هایِ کربلا ، وای وای وای
گفتی میره اسارت ، سهمش میشه حقارت
خیمه میره به غارت ، وای وای وای

گفتی میبینه آزار ، میبرنش تو بازار
جلویِ چشم اغیار ، وای وای وای
گفتی میبندن آب‌ُ ، گفتی غم رباب‌ُ
ماجرایِ شرابُ ، وای وای وای

صبر و قرارم بمون کنارم»




توهین نمی کنم به کسی در غزل ولی
هر کس کمی محبت حیدر نداشته

خود را برای شعله مهیا کند که او
حق را به چشم دیده و باور نداشته

علی ، علی ، علی .

نماز بی ولایِ او
عبادتی ست بی وضو
به منکرِ علی بگو 
نماز خود رها کند

چه هیبتی داری
شجاعتی داری
فقط تو عالم تو حیدر کراری

نماز بی ولای او
عبادتی ست بی وضو
به منکر علی بگو 
نماز خود رها کند

من ار به قبله رو کنم
به عشقِ روی او کنم 
اقامۀ صلوة را به گفتگویِ او کنم 

عمریست که دم به دم علی می گویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
یک عمر علی گفتم و ان شاءالله
تا آخر عمر هم علی می گویم




صدایِ کی به گوش میرسه
کیه که عطر و بوش میرسه
کیه که با یه بار دیدنش
حسین به آرزوش میرسه

نماز شکری که علی داره می خونه
یعنی با دختر برکت اومد به خونه

بارونِ کوثرِ زینب
تمثالِ حیدرِ زینب

علیا مخدره زینب »

نگینِ هشت و چار اومده
صلابت و وقار اومده
بنی اُمیه لرزید تنش
دوباره ذوالفقار اومده

حضرت زهرا رو بگیم  اُم ابیها»
زینب کبری رو بگیم  اُم اخیها»

قند مکررِ زینب
تاج برادرِ زینب

علیا مخدره زینب »

صدایِ کی به گوش میرسه
کیه که عطر و بوش میرسه
کیه که با یه بار دیدنش
حسین به آرزوش میرسه

نماز شکری که علی داره می خونه
یعنی با دختر برکت اومد به خونه

بارونِ کوثرِ زینب
تمثالِ حیدرِ زینب

علیا مخدره زینب »

یه لحظه که عبور می کنه
جهانُ غرق نور می کنه
اگه قسم به زینب بدیم
دیگه آقا ظهور می کنه

احمد و زهرا و علی و حسنینِ
خلاصۀ آل عبا عاشق حسینِ

پاک و مطهره زینب
خاتونِ مه زینب

علیا مخدره زینب »

صدایِ کی به گوش میرسه
کیه که عطر و بوش میرسه
کیه که با یه بار دیدنش
حسین به آرزوش میرسه

نماز شکری که علی داره می خونه
یعنی با دختر برکت اومد به خونه

بارونِ کوثرِ زینب
تمثالِ حیدرِ زینب

علیا مخدره زینب »

*عقیلة العرب زینب مدد*




باز به بیت مصطفی بتولِ دیگر آمده
رسول را سول را ، دوباره کوثر آمده

بتول را بتول را ، یگانه دختر آمده
حسین را حسین را ، خجسته خواهر آمده

رضا و حلم و صبر را ، بزرگ مادر آمده
شهید را شهید را ، پیام آور آمده

ائمه را ائمه را ، چراغ انجم است این
دختر اوّل علی، بتول دوّم است این

کوثر کوثر نبی ، آیۀ رحمت آمده
دختر دختر نبی ، مادر خلقت آمده

زهرۀ زهرۀ علی ، اختر عصمت آمده
شمسۀ شمسۀ حیا ، یا مه عفت آمده

حبیبة الله است و از مام محبت آمده
ولیة الله است و در بیت ولایت آمده

آینۀمحمّدی (ص) طلعت دلربای او
در او خلاصه می شود حسینُ کربلایِ او

علیست زیب هستیُ ، زینت اوست دخترش
زهم گشوده دست دل چو جان گرفه در برش

بویِ بهشت یافته ، از دم روح پرورش
فاطمه بوسه می زند ، به عارض منوّرش

بال زند سویِ حسین ، از سر دوش مادرش
سلام ما درود ما ، به زینب و برادرش

بهشت بود و هست او ، اسیر و پای بست او
عجب مدار اگر علی ، بوسه زند به دست او

ای شرف بلند خون، هماره از پیام تو
وی که گرفته آبرو، شهادت از قیام تو

سکّۀ صبر را خدا، نقش زده به نام تو
مفتخر از وجود تو، رسول و باب و مام تو

زنده کنار قتلگه، به صبر تو امام تو
نطق تو در سکوتت تو، تیغ تو در نیام تو

تو در قیام کربلا، قیامت آفریده ای
تو از دم پیغمبری، امامت آفریده ای

تو در سخن پیمبرِ کلام وحی بر لبی
تو با پیام کشتگان، حیات بخش مکتبی

تو در دل خرابه ها ، چو قرص ماه در شبی
تو بر هلالِ نوک نی ، به شهر کوفه کوکبی

تو زیب دامن نبی ، تو زین امّی و ابی
تو زینبی تو زینبی تو زینبی تو زینبی

نه ساره ای نه هاجری ، نه آسیه نه مریمی
چو مادرت سیّدة النّساء کلِّ عالمی

توئی که بهر کربلا ، وجودت آفریده شد
توئی که در خطابه ات ، تمام وحی دیده شد

توئی که با رسالتت، پیام حق شنیده شد
توئی که با اسارتت، بساط ظلم چیده شد

توئی که با عدالتت ، نخل ستم بریده شد
اگر چه سرو قامتت ، زبار غم خمیده شد

به جسم و جان سرکشان ، ریخت شرار نطق تو
حسین سرفراز شد ، به ذوالفقار نطق تو

پیمبر است جدّ تو، بتول دیگرش توئی
بتول مفتخر از آن، که ناز پرورش توئی

علی ست غرق و جد و شور از این که دخترش توئی
حسن بتو است سرفراز، از اینکه خواهرش توئی

حسین بر تو متّکی، که یار و یاورش توئی
شهید اگر شهید شد، پیام آورش توئی

به مصطفی به مرتضی، به مجتبی به فاطمه
که از تواند مفتخر، ائمّه ی هدی همه

تو در میان سلسله، گره گشای عالمی
تو با گلوی خشک خود، حیات بخش آدمی

تو عصمت مصوّری، تو غیرت مجسّمی
تو با کلام جان فزا، دم مسیح را دمی

تو یک رسول وحی خون، تو یک کتاب محکمی
تو در زمین شام هم، چراغ عرش اعظمی

ستاره فرش منزلت، ماه چراغ محفلت
که آفتاب فاطمه، گشته به دور محملت

سلام بر تو ای کسی، که صبر شد حقیر تو
ندیده بعد فاطمه، جهان زنی نظیر تو

به پیر عقل رهنما، دو کودک صغیر تو
حسین چشم دوخته، به طلعت منیر تو

صدای زنده ی علی، به صوت دلپذیر تو
اسیر شام بودی و، یزید شد اسیر تو

پرچم فتح کربلا، از تو در احتزاز شد
به همّت بلند تو، حسین سرفراز شد

منم منم که میثمم ، گدایِ مویِ زینبم
هماره دست التجا ، بوَد به سویِ زینبم

خدای داده آبرو ، به آبروی زینبم
مرثیه خوانِ کربلا ، قصیده گوی زینبم

پرد هماره مرغ دل ، در آرزوی زینبم
در ازدحام هم ، به جستجوی زینبم

به جان مادرش قسم ، اگر کند نظاره ام
سزد جهیم باغ گل ، شود به یک اشاره ام

شاعر : استادغلامرضا سازگار

*بچه رو بغل گرفت پیغمبر ،با نگاه به جمالِ ملکوتیش اشک ریخت ، زهرا جان علی جان به همه نسل هایِ بعد همخبربدید احترامِ به این دختر به همه واجبِ . 

رحمتِ خدا به این اشک ها ، من کهحرفی نزدم سخن از احترام گفتم شما دارید گریه می کنید مگه قرارِ کسی به ایندختر بی احترامی کنه ؟ همین یه جمله و التماسِ دعا که جرأت کرد دستت راببندد؟ *




 



تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون كلیم كار من اعجاز می شود
احساس قلبی ام به تو ابراز می شود

تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟

خاتون مشرقین سلام عرض می کنم
ای عین نور عین سلام عرض می کنم
بانیِ عالمین سلام عرض می کنم
آرامشِ حسین سلام عرض می کنم

این جمله ، حرفِ قلبی هرچه برادر است
روزی که آمدی به زمین روزِ خواهر است

چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا خوش آمدی
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی
سوّم امام زادۀ دنیا خوش آمدی

آنسان که شرحِ عاشقی تو شنیدنی ست
لبخندِ تو به چهرۀ ارباب دیدنی ست

چون در قفایِ عشق خودت با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالم  سرآمدی
ای افتخار كرده به تو ذات سرمدی
الحق که تو  عقیلۀ آل محمّدی

درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه باز در عالم ظهور کرد

در تو صفات ذات خُدا جلوه گر شده
در خاک با تو مِهر و وفا جلوه گر شده
اوج مقام صبر و رضا جلوه گر شده
کرب‌ و بلا به شام بلا جلوه گر شده

تو آمدی که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود

از شان تو خُداست که سر در می آورد
سلطان انبیاست که سر در می آورد
زهراست،مرتضاست که سر در می آورد
مظلوم کربلاست که سر در می آورد

چون درخُور مقام تو جز این نداشته
اسم‌ تو را خدای تو زینب گذاشته

با دیده ، دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو مُکدّر نمی شود
بی تو حسین زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که زینت حیدر نمی شود

با احتساب اینکه تویی زینت علی 
قطعاً یکی ست خَلق تو با خلقت علی

استاد تو خداست ، خُدایی علیمه ای
صدّیقه و مُطهّره ای و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه حق را ندیمه ای
اُخت الکریم ، بنتِ کریم و کریمه ای 

از بس که مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدنِ تو یاد پدر می کند حسن

كوریِ چشم جُملگیِ بد نهادها
هیچند در برابرت ، ابن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است اگر بی سوادها

گفتند شام و کوفه تو را بی نقاب دید
بالله؛ حجاب نیز تو را در حجاب دید

داغی که پیر کرد تورا درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود
با تو وقار اهل حرم مستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا حرام بود

با بودن تو شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش نجف از نو بنا شده

اندازۀ تو هیچ كسی غم ندیده است
داغی كه دیده ای تو مُحرّم ندیده است
نسل بشر كه هیچ مَلَك هم ندیده است
با اینكه درد و داغ،دلت كم ندیده است

جز حمد كردگار دمی بر لب تو نیست 
جز یا حسین زمزمۀ هر شب تو نیست

در قتلگاه پیر شدی خاك بر سرم
از جان خویش سیر شدی خاك بر سرم
گفتند كه اسیر شدی ، خاك بر سرم
با شمر هم مسیر شدی خاك بر سرم

خاكم به سر كه همسفر اشقیا شدی
از یادگار مادرت آخر جدا شدی

شد مثل مادر تو نصیب تو سوختن
بستند هر دوست تو را چون ابوالحسن
نه یوسفی برای تو ماند و نه پیرُهن
گفتی دم وداع به سالار بی كفن

چون چاره نیست می روم و می گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

شاعر : محمد قاسمی





قشنگترین شبِ عشقه
 این شور و حال تبِ عشقه
آرزویِ دلِ عاشق
 یه خنده رو لبِ عشقه

امشب دل با دلبر هم آوازه
اوجِ شیدایی شوقِ پروازه
مجنون وقتی چشماشُ میبنده
رویاهاشو با لیلی میسازه

مجنون شو از امشب
با لیلی بگو : یا زینب »

اونکه دلش با حسینِ
 لالایی هاش یا حسینِ
از بغل بی بی زهرا
 سمت نگاش تا حسینِ

وقتی که میبینه داداشا رو 
انگار دستش دادن دو دنیا رو
عشقی که زینب به حسین داره
از رو برده مجنون و لیلا رو

زینب شد دلداده
تو دام حسین افتاده

مجنون شو از امشب
با لیلی بگو : یا زینب »

قشنگترین شبِ عشقه
 این شور و حال تبِ عشقه
آرزویِ دلِ عاشق
 یه خنده رو لبِ عشقه

امشب دل با دلبر هم آوازه
اوجِ شیدایی شوقِ پروازه
مجنون وقتی چشماشُ میبنده
رویاهاشو با لیلی میسازه

مجنون شو از امشب
با لیلی بگو : یا زینب »

زینبیِ شور و حالم
 زینبیِ قیل و قالم
عشقش اگه نباشه پس
 چی میمونه که ببالم

عبد زینب بودن یه قانونه
قانونی که عرش و میگردونه
زینب زینب زینب مدد زینب
اینه ذکرِ دلهایِ دیوونه

بی زینب بی تابم  
با زینب پیش اربابم

مجنون شو از امشب
با لیلی بگو : یا زینب »





ماه یکتایى و بی‌همتا به دنیا آمدی 
هم ردیف نور اعطینا به دنیا آمدی 
مثل حیدر عالی اعلی به دنیا آمدی 
تو شبیه حضرت زهرا به دنیا آمدی 

روز میلاد تو در تقویم روز باور است 
روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است

آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها
بی معلم می‌شوی فرزانه استادها
ای علمدار حقیقت  بانی فریادها
ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها

هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست
پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست

آمدی تا که بگویی قصه پرواز را
تا کجاها برده‌ای این شور انسان‌ساز را
ای رسول عشق می‌بینم ز تو اعجاز را
زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را

 شام در زیر قدم‌های تو در تاب و تب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است

آمدی تا انتهای جاده عشق و جنون 
هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون
گام‌هایت در مسیر آیه و السابقون
خواهر صبر و کرم ای دختر و الراکعون

آمدی در دفتر دلدادگان یکتا شوی 
آمدی اسطوره میدان عاشورا شوی

ای درخت استوار ای اسوه شب زنده‌دار
شد ردیف شرح تو در هر قصیده اقتدار»
با حضورت شاه مردان حرز می‌خواهد چکار
آمدی مستانه‌تر صف می‌گشاید ذوالفقار»

دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد 
مادری کرده برایش حضرت بنت اسد

حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است 
چشم‌هایی که ندید الا جمیلا زینب است
نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است 
لافتی الا علی لا عشق الا زینب است 

باز هم رو سوی بانوی وفا آورده‌ام
شصت و نه دفعه به لب نام تو را آورده‌ام

واژه ایثار را باید به پای تو نوشت
در مقام صبر هم باید برای تو نوشت
شاه را مشتاق و بی‌تاب دعای تو نوشت 
بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت 

جان فدای شاعری که این‌چنین زیبا سرود 
کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود

خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر 
عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر 
حضرت ام الحیا، اخت الحسن، بنت الامیر 
ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر 

از میان محملت نور خدا تابیده است 
دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است

عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده
مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده
هر که دیده جلوه‌هایت را مسلمانت شده 
هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده

چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته
مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته

کاش قابل بودم و از یاورانت می‌شدم
با نشان زینبیون بی‌نشانت می‌شدم
با دو جرعه عشق از لب تشنگانت می‌شدم 
از شهیدان دفاع از آستانت می‌شدم

ما همان سیل خروشانیم در راه بلا 
کلنا اصحابک، لبیک بنت المرتضی

شاعر : رضا تاجیک





بیرق و پرچم مدیونِ زینب
 عالم و آدم مجنون زینب
می تپه قلبم واست عاشقونه 
میخونه یا زینب

همه دردامون با اسمت شد دوا زینب
تویی سِرِّ خونِ خدا زینب
دلم میخونه تپش تپش یازینب یازینب

منم مشتاقِ حرم یا زینب
اگه خوبم یا بدم یا زینب
تا روزِ م میگم یا زینب

مفسرِ سورۀ کوثر
یا زینب بنتُ الحِیدر »

صاحب خون اربابمونه
هر کی شد عاشق اینجا میمونه
زیر بارون عشق و جنونه میخونه یا زینب

شده عباست پرچم دار حرم زینب
یکی از سربازات منم زینب
جدا نمیشه دل از تو یک دم یازینب یازینب

عجب صحنِ با صفایی داری
 سپاهی کربُ بَلایی داری
 قد یک عالم فدایی داری

آینۀ فاتحِ خیبر
یا زینب بنت الحِیدر

مفسرِ سورۀ کوثر
یا زینب بنتُ الحِیدر »

منم مشتاق حرم یا زینب
 اگه خوبم یا بدم یا زینب
تا روز م میگم یا زینب

جلوه کوثر تصویر حیدر 
زینت باباست دلدار مادر
نوکری تو هر دور و زمونه 
قانونه یا زینب

بیا ما رو مثل نوکر هات بخر زینب
دل و پیش ارباب ببر زینب
شده نذر گنبد تو این سر زینب

دل و دلدار علمدار اومد
 پرستار عشق به دیدار اومد
هوادار شاه به دربار اومد

سلالۀ زهرایِ اطهر
 یا زینب بنت الحِیدر

منم مشتاق حرم یا زینب
 اگه خوبم یا بدم یا زینب
تا روز م میگم یا زینب





من مِی مستور می بینم
من همه جا شور می بینم
در آسمون بازه امشب
نور علی نور می بینم

دلبر حسین اومد ، ماه خونۀ حیدر
دلخوشیِ داداشه ، آرومِ دل مادر

به یاسین به طه
به خوشحالیِ صدیقۀ کبری
نگاهی به ما کن
به این خیل گداها ، یا زینب کبری

رویِ لبای پیغمبر
سورۀ کوثر می شینه
میخنده لب هایِ زینب
تا که حسینُ می بینه

غرق نازه این دختر ، توی آغوش زهرا
تسبیح میندازه حیدر ، هی می خونه ماشاالله

چه ماهی چه نوری
رو پاش گل می ریزه فرشته امشب
همه عرش می خونن
مدد حضرت زینب ، یا حضرت زینب

به یاسین به طه
به خوشحالیِ صدیقۀ کبری
نگاهی به ما کن
به این خیل گداها ، یا زینب کبری

نورِ مسیحا یعنی تو
ناجیِ دنیا یعنی تو
تو وصف تو این بس باشه
حضرت زهرا یعنی تو

ای پیام عاشورا ، ای ملیکۀ دادار
روح حیدر کرار ، یعنی زینب کرار

تو عطر بهشتی
تو اعجاز خدا روی زمینی
به دنیا رسیدی
فقط روی حسینتُ ببینی ، یا زینب کبری

به یاسین به طه
به خوشحالیِ صدیقۀ کبری
نگاهی به ما کن
به این خیل گداها ، یا زینب کبری

من مِی مستور می بینم
من همه جا شور می بینم
در آسمون بازه امشب
نور علی نور می بینم

دلبر حسین اومد ، ماه خونۀ حیدر
دلخوشیِ داداشه ، آرومِ دل مادر

به یاسین به طه
به خوشحالیِ صدیقۀ کبری
نگاهی به ما کن
به این خیل گداها ، یا زینب کبری




آیِنه در آیِنه نورِ مُکَرَم زینب است
جلوه در جلوه تجلیاتِ خاتم زینب است
خطبه در خطبه امیرالمؤمنین دَم زینب است
زُهره در زُهره ظهورِ اسمِ اعظم زینب است
آنکه با عشقِ حسینی گَشته همدم زینب است

با مُسَمَط با قصیده با غزل با مثنوی
صائِبی از اصفهان و بیدلی از دهلوی
جودی و یَغما و نَیِر،شهریار و مولوی
می بَرَد اما دلم را مصرعی از مُنزوی
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است 

نامِ او پُر کرده عالم را حجابش بیشتر
خُطبه اش بنیان کَن و فصلُ الخِطابش بیشتر
غیرتش مبهوت ساز است،انقلابش بیشتر
محملش دارد تماشا و رکابش بیشتر
گفت با عباس پُشتیبانِ پرچم زینب است

شمع اگر این است دل پروانه باشد بهتر است
مِی اگر این است پُر پیمانه باشد بهتر است
سر اگر خاکِ درِ میخانه باشد بهتر است
عقل در توصیفِ او دیوانه باشد بهتر است
در شهامت برتر از سارا و مریم زینب است

عشق وقتی می تپد عاشق، پرستو می‌شود
دستِ عاشق زود از حالِ دلش رو می‌شود
هر که با خورشید شد آیینه ی او می‌شود
دخترِ شاهِ نجف هم شاه بانو می‌شود
یک تن اما حامیِ ناموسِ عالم زینب است

از همان اول خدا میخواست او را.شُد حسین
اصلاً او با اولین پلکِ تماشا شُد حسین
فاطمه شُد مرتضی شُد پیش از آنها شُد حسین
گرچه نامش بود زینب بعدش اما شُد حسین
او حسین است و حسینش هم مُسَلّم زینب است

گرچه بر بال و پرِ خود سلسله دارد هنوز
او که باشد سایبانی قافله دارد هنوز
می‌رود پشتِ برادر فاصله دارد هنوز
با سرِ هر زلفِ او صدها گله دارد هنوز
آنکه ریزد در فراقت اشک ماتم زینب است




اشکها از دیده یک سر میرود

دخترآمد حیف مادر میرود

 

*انقدهامشب دوست داشت مادر بغلش کنه مادر تازه چهار سالم شده هر وقت رفت طرفِ مادر، مادر صورتشُ برگردوند نکنه یه وقت دختر جا سیلیُ ، رو صورتِ مادر ببینه جواننَنَه ما اومدیم فاطمیه مونُ با نفس ها و اشک های شما بگیریم *

 

مادردگر بهانه به دستت نمیدهم

یک لحظهکارِ خانه به دستت نمیدهم

 

دستتشکسته و به سرم شانه میزنی

از اینبه بعد شانه به دستت نمیدهم

 

*برااین مادرِ هجده ساله بلند گریه کن به خدا بچه هاش نتونستن بلند بگن مادر گفت :*

 

قصدداری بروی و بدنم میلرزد

مادرِآینه ها بی تو تنم میلرزد

 

از همانروز که از کوچۀ غم برگشتی

تا همینساعتُ لحظه حسنم میلرزد

 

*بزارزبانِ حال بگم گفت زینب تو کوچه یه جوری دستشُ بالا برد فقط انقده بگم که مادرراهِ خونه رو گم کرده بود آی یارالی نَنَه (بریم کربلا ؟!) باید درِ آتیش گرفتهرو ببینه باید شبی که باباش بدنُ غسل میده رو ببینه باید آماده شه برا کربلا تا بتونه طاقت بیاره بدنِ بی سرُ ببینه‌*

 

از خیمهتا به مقتل ، با سر دویده زینب

تیرِبلایت ای دوست بر جان خریده زینب

 

در بینِقتلگاهت حیران شدم برادر

تا حالاین همه سنگ یکجا ندیده بودم

 

حسین .

 

وقتیکه پیکرِ تو زمین گیرِ نیزه هاست

یعنیتمام زندگی ام زیرِ نیزه هاست

 

خواهربمیرد آه ، دگر دست و پا نزن

*چرابعضی ها صدا ناله شون بالا نمیاد ؟! بابا این خانم از چهار سالگی فقط غصه خورده حواست باشه این خانم یه عمری مصیبت دیده همۀ روضه هایی که ما میگیم این خانمدیده *

 

خواهربمیرد آه ، دگر دست و پا نزن

تنگست جات ، مادرمان را صدا نزن

 

ای حسین .






اگه نگاه کنی با قلبت 
به شهرِ کربلا تو هر شب
نوشته تویِ آسمون 
عشق ، یا حضرتِ زینب

اون که جلوه میریزه از نگاش
سجده هاش طنین یا ربِ
عاقبت شفیع حسینیا چادرِ زینبِ

مهربونه ، ملیکۀ آسمونه
هر چی داره بی بهونه ، برا حسینِ
____________
برا دفاع از حرمت کاش
خونِ تنم بشه مُرَکب
بنویسم رو کفنم
عشق ، یا حضرتِ زینب

دخترا همیشه بابایی اند
پس باید که با دم یا علی
رویِ گنبد تو بالا بره پرچم یا علی

تو حرمت ، حال و هوایِ نجفِ
با ابوفاضل طرفِ ، دشمنِ شما
هم قسمیم پایِ تو ثابت قدمیم
مدافعانِ حرمیم ، تا روزِ جزا .

مهربونه ، ملیکۀ آسمونه
هر چی داره بی بهونه ، برا حسینِ
____________
دلم پُر از محبت تو
سینه از عشق تو لبالب
میون قبرمم میگم
عشق ، یا حضرتِ زینب

اُنقدر دخیلِ شما میشم
تا یه بار تو منو نگاه کنی
تا یه روز سندِ غلامیمُ
مهر و امضاء کنی

از کرمت ، چی میشه پایِ علمت
یه روز میون حرمت ، برات بمیرم
عشقِ علی ، خواهر حسین و حسن
فاطمیه روزیمو من ازت میگیرم

مهربونه ، ملیکۀ آسمونه
هر چی داره بی بهونه ، برا حسینِ





چه زینبی که عرش را سریر خویش می کند
چه زینبی که صبر را اسیر خویش می کند
چه زینبی حسین را امیر خویش می کند
حسین زنده در دلِ جوش و خروشِ زینب است
علم زمین نمی خورد ، علم به دوشِ زینب است
____________
گوش کن از دلِ افلاک خبر می‌آید
به سرِ اهل زمین دُرّ و گهر می‌آید
چه خبر هست؟ فرشته چقدر می‌آید
سورۀ صبر در آغوشِ سحر می‌آید

شد اجابت زِخدا باز دعایِ حیدر
فاطمه دختری آورده برایِ حیدر

دختری آمده تا همدم مادر باشد
دختری آمده تا حیدرِ حیدر باشد
خواهری آمده عشقِ دو برادر باشد
گوییا آمده یک برهه پیمبر باشد

عصمت و عفت و تقواش همه مادری است
به خداوند قسم لایقِ پیغمبری است

فاطمه محو گل روی درخشانش بود
مرتضی زمزمه میکرد و غزل خوانش بود
گرم بوسیدن پیشانی و چشمانش بود
احمد آن‌روز چه می‌دید که گریانش بود

احمد آن ‌روز تجلّی رسالت را دید
یا که ظرفیت تحویل امامت را دید؟ 

قلمی نیست که املا کند اوصاف تو را
دهنی نیست که انشاء کند الطاف تو را
یا که توصیف کند وسعت انصاف تو را 
یا که تشریح کند قلۀ اهداف تو را

عقل عاجز شد و از درک وجودت شد مات
به گلِ رویِ بهشتیِ تو بانو صلوات

بعد زهرا احدی مثل تو اکرام نشد
زنی اینگونه پیام آور اسلام نشد
طائر عقل کسی مَحرَمِ این بام نشد
دست در دست شدی گریه‌ات آرام نشد

دیدی از دُورُبرت عطر کسی می‌آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

*هرچی دست به دستش کردن ساکت نشد پیغمبر گرفت آرام نشد ؛ علی میگیره آرام نمیشه ؛ حسنمیگیره آرام نمیشه ؛ یه وقت همه دیدن حسین از دور داره میاد همچین که ابی عبداللهاین بچه رو بغل گرفت چشمش به چشمِ زینب افتاد ، زینب آرام شد دلدار به دلبر رسید آیت الله مرعشیِ نجفی رحمت الله علیه فرمودند اینجا یه جا بود بی بی چشمش به چشمِحسین اُفتاد آرام شد یه جایِ دیگه ام چشمِ زینب به حسین خورد و آرام شد (میدونیکجا بود؟ ) اونجا که حسین سرش بالایِ نیزه هاست یه نگاه به حسینش کرد دلش آروم شد*


چشم برهم زدی و عشقِ مجسم آمد 
بَه که بالایِ سرت خیر دو عالم آمد
اشک از گوشۀ چشم همه آن دم آمد
کودکی سویِ تو با دیدۀ پر نَم آمد

گفت خوش آمدی ای نور دو عینم زینب
کمی آرام عزیزم که حسینم زینب

بانویِ مُلک وجودی و وجودت خیر است
قلب تو وقفِ حسین است و جدا از غیر است
پیش تو عشقِ حسین ، اصلِ سلوک و سِیر است
سِیر تو کربُبَلا ، کوفه و شام و دِیر است

آمدی تا که بفهمیم خدا یعنی چه
صابره بودن در کربُبَلا یعنی چه

ای که در عشق حسینی به دو عالم عَلَمی
کعبۀ عشقِ برادر شدی و محترمی
مریم از جام حیایِ تو چشیده است نمی
نائبِ فاطمه ، صدیقۀ ثابت قدمی

کوفه و شام اسیر دَمِ زهرایی توست
مات و مبهوتِ سخنرانیِ مولایی توست

جای امثال شما در کُرۀ خاکی نیست
چون زمین قابل این گوهرِ افلاکی نیست
گفتی ای درد بیا از تو مرا باکی نیست
داغها دیده‌ای اما لب تو شاکی نیست

چه عبارات عجیبی روی آن تَل گفتی
پیش آن پیکر صد چاک تَقَبَّل گفتی

آمدی جلوه کنی نام علی زنده شود
زن ندیده است کسی مثل تو رزمنده شود
در دل جهل زمان شمسه‌ی تابنده شود
با زبان وقت بیان خنجر بُرّنده شود

روی نی گفت برادر همه‌جا در هر راه
طَیِّب الله به غوغای تو ماشاءالله

شاعر : مجتبی شکریان





یادمون نمیره 
خاطرات جبهه‌هامون
جای خون رو چفیه‌هامون 
خون گرم بچه‌هامون

یادمون نمیره 
بویِ خون و بوی باروت
بدنِ جوون و تابوت 
تاریکی و ظلم طاغوت

یادمونه این انقلاب با خونِ دلها پا گرفته
چه  گُلا رفته زیرِ خاک تا این‌ نظام امروز شکفته
پشت سرِ رهبرمون میمونیم و تا دمِ آخر
نمیذاریم این انقلاب به دست نا اهلا بیفته

میمونیم ما تویِ راه پیرِ خمین 
لبیک یاحسین ، یاحسین ، یاحسین

لبیک یاحسین ، یاحسین ، یاحسین»

یادمون نمیره 
خاطرات مرگِ غیرت
به مقدسات اهانت
به اماممون جسارت

یادمون نمیره 
چه شعارایی میخوندن 
کارو به کجا کشوندن 
خیمه‌‌هامونُ سوزوندن

نمیره از تو ذهنمون که خندیدن تو روز ماتم
یادمونه شکسته شد چه‌جوری حرمت محرم
جسارت و اهانت و تمسخر و فتنه و آشوب 
حالا باید جواب بدن یا بخورن سیلی محکم

هرچی آقا بگه یک کلام، والسلام
لبیک یاامام، یاامام، یاامام

لبیک یاامام، یاامام، یاامام»

یادمون نمیره 
روضه‌های کربلا رو 
روز غربت آقا رو 
عبرتای عاشورا رو

یادمون نمیره 
تنها راه برا سعادت
اینه که ما با بصیرت 
بمونیم پای ولایت

به ما وفا و غیرت و شجاعت‌و یاد داده سقا
فتنه‌گرا و دشمنا بترسن از جوونای ما
بسیجیای رهبریم تا جون داریم باهاش میمونیم
نمیذاریم که چشمی چپ نگاه کنه به‌سمت آقا

شیعه‌ی حیدریم، حیدریم، حیدریم
سرباز رهبریم، رهبریم، رهبریم
  
لبیک یاحسین ، یاحسین ، یاحسین»




بویِ کربلا ، داره روضه‌هایِ ما
مگه یادمون میره ، خاطراتِ جبهه‌ها

دریا دل باصفا ، عاشق بی‌ادعا 
یک‌به‌یک تا خدا ، پَر می‌کشیدن
غرقِ شور و نوا ، محوِ نور خدا 
تا عرشِ کربلا ، پَر می‌کشیدن

یارِ خمینی بودن
عاشقای حسینی بودند
همه در شور و نوا
آرزوی همه‌شون 
بوده که بشن آخرِ راه 
فدای خون خدا

آقا وای وای وای»

توی این دیار ،‌ به زیر این آسمون
میمونه چه باشکوه ، تا همیشه اِسمشون

صیاد و کاظمی ، چمران و آوینی 
املاکی باقری ، یادشون به خیر
همت رَدّانی پور ، کاوه جهان آرا
زین الدین باکری ، یادشون به‌خیر

جون دادن عاشقونه
 همه تا باشکوه بمونه 
پرچم کشورمون
هستی‌شونُ میدادن 
تا همیشه باشه مستدام 
سایۀ رهبرمون

آقا وای وای وای»

راه سرختون ، راه مستقیم ماست 
راهی که به لطف حق ، امتداد کربلاست

تا که داریم توون ، همه تا پایِ جون
پیشتیبان ولی ، می‌مونیم والله
یعنی تا آخرین ، قطرۀ خونمون 
یارِ سیدعلی ، می‌مونیم والله

چشم تموم جهان 
به خدا که شده حیرون از 
عزتِ رهبریمون
خونی که در رگ ماست 
هدیۀ ما به رهبر ماست 
رهبر حیدریمون

آقا وای وای وای»

آخرین امید ، ای پناهِ شیعیان
العجل امام عشق ، بیا صاحب‌َامان

وارث ذوالفقار ، دنیاست چشم انتظار
یابن اهرا بیا ، یا اباصالح
می‌رسی با خروش ، داری بر رویِ دوش
پرچم کربلا ، یا اباصالح

می‌رسی با شور و شین 
میشه یالثارات‌ الحسین 
شعارِ نهضت تو
شور و صلابت حق 
با ظهور تو میشه عیان 
فدایِ عزت تو

آقا وای وای وای»

شاعر : یوسف رحیمی




مُطیعِ امرِ رهبرم هستم
اینِ فقط شعارِ ایرانی
فدایِ کشورم منم میشم
شبیهِ قاسمِ سلیمانی
سردار دلها تویی  حاج قاسم
محشور شی با ماهِ بنی هاشم
برایِ قاسمِ سلیمانی
شهادت آرزویِ دیرین بود
کامِ شما رو پُر کنه تلخی
شهید دادن برا ما شیرین بود
حسینِ من،حسینِ من،ارباب!
سردارِ دلها رو آقا دریاب.
____
خیالِ باطلِ اگه دشمن
فکر بکنه می ترسیم از مُردن
اون هایی که شهید شدن رفتن
حقیقتاً پیشِ حسین زنده ان
منتقمِ خونِ تو حاج قاسم
تک تکِ ما حُسینیا هستیم
راهِ تو راهِ عاشقا سردار
ادامه ی راهِ شما هستیم
حسینِ من،حسینِ من،ارباب!
سردارِ دلها رو آقا دریاب.
____
تو چشمِ دشمن می بینیم آخر
هَراس و خفّت و پشیمانی
هر کدوم از ما بچه شیعه ها
میشیم یه قاسمِ سلیمانی
دلم شده دوباره طوفانی
فرماندَمِ قاسم سلیمانی
تموم حرف من اینه جونم
فدایِ سیدِ خراسانی
حسینِ من،حسینِ من،ارباب!
سردارِ دلها رو آقا دریاب.




علمدارِحضرتِ وَلی،قاسم سلیمانی
سراپایت نورِ مُنجَلی،قاسم سلیمانی
نگاهت شمشیرِ  صِیقَلی،قاسم سلیمانی
ای اُلگویِ شیعه یِ علی،قاسم سلیمانی
رمز انتقام،قاسم سلیمانی
ذکرِ یا علی،قاسم سلیمانی
ناصرِ الحُسین،قاسم سلیمانی
____
تو تصویرِ دین و غیرتی، قاسم سلیمانی
تو مجموعِ عشق و عزتی، قاسم سلیمانی
تو شاگردِ خوبِ نهضتی، قاسم سلیمانی
تو با خونَت رمزِ وحدتی، قاسم سلیمانی
جانِ ملت و روحِ اُمتی، قاسم سلیمانی
فدایی هایِ تو هم قسم، قاسم سلیمانی
دستِ ظُلم می شود قَلَم، قاسم سلیمانی
نمی اُفتد بر زمین عَلَم، قاسم سلیمانی
سپاه قدس می رَسَد حَرَم، قاسم سلیمانی
خواب ظالمان می زند به هم، قاسم سلیمانی
ناصرِ الحُسین،قاسم سلیمانی
____
جهانِ محوِ اقتدارِ تو، قاسم سلیمانی
همه یاران در مدارِ تو، قاسم سلیمانی
همه خوبان هم قطارِ تو، قاسم سلیمانی
شهیدانِ در جوارِ تو، قاسم سلیمانی
اعتبارِ ما، قاسم سلیمانی
افتخارِ ما، قاسم سلیمانی
به نامِ خشمِ تمامِ ما؛ قاسم سلیمانی
به شمشیرِ بی نیامِ ما، قاسم سلیمانی
به دشمن گفته امامِ ما، قاسم سلیمانی
بترسد از انتقامِ ما، قاسم سلیمانی
انتقامِ سخت،شد پیامِ ما، قاسم سلیمانی
ناصرِ الحُسین،قاسم سلیمانی
____
سفیرِ عرش می زند صِدا،قاسم سلیمانی
اَلا یا عالم نوحوا عَلی، قاسم سلیمانی
که نوشیده از خُمِ بلا، قاسم سلیمانی
در آغوشِ شاهِ کربلا، قاسم سلیمانی
عُشّاقُ الحُسین، یا اَهلَ الوِلا




وای.فرشته بی پَر اومد
 وای.اُمیدِ رهبر اومد
وای تنش شبیه جسمِ
 علی اکبر اومد
چه فاطمیه ای شد امسال
 اُمید و دلبرم برگشته
شبیه فاطمه از آتیش
 مُدافعِ حرم برگشته
________
تو.به آرزوت رسیدی
 تو.امام حسینُ دیدی
تو.به سِیِّدِ شَهیدا
 تو اَشبَهُ شَّهیدی
تو روضه ی مُجَسَّم هستی
 یه مملکت شده بی تابت
داری میری سلامِ مارو
 بِبَر به مَحضرِ اربابت
چه فاطمیه ای شد امسال
 اُمید و دلبرم برگشته
شبیه فاطمه از آتیش
 مُدافعِ حرم برگشته
________
وای.غمت غمِ وطن شد
 وای.تنت شبیه جسمِ
امامِ بی کفن شد
یه قطره از غَمِ اَربابُ
تو دیدی حالِ ما این حالِ
هزار و نهصدُ پنجاه زخم
 رو پیکرش تویِ گودالِ
به سمتِ گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود،دیر رسیدم من
سَرِ تو دعوا بود،ناله کشیدم من
سَرِ تو رو بُردن،دیر رسیدم من
شَبِ اولِ که از من دوری،از من دوری
من کربلایم و تو،کُنجِ تنوری
سَرِ تو رو بُردن،دیر رسیدم من.




ای شهیدی که شد آیینۀ عشق
داغت آتش زده بر سینۀ عشق

قائدِ لشکرِ انبوهِ خدا
دست پروه ای از روحِ خدا

داغِ این سینۀ پر سوز شدی
مالکِ اشترِ امرور شدی

همه جا گوش به فرمانِ ولی
پاسدارِ حرم بنتِ علی

زینب از معرکه ها دیده تو را
خوش به حالت که پسندیده تو را

تو شدی بندۀ دربارِ حسین
از غلامانِ علمدارِ حسین

رازِ اخلاصِ تو بود از ادبت
شهدِ شیرینِ شهادت به لبت

همه مبهوت زِ پروازِ توایم
#حاج_قاسم همه سربازِ توایم

خونِ تو رهبرِ این راه شده
عمرِ دشمن کم و کوتاه شده

روزِ دشمن پس از این تاریک است
انتقام تو بسی نزدیک است

انتقام تو خروشِ همه است
انتقامت به کفِ فاطمه است

پشتِ این خونِ پر از حاصلِ تو
گورِ خود را بکنَد قاتلِ تو

برکتِ خونِ تو بسیار شود
خیبرِ تازه ای تکرار شود

جنگِ ما سختُ و نفس گیر شده
دشمن از جانِ خودش سیر شده

قاتلِ تو اگر از دیو بُوَد
یا که در #خاک_تل_آویو بُوَد

میرویم از پیِ او دشت به دشت
ما زِ خونِ تو نخواهیم گذشت

اندکی صبر که نابود شود
تا #نیویورک پر از دود شود

آخر از برکتِ این خونِ شهید
غرقِ آتش بشود #کاخ_سفید

دشمن از لانه که بیرون بکشیم
دودمانش همه در خون بکشیم

مژده که فتح شود آخرِ راه
#قدس از خونِ تو ان شاالله

گرچه تو رفتی و صد حیف ولی
هست پرچم به کفِ #سید_علی

امر اگر که بکند رهبرِ ما
این دلِ معرکه و این سرِ ما




از چه هراس از چه باک
خونِ حسین اعتبارِ ماست
ذکرِ هم الغالبون آینۀ روزگارِ ماست
شهادت شهادت شهادت ، افتخار ماست

پایِ عهدمون سر میدیم ، این جهادِ ایرانی هاست
وقتشِ بفهمن ایران ، کشورِ #سلیمانی هاست

پایِ عشق میمونیم ، پایِ عشق میمیریم
ما حسین حسین میگیم ، انتقام میگیریم

الموت لاسراییل ، الموت لامریکا
لبیک یا زینب ، لبیک یا زهرا
____________
از چه هراس از چه باک
راهِ علی روبرویِ ماست
از دلِ عرش تا به خاک ، نام علی گفتگویِ ماست
شهادت شهادت شهادت ، آرزویِ ماست

از نفس نخواهیم افتاد ، از علی نفس میگیریم
بعد از قدس ان شاالله ما بقیعُ پس میگیریم

پایِ عشق میمونیم ، پایِ عشق میمیریم
ما حسین حسین میگیم ، انتقام میگیریم

الموت لاسراییل ، الموت لامریکا
لبیک یا زینب ، لبیک یا زهرا
____________
از چه هراس از چه باک
عشقِ علی در سرشتِ ماست
راهِ علی تا ابد راهِ ورودِ بهشتِ ماست
شهادت شهادت شهادت سرنوشتِ ماست

بعدِ این همه سال دشمن خوبه که مارو بشناسِ
راهِ مادرایِ ما هم ، راهِ مادرِ عباسِ

پایِ عشق میمونیم ، پایِ عشق میمیریم
ما حسین حسین میگیم ، انتقام میگیریم

الموت لاسراییل ، الموت لامریکا
لبیک یا زینب ، لبیک یا زهرا




وای.شهیدِ بی سر اومد
 وای.لاله ی پر پر اومد
وای تنش شبیهِ جسمِ علیِ اکبر اومد
عجب مُحرمی شد امسال
 شهیدِ بی سَرَم برگشته
بیایید بریم به استقبالش
 مُدافعِ حرم برگشته
مثلِ علی اکبرِ رو خاک صحرا
فَقَطَعُوهُ بسُیوف، اِرباً اِربا
________
عجب مُحرمی شد امسال
 شهیدِ بی سَرَم برگشته
بیایید بریم به استقبالش
 مُدافعِ حرم برگشته
تو.به آرزوت رسیدی
 تو.امام حسینُ رو دیدی
وای.به سِیِّدِ شَهیدا
 تو اَشبَهُ شَّهیدی
تو روضه ی مُجَسَّم هستی
 یه مملکت شده بی تابت
داری میری سلامِ مارو
 ببر به مَحضرِ اربابت
________
چقدر به حالِ تو همه حسرت خوردیم
تویی که زنده هستی و ماها مُردیم
عجب مُحرمی شد امسال
 شهیدِ بی سَرَم برگشته
بیایید بریم به استقبالش
 مُدافعِ حرم برگشته
وای.غمت غمِ وطن شد
 وای.سَرِ تو بی بدن شد
آه.خدارو شکر عزیزم
 که پیکرت کفن شد
یه قطره از غَمِ اَربابُ
تو دیدی حالِ ما این حالِ
هزار و نهصدُ پنجاه زخم
 رو پیکرش تویِ گودالِ
همین یه جمله کافیِ، ای داد، ای داد
که زینتِ دوشِ نبی، رو خاک افتاد
ای کشته ی فتاده به هامون
 حسینِ من،حسینِ من
ای صیدِ دست و پا زده در خون
 حسینِ من،حسینِ من




ما از تبار آب و آفتابیم
امواج اقیانوس انقلابیم

خورشید را همواره در رکابیم
دلدادگان عترت و کتابیم

نهر زمین و نور آسمانیم
دلدادگان صاحب امانیم

تو وعده دیرینه خدایی
اوج بشارت های انبیایی

مولای عزت بخش اولیایی
فرزند مکه زاده منایی

یابن الحسن تعجیل کن خدا را
دریاب اینک مکه و منا را

شام و یمن لبنان عراق و ایران
باشد همیشه بیشه زار شیران

مردان ن و کودکان و پیران
شوریدگان دلدادگان دلیران

از نهضت موعودشان نشان اند
آیات سرخ آخر امان اند

ما روشنی از مِهر و ماه زینب
از پرتو نور نگاه زینب

سردار های ما سپاه زینب
عالم سراسر بارگاه زینب

با قدرت ما خصم آشنا نیست
قاسم سلیمانی یکی دو تا نیست

شاعر: سعید حدادیان




اباالفضل
طلایه دار عالمینی
پناهِ خیمۀ حسینی

ای به کربلا تو ذوالفقارم
دو چشم مست تو قرارم
وای خدا گواه من می میرم
اگه بری تو از کنارم

حیدرِ کربلا ابالفضل »

 می آید
صدای العطش دوباره
رفته عمو که آب بیاره
 
وای بارون سنگ اگه بباره
اگه که مشکش بشه پاره
وای تموم بچه ها می دونند
قولِ عمو نشد نداره

حیدرِ کربلا ابالفضل »




خبر چه سنگینه ، خبر پُر از درده
غم رفیقامون ، بیچاره‌مون کرده
زمینی بودندُ ، به آسمون رفتن
دوباره جاموندیم ، رفیقامون رفتن

تا کی باید بمونیم و بسوزیم از غُصّه
کی آخه میرسه به ما مسیرِ این قصّه
تا کی با دستامون رویِ گلا بریزیم خاک
خدایا پاره پاره شد دلم دیگه بسّه

رفیق عینِ برادر شد ، رفاقت تا سر جونه
غم داغ رفیقُ پس ، برادر مرده میدونه

رفیق نیمه راه من ، خداحافظ »

چه روز و شب‌هایی ، کنارِ هم بودیم
تو بی‌قراری‌ها ، قرارِ هم بودیم
چه خاطراتی بود ، تو روضه‌ها باتو
نمیره از یادم ، حسین حسیناتو

امید زندگیمونو تو ناامید کردی
با این خبر موهای مادرُ سفید کردی
آخرشم شهادتُ گرفتی از ارباب
بس که تو روضه التماسِ هر شهید کردی

نه این رسم رفاقت نیست رفیقِ نیمه راه من
هزار ننگ و هزار نفرین ، به این بختِ سیاه من

رفیق نیمه راه من ، خداحافظ »

خبر پُر از داغه ، خبر پر از سوزه
خبر میگه بازم ، یه لاله میسوزه
با داغ اون آتیش ، که توش یه مادر سوخت
حالا تَنِ چندتا ، جَوونِ پرپر سوخت

شبیه بچه‌هایِ شاه بی‌کفن سوختن
با شعله‌هایی که به خیمه‌ها زدن سوختن
شنیده‌ها رو دیدن اینا که تویِ روضه
به یاد آتیشِ دل امام حسن سوختن

مصیبت رو ندیدم من ، شنیدم من ولی سوختم
دوباره تازه شد روضه ، که زهرا گفت علی سوختم

رفیق نیمه راه من ، خداحافظ »
 
شاعر : داوود رحیمی





"اَلسَّلامُ عَلَیْكِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُعَلَیْكِ اَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَه"

 

کیستی تو بهشتِ بابایی

کوثر و قدر و نور و طاهایی

دو جهان ذره و تو خورشیدی

همگان قطـره و تـو دریایی

هم صدا با تمامی سادات

شیعه گوید تو مادرِ مایی

مَطلعُ الفجرِ بامدادِ ازل

لیلةُ القدرِ حق‌تعالایی

برتر از درک و دانشِ همه ای

چه بخوانم تو را که فاطمه ای

ای مَقامت ز وَهم‌ها برتر

قدر و جاهت ز وصفِ ما برتر

مدح تو بر لبِ رسولِ خدا

ذکر نابی ا‌ست از دُعا برتر

رتبه ی توست از نِ بهشت

به خداوندیِ خدا برتر

جز محمد که دست‌بوسِ تو بود

تویی از کلِّ انبیا برتر

حجره‌ات کعبه ی دلِ حیدر

بیتت از بیت کِبریا برتر

 

(پیغبر فرموده بود:" إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَابَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی فَمَنْ هَتَکَهُ فَقَدْ هَتَکَ حِجَابَ اللَّه" دَرِخونه ی فاطمه،دَرِ خونه ی مَنِ، خانه ی فاطمه،خانه ی منِ.) دیگه اهل روضه بخونن حدیثمفصل رو.چه کردن با این خانه؟.*

 

خانه ای روشن از کلامُ الله

سر زد از آن،دو آفتاب و دو ماه

__________

ای بهشتِ خدا گُلِ رویَت

ای رسولِ خدا ثنا گویت

سورۀ نور، خطِ پیشانی

 لیلۀ قدر، تارِ گیسویت

شبِ معراج مصطفی می دید

 باغِ جنت پُر است از بویت

روحِ بینِ دو پهلویِ احمد!

 به چه جرمی شکست پهلویت؟

گر جسارت نبود می‌گفتم

 هُرمِ آتش چه کرد با رویت

 

*حالا بزن تو سینه و تو صورتت،بگو: آخ مادر!.به چهجُرمی زدن مادرِ مارو.*

 

از علی‌دوستی نشان مانده

 هم به رخسار هم به بازویت

 

شاعر:حاج غلامرضاسازگار

 

 

*این روزها خبر دادن به بلال،مؤذنِ پیامبر،گفتن: زهراازت گِله کرده،گفته: همه ی مدینه به من پشت کردن،از بعضی ها توقع نداشتم،چرا بلال نمیآدیه سری به ما بزنه؟.بلال متوجه شد زهرا ناراحتِ،اومد مدینه،اومد ملاقاتِ بی بی،اجازهگرفت از امیرالمؤمنین برم زهرا رو ببینم،همچین که اومد تو خانه،اول نگاش به دَرِ خانهافتاد.چرا در سوخته؟ چرا دیوار خونی شده؟ چرا بچه ها اینجوری زرد و لاغر شدن؟چی شده،منچند سال مگه نبودم؟من دو ماه مدینه نبودم.

اومد محضر بی بی شرفیاب شد،دو زانو با ادب نشست،خانومیه گِله ی مادرانه کرد،صدا زد: بلال تو چرا زهرا و علی رو تنها گذاشتی؟صدا زد:خانومجان!من بعد از پیغمبر دیگه دلم نیومد مدینه بمونم.وقتی فهمیدم حقِّ علی رو غصب کردن،بهنشانه اعتراض گفتم دیگه اذان نگم،جایی که پیغمبر و علی نباشن دیگه نمیخوام اذان بگم.اذانواسه کی بگم؟

بی بی فرمود:می دونم بلال،اما حالا که دختر پیغمبردلش برا صدایِ اذانِ تو تنگ شده،دلم میخواد یه بار دیگه بری بالای مأذنِ،تا بی بی فرمود:یه بار دیگه صدایِ اذانت رو بشنوم،مکث نکرد،بلند شد،گفت: چشم،از تو به یک اشاره/ازما به سر دویدن.من چقدر خوشبختم که فاطمه دلتنگِ صدایِ منِ.

رفت بالای مأذنِ،مدینه ساکتِ،یکدفعه دیدن یک صدایِآشنا داره میاد"الله اکبر" یهو مدینه لرزید. "الله اکبر" همهاز خونه هاشون بیرون اومدن،صدای بلالِ،از کجا داره صدا میآد.از پشت بامِ خانه ی فاطمه.اینصدا چند وقتِ تو مدینه نمیآد"أشهد أن لا إله إلا الله" یک مرتبه بچه ها دیدنمادر بلند شد،اسماء بیا زیر بغل هام رو بگیر،فضه بیا جانمازم رو پهن کن،زینب آبِ وضوبیار. "أشهد أن لا إله إلا الله" سجاده رو پهن کردن،زینب خوشحال شد،حسنینخوشحال شدن،مادرِ ما میخواد ایستاده نماز بخونه،یه مرتبه صدای بلال بلند شد" اَشهدُانَّ محمّداً رسولُ الله" تا اسم پیغمبر رو شنید،تا اسم پدر رو شنید،با صورت خوردزمین،فاطمه بیهوش شد،بچه ها تو صورت هاشون میزدن،بلال دیگه بس کن،بلال اذون نگو.

یه دختر اسمِ باباشو بالا مأذنِ شنید بی هوش شد،اسمِباباش رو فقط شنید،اما یه دختر سَرِ بُریده بغل کرد،رگ هایِ بریده بغل کرد.*

 

بابا! دخترت از دنیا بُریده

بِدونِ تو خوشی ندیده

ببین همه موهام سفیده

بابا!خوشی به قلبم دستِ رَد زد

یه بی حیا بهم لگد زد

 

*مدینه.فضه و اسماء اومدن،آب ریختن تو صورتِ فاطمه،بیبی، بهوش اومد،اما خرابه ی شام،هر چی زینب رقیه رو ت داد.پاشو دختر! پاشو عمه!.پاشوچشات رو باز کن.حسین.*

 

فراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن

من آخر کودکم، این بار سنگین است بر دوشم

 

*به نیتِ فرج سه مرتبه بگو: یازهرا.*





هم نَفَسِ حیدر،چیه از این بهتر
بذاری تا زنده ام ، به تو بگم مادر
حالِ این شبامو، می فهمی می دونم
بی بی! خاکِ پاتم، ای دردت به جونم
هرکی با یه حاجتی سمتت اومده
با چشمایِ خیسُ، بارونی رو زده
مدیونِ عنایتت هستم تا ابد
می دونم نگاهِ لطفت صد در صدِ
یازهرا  اَغیثینی
__________________
خالیِ دستامُ،  می بینی اَشکامُ
به حَسَنِت گفتم،همه ی دردامُ
میخوام تا که زنده ام ، از عشقت بخونم
بی بی! خاکِ پاتم، ای دردت به جونم
کاش می شد کبوترِ میخونت بشم
مثلِ صاف و ساده ها دیوونت بشم
دل تنگِ زیارتم کاری کن برام
کاش میشد به پای دل مِهمونِت بشم
یازهرا  اَغیثینی
__________________
حالا دیگه جاشه،قُفلِ دلم واشه
به کَرَمِت امشب،کربلام امضا شه
بخشیدی گداتُ،دل رحمی می دونم
بی بی! خاکِ پاتم، ای دردت به جونم
می دونم بَدَم ولی با اِذنِ شما
با دستِ کرامتِ سلطانم رضا
پا روضه بَراتَمُ امضا می زنی
پر می گیرم از همین جا تا کربلا
یازهرا  اَغیثینی




با صدایِ مناجاتت،ش بیدار میشم
اشکاتُ وقتی می بینم،دوباره بیقرار میشم
انگاری میبری از خاطرت درداتُ هرشب
که میشه خرج همسایه دعاهایِ تو مُرتب
یک هم فکر ما باش واسه ی خودت دعا کن
سه ماه داری می سوزی تویِ آتیشِ این تب
مادر مهربونی،روحِ خونهِ مونی
حرفِ رفتنُ نزن،خیلی تو جَوونی
واویلا،واویلا
__________________
وقتی حالت رو می پرسم
چرا مادر دَمَق میشی
پا میشی واسه دلگرمیم
ولی زود بی رمق میشی
چرا گلبرگ گُونَت غرقِ شبنم میشه مادر
میدونم که یه روزی درد تو کم میشه مادر
یعنی میشه دوباره حالِ این خونه عوض شه
یعنی میشه ببینم بسترت جمع میشه مادر
دنیامه نگاهت، فدایِ رویِ ماهت
میسوزم با اشکُ،میسوزم با آهت
مادر مهربونی،روحِ خونهِ مونی
حرفِ رفتنُ نزن،خیلی تو جَوونی
واویلا،واویلا
__________________

بزار دستت رو، رویِ شونم
وقتی که داری پا میشی
نَفَسِت بند میاد آخه
هر دفعه جا به جا میشی
میدونی وقتی اُفتادی زمین، من چی کشیدم
تا ابد از جلو چشمام نمیره هرچی دیدم
همه دنیا خراب شد رو سرم اون لحظه ای که
تو زیر دست و پا بودی صدات رو می شنیدم
وای از این زمونه،دردام بی اَمونه
دردایِ دلِ من،قدِ آسمونه
واویلا،واویلا




میم مثه مادر
یه مادری که وسعتش، یه آسمونه
یه مادری که رحمتش، تا بی کَرونه
یه مادری که مادرِ، فَصلِ خزونه
میم مثه مادر
یه مادری که غربتش، غمِ زمونه
یه مادری که آه سردِ، نیمه جونه
یه مادری که قامتش، خیلی کمونه
میم مثه مادر
یه مادری که، سایه ی لطفش، رو سر اَبراست
یه مادری که، ساحلِ قلبش، پُشتُ پناهِ خُروشِ دریاست
میم مثه مادر
یه مادری که، مادرِ کُلِّ غمایِ دنیاست
یه مادری که، قدش کمونه، ولی ستونِ، عرشِ مُعلاست
میم مثه مادر
مادرِ مهتاب، مادرِ زینب،مادرِ ارباب
آهُ واویلا
_________________
میم مثه مَردم
یه مَردمی که خیلی بی حیا و پستن
یه مَردمی که ریشه یِ عدل و گُسستن
یه مَردمی که دستِ یه امیر و بستن
میم مثه مَردم
مَردمی که فقط تو کینه ها یه دستن
دیدن چی شد، ولی سر جاشون نشستن
اونایی که حُرمَتِ حیدرُ شکستن
میم مثه مَردم
مَردمِ شهری که حُرمَتِ یاس دریدن
میون کوچه، با دست بسته، نورِ چشاشُ، هی میکشیدن
میم مثه میخُ،میم مثه مرگِ، یه مادرُ، یه بَچَّشُ دیدن
میم مثه مَردی، که پیش چشماش، خونشو به آتیش کشیدن
میم مثل ماهِ، کبودِ حیدر، دَلیلِ بود و نبود حیدر
میم مثه مادر
مادرِ مهتاب، مادرِ زینب،مادرِ ارباب
آهُ واویلا
_________________
میم مثه مَرهَم
مَرهَمِ زخمِ سینه ای که خون می باره
زخمی که جز تحملش، نداره چاره
زحمی که مَرهَمی به روش، اثر نداره
میم مثه مَحرَم
مَحرَم رازِ سینه ای، که بی پناهه
مَحرَم اونکه مَحرَمش، فقط یه چاهه
اونکه به غربتش دَرُ ،کوچه گواهه
میم مثه مَردی 
که تو مدینه، میدن نشونش هی با اشاره
حتی برایِ، جواب سلامش، مردم میگیرن، هی استخاره
میم مثه مَردی
 که داغِ یارش، کرده چشاشُ، پُر از ستاره
کسی نمونده، نه اینکه مَرهَم، این که رو زخماش نمک نذاره
میم مثه مشکل،چشایِ مادر
میم مثه مسمار کابوسِ حیدر
میم مثه مادر
مادرِ مهتاب، مادرِ زینب،مادرِ ارباب
آهُ واویلا




گرچه دوری زِ برم همسفرِ جانِ منی

قطرۀ اشکی و در دیدۀ گریانِ منی

 

تو مپندار که نقشِ تو رَوَد از نظرم

خاطرت جمع که در خوابِ پریشانِ منی

 

در شبِ بی کسی ام یادِ تو و گوهرِ اشک

خود چراغی تو و در شامِ غریبانِ منی

 

*عزیزِ دلم ، برادرم چه شده رو از زینبت بر گرداندی؟ عزیزِ زینب چرا دیگه باهام حرف نمیزنی من همون زینبم من همون زینبم  نمیگم قرآن نخوان اما جانِ مادرم زهرا یه نگاهیام به من بنداز داداش من همون زینبی ام که از مادر که متولد شدم رو دستِ هرکی قرارگرفتم آرام نداشتم اما وقتی مادرم منو در آغوشِ تو قرار داد داداشم من آرام شدم اِی زینب اِی زینب گفت : *

 

خدا در مکتبِ صبرِ علی پرداخت زینب را

برایِ کربلا با شیر ، زهرا ساخت زینب را

 

بسانِ لیله القدری که پنهان است قدرِ او

کسی غیر از حسین ابن علی نشناخت زینب را

 

* آن که داغِ شش برادر را به جان هموار کرد

تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است *

 

قضا به کربُبَلا برد اگر زینب را

قدر به قیمتِ هستی خرید زینب را

 

مگو ز حسینش چرا جدا نمی گردید

خدا برایِ حسین آفرید زینب را

 

*همه شنیدید ، تلاوتِ قرآن می کرد چادرِ محملُ کنارزد دید سرِ بریدۀ برادر پرده رو کنار زد دید سر بالایِ نیزه ست گفت حسینم :*

 

از سینه آه ، از غمت ای ماه می کشم

داغِ غم تو را چو پرِ کاه می کشم

 

بر نوکِ نیزه جانِ اَخا غبطه می خورم

او حنجرِ تو بوسَدُ من آه می کشم

 

راوی میگه من ندیدم سر به چوبۀ محمل بزنه اما فهمیدمتو محمل نگرانی درست شد محمل حرکت کرد دیدم خونِ تازه از محمل خانم هر کجا نشستیبا صدایِ بلند حسین *






وایوای وای

یارالی‌خانوم،یارالی‌خانوم.

یارالیخانوم ، گُلِ یاسِ ارغَوُونی

یارالیخانوم ، بمیرم که نیمه جُونی

یارالیخانوم ، بخدا هنوز جَوُونی

یارالیخانوم

 

یارالیخانوم ، پشت در چه بی بهونه

یارالیخانوم ، زدنت با تازیونه

یارالیخانوم ، جای دستِ رویِ گونه

 یارالی‌خانوم

 

کوچه، غوغا ، مادر ، تنها

نامرد، دستش ، می رفت ، بالا

یارالیننه ، یارالی ننه

وایوای وای .

___________

یارالیخانوم ، چرا قامتت خمیده

یارلیخانوم ، نَفَسِت چرا بُریده

یارالیخانوم ، کی زده به تو کشیده

یارالی‌خانوم

 

یارالیخانوم ، میری با یه قلب خسته

یارالیخانوم ، بسترت به خون نشسته

یارالیخانوم ، همه دنده هات شکسته

یارالی‌خانوم

 

بستر، پُرخون ، صورت ، گُلگون

زهرا، لیلا ، حیدر ، مجنون

یارالیننه ، یارالی ننه

وایوای وای .

 

___________

یارالیحسین ، بدنت زخمیِ تیره

یارالیحسین ، موهاتو داره میگیره

یارالیحسین ، مادرت برات بمیره

یارالیحسین

 

یارالیحسین ، زدنت با سنگ و با مشت

یارالیحسین ، نداری عقیق و انگشت

یارالیحسین ، سَرِتُ بریدن از پشت

یارالیحسین

 

گودال، جنجال ، پیکر ، پامال

خواهر، رویِ ، تل رفت ، از حال

یارالیحسین ، یارالی حسین

وایوای وای .





ببینمیتوانی بمانی بمان

عزیزمتو خیلی جوانی بمان

تو هممثل من نیمه جانی بمان

زمینگیرِ من آسمانی بمان

اگرمیشود میتوانی بمان

ببینمیتوانی بمانی بمان

عزیزمتو خیلی جوانی بمان

__________

تو نیلوفرانهترین یاسِ شهر

وجودِتو کانونِ احساسِ شهر

دعایگوی هر قدر نشناسِ شهر

نکشدست و از دستِ دستاسِ شهر

نباشیچه آبی، چه نانی بمان

ببینمیتوانی بمانی بمان

عزیزمتو خیلی جوانی بمان

__________

چه شدبا علی همسفر ماندنت

چه شدماجرای سپر ماندنت

چه شدپای حرفِ پدر ماندنت

پس ازقصه ی پشتِ در ماندنت

نداردعلی همزبانی بمان

ببینمیتوانی بمانی بمان

عزیزمتو خیلی جوانی بمان

__________

برایعلی بی تو بد میشود

بدونتو غم بی عدد میشود

مروکه غرورم لگد میشود

و اینسنگ و سنگِ لحد میشود

تو بایدغمم را بدانی بمان

ببینمیتوانی بمانی بمان

عزیزمتو خیلی جوانی بمان

__________

چرااشکُ را آبرو میکنی

چراچادرت را رُفو میکنی

چرااستخوان در گَلو میکنی

چرامرگُ را آرزو میکنی

چه کمدارد این زندگانی بمان

__________

حسینمای بی سر

حسینعریان پیکر

تو راتشنه کشتند

بمیرمای مادر

__________

دویدو دویدم

بُریدو بریدم

سرترا سَرّ نیزه دیدم

قَتَلوکَبُنَیَّ

ذَبَحُوکَبُنَیَّ

مَنَعُوکَبُنَیَّ

یا حسینیابن اهرا

__________

شیرِسرخ عربستان،وزیرِ شه خوبان

پسرمظهر یزدان،که بُدی صاحب طبل و

علمو بیرق و سیف

حشمو بارغم و با رمق اندر عقبش

لقبشماه بنی هاشم وعباس

علمدار،سپهدار،جهانگیر،جهاندار

دیدو که اندر حرم خسرو خوبان

شدهبس ناله و افغان

پر ازشیوه ی طفلان

همهشان موی کنان موی مریشان

دل بریانسوی عباس

که عموجانچه شود

ذرهی آبی برسانی به لبِ

سوختگانکز عطش آتش بگرفته لب ما

عباسیاابوفاضل





الَّلهُمَّصلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجهُم

لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ

أسْتَغْفِرُاللهَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُو عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ العَزیزُ الحَکیمُالغَفُورُ الرَّحِیمُ  ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِبَدِیعُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَجُرْمِی وَ إِسْرافِی عَلَىٰنَفْسِی وَأَتُوبُ إِلَیْهِ

  السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَاللَّهِ فِی أَرْضِه

 اللّهُمَّکُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فیهذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَدَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

 

بازهمتنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

بازهم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

 

*براهمینه اشکم کم شده والا چرا قدیم خوب گریه میکردیم برا بی بی حالا چقدر گریههامون کم شده ، برا چشمِ ، امشب هر جور میتونی به چشمات التماس کن بگو مارو شرمندۀعلی نکن

 

دلمگرفته

دلِمن زِ عالمُِ و آدم گرفته

کدومگناهم

منُاز تو و تو رو از من گرفته

 

گریهام گرفته

مثهمادر مرده ها گریه ام گرفته

بدهپناهم

نوکرتبهونۀ حرم گرفته

 

گلوبریده

مثهتو کشته ای غریب ، کسی ندیده

چه نامرتب

سرترو روی نیزه تنت به زیر مرکب

 

بازهمتنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

بازهم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

 

هر زمانیدور ماندم از هوایِ روضه ها

زندگیام را سراسر غصه و ماتم گرفت

 

بهردیدار جمال یار بی‌همت شدیم

یوسفزهرا دلش از عالم و آدم گرفت

 

وایبر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی

با غریبهرفت و آن را مونس و همدم گرفت

 

راهِظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید

داشتمگم میشدم دست مرا محکم گرفت

 

خوشبر احوال گدایی که دم جان دادنش

یک نفسذکر حسین بن علی را دم گرفت

 

از همانروزی که آمد مادرم در روضه‌ها

با دلیمحزون به دستانش دو تا پرچم گرفت

 

پرچمِنام حسین و پرچمِ نام حسن

آه بانام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

 

زخمیِیک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرمرا ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

 

شاعر: روح الله پیدایی




پرچمِنام حسین و پرچمِ نام حسن

آه بانام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

 

زخمیِیک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرمرا ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

________________________

صبحتبخیر همسرِ من ، افتخار من

یک روزدیگر است که هستی کنار من

 

شکرخدا گمان کنم امروز بهتری

پیراهنجدید مبارک بهار من

 

نانکه تو میپزی چقدَر مزه میدهد

نانپخته‌ای که سر برسد انتظار من

 

*آخهروزِ آخر هم بلند شد هم غذا درست کرد هم نون پخت هم خونه رو آب و حارو کرد هم موهایِزینبُ شانه زد آخه این دست که بالا نمی اومد اما امروز هرجور بود این شانه روبرداشت موهای بچه هارو یکی یکی شونه زد همچین که به حسینش رسید هی دست زیرِ گلوشمیزد آی قربونت بره مادر *

 

از آتشِتنور کمی فاصله بگیر

آتشبد است با من و با روزگار من

 

مثلقدیم باز علی جان صدام کن

دستیبکش به رویِ دل بی‌قرار من

 

زهرا، برات لقمه گرفتم قبول کن

روزهبس است ، آب شدی روزه‌دارِ من

 

اسماءبرای خانه دو تابوت لازم است

مرگمن است لحظۀ مرگِ نگار من

 

من بودمو کسی به تو با تازیانه زد

تا عرشرفت آهِ دلِ ذوالفقارِ من

_____________________

به دلمرنگ و روی غم خورده

روزگارعلی بهم خورده

 

آسمانبغض کرده باریده

فاطمهضعف کرده خوابیده

 

سختصبر علی مَحک خورده

پیشِچشمش زنش کتک خورده

 

نانجیبانشرر به باغ زدند

به رویِسینه میخِ داغ زدند

 

رفتبالا دو دست ، وای به من

گوشوارهشکست ، وای به من

 

کعبۀکردگار خاکی شد

چادرِوصله‌دار خاکی شد

 

از شررِمیخِ

اگهکه مادر داره میمیره زیر سرِ میخِ

اینسرفه‌های خونیِ شب‌ها از اثر میخِ

زیرسرِ میخِ

 

بی‌صدامیسوزه

دارو ندار علی میون شعله‌ها میسوزه

فاطمهبین آتیشه اما ، مرتضی می‌سوزه

بی‌صدامی‌سوزه

 

بیندر و دیوار

همهوجودش داره می‌سوزه از ضربۀ مسمار

اونقدهقنفذ زده به دستش که افتاده از کار

بیندر و دیوار . .

 

یکیلگد میزد

یادمنمیره وقتی مغیره حرفای بد میزد

خودمدیدم دومی با هرچی دستش اومد میزد

 

مغیرهمیخنده

با دلپر کینه داره دست بابامُ میبنده

نالۀزهرا بلنده اما علیِ شرمنده

مغیرهمیخنده

 

از رودلم رد شد

اونبی‌حیا که درو شکست از رو مادرم رد شد

یادمنمیره تو کوچه دستش از رو سرم رد شد

از رودلم رد شد

 

بی‌حیاسیلی زد

زهراحواسش نبود و نامرد بی‌هوا سیلی زد

بشکنهدستش اون که جلوی مجتبی سیلی زد

بی‌هواسیلی زد

 

ایناهمش درده

چشایمادر سیاهی میره، رنگ رخش زرده

اونکه شکست پهلو رو غرور حسن‌و له کرده

ایناهمش درده

 

مگهزدن داره؟

آخهمگه دختر پیمبر لایق آزاره؟

یه زنهیجده ساله که بچه تو شکمش داره

مگهزدن داره؟

 

از کوچهمون برو، برو

دیگهنبینم تورو، تورو

دستتسیاهه نزن.

 

حسینمای بی‌سر ، حسین عریان‌پیکر

تو روتشنه کشتن ، بمیرم ای مادر

 

دویدو دویدم ، برید و بریدم

سرترا روی نیزه دیدم

 

قَتَلوکبُنَیَّ ، ذَبَحوک بُنَیَّ

 

او می‌دویدو من می‌دویدم

او سویمقتل من سوی قاتل

 

او می‌نشستو من می‌نشستم

او رویسینه من در مقابل

 

او می‌بریدو من می‌بریدم

او ازحسین سر ، من از حسین دل


 



ای ماهِ شبهایِ علی

ای دین و دنیایِ علی

وقتی نباشی خونه ام خرابُ

وقتی که هستی برام بهشته

زهرا حلالم کن اگه نه سال

با علی بودی و بد گذشته

 

خانومم نرو ای حبیبِ حیدر

می میرم نرو ای طبیبِ حیدر

تنهایی نرو که غریبِ حیدر

 

زهرا! یاسِ گلبرگِ علی

جانا! میدونم سخته ولی

جانا! تو نرو مرگِ علی

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!

 _________________

دنیارو  رو سرم نریز

زندگیم و بهم نریز

تویِ قنوتام، با اشکِ چشمام

میگم هزارتا حرفِ نگفته

الهی مردی جلوی چشماش

خانومِ خونَش زمین نیوفته

 

افتادم، تو که پشت در افتادی

جون دادم، همین که با سر افتادی

تا زیرِ پایِ چهل نفر افتادی

 

بانو! چادر و چند رد پا

بازو! ای غلاف بی حیا

پهلو! مردمای بی وفا

 بانو!

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!

 ________________

خدایی آتیشم زدن

رو چادرت قدم زدن

یادم میوفته گریم میگیره

میکشم آه و هی میرم از حال

میرم میشینم، روضه میخونم

برای حسین و غروب گودال

واویلا، بمیرم برایِ زینب

تو گودال، میگیره صدایِ زینب

دست و پا زند پیشِ پایِ زینب

 

ای وای، زینب و نامحرما

میره، سر به روی نیزه ها

آتیش، میکشه به خیمه ها

 ایوای

زهرا!

بی تو میمیرم نرو، زهرا!





خانِ کَرَم، فاطمه

شورِ سَرَم، فاطمه

عرضِ سلامُ ادب

به مادرم، فاطمه

 

صدیقه، مرضیه، طاهره، زهرا

علی عزیزِ بخاطرِ زهرا

سنگِ قبرش تویِ عرشِ بَرینه

خودِ خدا میشه زائرِ زهرا

 

سِرِّ نهانِ خدا در دنیایی

صاحبِ اَجرُ مقامِ بالایی

تو میکنی واسه حیدر خانومی

علی هم میکنه واست آقایی

 

سِیدةُ الجَّلیله. فاطمه،فاطمه،فاطمه

صِدیقةُ الشَّهیده. فاطمه،فاطمه،فاطمه





دوبارهدر دلم آشوبِ عالم آمده است

قیامتآمده یا که مُحَرَّم آمده است

 

عزایکیست که حتی خودِ مُحَرَّم هم

بهسر ن و پریشان و درهم آمده است

 

عزایِاشرفِ اولادِ آدم است،آری

عزایِبِنتِ نبیِ مُکَرم آمده است

 

تمامِخلق دُچارِ مُحَرَّم اند،ولی

برایفاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

 

*اصلانترس،هرکی میاد تو مجلس حضرت زهرا راحت بگه:آی مادر!.اگه مَحرَم نبودی اینجا راهتنمیدادن. آی مادر*

 

برایفاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

 

دوبارهفاطمیه آمد و یقین دارم

دراین حسینیه، صاحب عزا هم آمده است

 

وضویِگریه بگیر و بیا که در روضه

عزیزِفاطمه، با قامتِ خم آمده است

 

رواستمُردن از این غم،که پُشتِ دَربِ بهشت

برایسوختنِ گُل، جهنم آمده است

 

*اگریه نفر میگفت: زهرا تازه بابا از دست داده،بیاید شاخه ی گل ببرید اینقدر گل جمعنمیشد،اما تا گفتن: بیایید هیزم بیارید همه دسته دسته هیزم آوردن*





بازمشالِ روضه،می شینه رو دوشم

ببینکه شبیهِ،تو مشکی میپوشم

 

کجاروضه داری؟،کجا روضه خونی؟

کجاهی صدا میزنی مادرت رو؟

 

توهم مثل مولا،شبا بین نخلا

روشونه ی چاه، میذاری سرت رو

 

میگنمادرت موندنی نیست

میگنروزِ مولا سیاهِ

یکینیست بگه مادر ما، بی گناهِ





گیرمآتش به جفا ، در که نباید می سوخت

آشیانسوخت، کبوتر که نباید می سوخت

 

*ابراهیمسلام الله علیه،افتخار این پیامبر اینِ که یکی از شیعیانِ امیرالمؤمنینِ،روایاتاینو میگن: برایِ یکی از شیعیانِ علی، آتش گلستان شد.*

 

آتشاین بار گلستان نشد انگار

ولیباغ و بستانِ پیمبر که نباید می سوخت

 

کینهدارند اگر مَردمِ شهر از بابا

وسطِحادثه مادر که نباید می سوخت

 

آتشافتاد در این مزرعه، گندم ها سوخت

همهی حاصلِ حیدر که نباید می سوخت

 

زیرخاکسترِ دَر، شعله گرفت آتش باز

خیمهها سوخته، معجر که نباید می سوخت

 

ظهراگر سوخت برادر وسطِ معرکه

عصر،چادرِخاکیِ خواهر که نباید می سوخت

 

ازتنور آمده بابا وسط تشت ولی

اینقدرهم دلِ دختر که نباید می سوخت

 

بازمفاطمیه،دلم بیقراره

بمیرمکه مادر،ضریحی نداره

 

بایدفاطمیه،مدینه شلوغ شه

بایدمادر ما، حرم داشته باشه

 

چیمیشه شبیه،شبای مُحَرَّم

توکوچه خیابون، عَلَم داشته باشه

 

یهعمره اینه آرزومون،با این آرزو غصه خوردیم

ان شاللهببینیم تو صحنت، دسته بُردیم

 

 

ناگهانروضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد

گفتوای از لحظه ای که ناگهان در باز شد

 

خواستسربسته بخواند، آه! اما هرچه کرد

تاکه حرف از آتش آمد، روضه آخر باز شد

 

ما  در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن

دیددر را با چه شدت سمت مادر باز شد

 

 

آتیشگُر گرفته،داره در میسوزه

ببینداره محسن، میسوزه

 

یهسنگی رسیدُ،شکست بارِ شیشه

یکینیست بگه فاطمه پا به ماهِ

 

گمونمکه روضه،تمومی نداره

آخهبین کوچه غلاف توی راهه

 

رودیوار پُر از رَدِّ خونُ،رو چادر پُر از رَدِّ پا بود

تمومِاینا اَجرِ عشقِ مرتضی بود

 

*نانجیبِدومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگارکشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم،معاویه!چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم.

امابمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید.یه بار اینجا زینب صدایشكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعلتازه زدن،بر بدن داداشش حسین.آه حسین.*





ابلیس، قهقهه سر داده

حَوراءاز نفس افتاده

هیزمبه دست ها

حَمّالَةَالحَطَب

حاضرو آماده

تکرارمیشه تاریخ

باضربه های یک میخ

بیتِالحَرامِ جِبرَئیل

 زیری پایِ اصحابِ فیل

توشعله ی نمرودیان

 قِدّیسه ی نَسلِ خلیل

 __________________

مادر،با پسر افتاده

هردو، پُشتِ در افتاده

باضربه های پا

درروی فاطمه

شعلهور افتاده

تاوانِفتحِ خیبر

میشهشِکستنِ در

آتششبیه سائلاش

 پیچیده به دست و پاهاش

ازهمسایه ها هیچ کی نیست

 تا دل بسوزانه براش

بیتِالحَرامِ جِبرَئیل

 زیری پایِ اصحابِ فیل

توشعله ی نمرودیان

 قِدّیسه ی نَسلِ خلیل

ابلیس، قهقهه سر داده

حَوراءاز نفس افتاده

هیزمبه دست ها

حَمّالَةَالحَطَب

حاضرو آماده

 __________________

کوچه،خاکی و خون رنگه

قُنفذ،وحشی و دل سنگه

باتازیانه ها

سربازِنیمه جون

دستخالی می جنگه

وایاز غلافِ شمشیر

زهراشده زمین گیر

سنگیرسید سبو شکست

 هم سینه و پهلو شکست

همینجا تویِ کوچه ها

 نامرد زد و بازو شکست





مشرفگشت سلمان بر حضور حضرت زهرا

کهای خیر النسا در دل مرا رازیست پر معنا

ندانماز چه بی تابِ حسین است این دلِ شیدا

ولایشدر دلِ زارم، حسین را دوست می دارم

 

بهسلمان فاطمه فرمود که ای سردارِ ایرانی

بداندردی که تو داری ندارد هیچ درمانی

مراهم این چنین رازی بود در سینه پنهانی

بهعشق او گرفتارم ،حسین را دوست می دارم

 

 غرضزهرا و سلمان بر حضور مرتضی رفتند

محبانمشکل خود را به آن مشکل گشا گفتند

بهجای چاره سازی از علی این جمله بِشنُفتند

منیکه فخر ابرارم، حسین را دوست می دارم

 

کلیدحل این مشکل به دست مصطفی باشد

سهعاشق آمدند آنجا که طاها را سرا باشد

رسولالله فرمود عشق من بیش از شما باشد

حسینٌمِنّی اذکارم، حسین را دوست می دارم

 

چوحل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد

امینوحی با این زمزمه از عرش نازل شد

کهیا احمد! خدا گوید حدیث عشق کامل شد

قسمبر چَرخِ دَوّارم، حسین را دوست می دارم





با گریه مأنوسم نه یک ماهی ، دو ماهی

شد گریه ام بابِ فیوضاتِ الهی

 

هر روز و شب کارم سلامِ بر حسین است

با این امیدی که کنی سویم نگاهی

 

*یابن الحسن!.*

 

 

من بارها دیدم که با یک قطره ی اشک

با آبرو گردید عبد روسیاهی

 

 

شرمنده ام یک عمر قلبت را شکستم

در زندگی ام نیست روزِ بی گناهی

 

 

* "وَقَدْ اَتَیْتُکَ یا اِلهی بَعْدَ تَقْصیری وَ اِسْرافی عَلی نَفْسی."اعترافکردن در خونه ی خدا به گناهان،تو رو زودتر می رسونه دَرِ خونه ی امام زمان،"معتذراً نادماً منکسراً مستقیلاً مستغفراً منیباً مقرّاً مذعناًمعترفاً" بفاطمة الهی العفو*

 

 

اصلاً محبت های تو بد عادتم کرد

تنبیه کن این بی ادب را گاه گاهی

 

درد دلم را جز شما با که بگوبم

تنها تو هستی که برایم تکیه گاهی

 

 

پایان کارم گشته و رویت ندیدم

وا کن ز قلبم رو به سوی خویش راهی

 

 

آقا قسم بر صورت نیلیِ مادر

آن چهره ای که دارد از سیلیِ گواهی

 

 

آقا قسم بر خانه ی آتش گرفته

آنجا که پشت در به پا شد قتلگاهی

 

 

ای انتقامِ کُشته ی مسمار برگرد

جانِ گرفتار در و دیوار برگرد

 

*فقط تو نیستی این شباآقات رو صدا میزنی،اصلاً من و تو از صاحبِ روضه ی این شبا یاد گرفتیم، مرحوم علامهی امینی،میگه:بی بی حضرت زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار،چهارتا ناله زد،اولباباش رو،بعد امیرالمؤمنین،بعد فضه؛ناله بعدش صدا می زد:پسرم مهدی!.*




روضه ام روضه های یک کوچه است

کوچه ای سرد ، کوچه ای تاریک

 

کوچه ای سنگی و غبار آلود

گوچه ای تنگ و کوچه ای باریک

 

*روضه خون کیه؟ امامحسن.*

 

بارها گفته ام خدا نکند

راهِ یاسی به لاله چین بخورد

 

بارها گفته ام خدا نکند

که در آنجا کسی زمین بخورد

 

 

بین این کوچه ها خدا نکند

که در این جا زنی زمین بخورد

 

 

ولی ای وای بر سرم آمد

کوچه خالی ز رفت و آمد شد

 

 

چادر مادرم به دستم بود

که در آن کوچه راه ما سد شد

 

*اما اگه پایِ اینروضه ضجه بزنی،حق داری، از اول بابا،مادرت،غیرتی تو این روضه ها بارِت آوردن،نمیتونی بشنوی عصمت الله میان موجی از نامحرم گیر اُفتاده.اما اگر این است تأثیرشنیدن/شنیدن کی بود مانند دیدن*

 

بین دیوارهای بی احساس

ازدحام حرامیان دیدم

 

پنجه ها مشت و دستها سنگین

پنجه ای را در آسمان دیدم

 

قد کشیدم به رویِ پا اما

حیف دستش گذشت و از سر من

 

آسمان تار شد که می نالید

بین گرد و غبار مادرِ من

 

*یه وقت دیدم صدایناله های مادرم میاد.تو اون حال اولین کاری که مادر کرد*

 

چادرش را به سر کشید و به درد

تکیه بر شانه ام به سختی داد

 

خواست مادر که خیزد از جایش

ولی اینبار هم زمین اُفتاد

 

دست بر خاک می کشید آرام

با دو چشمانِ تار چاره نداشت

 

چادرش را تکاندم و دیدم

گوش خونین و گوشواره نداشت

 

   شاعر حسن لطفی




به در خیره میشم،میلرزه وجودم

 

مثه محسن ای کاش،منم سوخته بودم

 

منم مثل محسن، برا مادر ای کاش

 

توی کوچه سینه، سپر کرده بودم

 

میسوزم از این غم، توی کوچه ای کاش

 

علیِ غریبُ، خبر کرده بودم

 

منی که، برادر شهیدم

 

تو هفت سالگی، مو سفیدم

 

همه روضه ی مادر و تویِ کوچه دیدم

 

نمیگم چطور زد،چطور مادر افتاد

 

همینو میگم که، ز پشت سر افتاد

 

یه ضربه به من زد، یه ضربه به مادر

 

غرورم تَرَک خورد، که کاری نکردم

 

می گفتم به مادر،پاشو عشقِ حیدر

 

می گفت: دنبالِ گوشواره هام می گردم

 

 

*اصلاً یکی از دلائلوحشی گری های این نانجیب این بود،می دونستن اول همون جا پشت در کار رو تموم کردن،که نسلی دیگه از فاطمه نمونه.*

 

 

می دونست عزادارِ مادر

 

می دونست که چه حالی داره

 

می دونست کجا داره نامرد پا میذاره

 

می گفتم عقب وایستا نامرد

 

مگه تو ناموس نداری؟

 

چرا اینقدر از مادرِ ما کینه داری؟




فاطمیه فصل غربت علیِ
فصلِ بیعتِ دوباره با ولیِ

فاطمیه راه عشقِ ، بیراهه نرو و برگرد
هرجا تو مهلکه بودیم ، فاطمیه زنده‌مون کرد

فاطمیه یادمون داد ، راه و رسم استقامت
فاطمیه یعنی باشیم ، سپرِ جونِ ولایت

فاطمیه یعنی باید دل بکنی تو از همه
بمونی پایِ انقلاب مردونه مثلِ فاطمه

رمز نجات شیعه‌ها ، ذکرِ قشنگ فاطمه
ترانۀ رو لب ما ، ذکر قشنگ فاطمه

یافاطمه یافاطمه ، یافاطمه یافاطمه»

ایستادی تا پای جون پای امامت
چه قیامتی به پا شد از قیامت

مادرم به پشت در رفت ، که نگن علی غریبه
که نذاره توی خونه‌ش ، وا بشه پای غریبه

مادرم محسنشُ داد ، برایِ حفظ ولایت 
واسه در سینه سپر کرد ، برای اصل امامت 

فاطمیه یعنی باید واسه ولایت بمیریم
چه حیف شیعه باشیم و غیرِ شهادت بمیریم

رمز نجات شیعه‌ها ، ذکر قشنگ فاطمه
ترانه‌ی رو لب ما ، ذکر قشنگ فاطمه

یافاطمه یافاطمه ، یافاطمه یافاطمه»

نَه چهل ساله که نهضت شده برپا
که هزار و چهارصد و چهل ساله زهرا

تو مدینه پشت اون در ، نهضتُ بنا میذاره
انقلابی که شروع کرد ، هنوزم ادامه داره

چیزی که نجاتمون داد ، ذکر ناب فاطمه بود 
انقلاب ما یه درس از ، انقلاب فاطمه بود

شور قیام بی‌بی جون ، تو رگ شیعه جاری شد 
به لطف ذکر فاطمه زمستونم بهاری شد 

رمز نجات شیعه‌ها ، ذکر قشنگ فاطمه
ترانۀ رو لب ما ، ذکر قشنگ فاطمه 


یافاطمه یافاطمه ، یافاطمه یافاطمه»






وسطِشعلۀ کینۀ ، حسودا

بینِتاریکیِ ناتموم دودا

صورتِمادرم کبود شد کبودا

 

اثرِشعله ها ، رو پَرِ چادره

دود بالابره نفسش می بُره

ای خداضربه ها ضربه ها به کجا میخوره

 

آی آتیش سمتِ مسمار نرو

ای دَر سویِ دیوار نرو

ای میخ کلَنجار نرو

 

عمرِخورشیدِ این خونه بی فروغ بود

سر ظهریچقدره این خونمون شلوغ بود

کاشکیاون ضربۀ به پهلو دروغ بود

 

دست بهپهلو گرفت ، آروم آروم نشست

بابافهمید چی شد دیگه چشماشُ بست

بینِدیوار و در عاقبت بارِ شیشه شکست

 

این قصه اون که میدونیِ

خونه رو به ویرونیِ

دیوار چرا خونیِ

 

آی آتیش سمتِ مسمار نرو

ای دَر سویِ دیوار نرو

ای میخ کلَنجار نرو

 

این مصیبتچرا آخری نداره

حال مادرشاید خوب بشه دوباره

ضربۀاون قلاف اگر که بزاره

 

زخمِاین ماجرا ضربۀ آخرِ

فاطمهراهیِ آخرین سنگرِ

سند روضۀکوچه ها بازویِ مادرِ

 

تا مسجد میرسه آخرش

اما زخمِ بال و پرش

ای وای چی اومد سرش

 

آی آتیش سمتِ مسمار نرو

ای دَر سویِ دیوار نرو

ای میخ کلَنجار نرو

 

*آخمادر گفت هر جور شده باید علی رو رهاش کنم علی رو باید از چنگ این گرگها آزادشکنم اومد جلو مسجد ، دید شمشیر بالا سرِ علی گرفتن گفت اگه آقامُ رها نکنید موهاموپریشان میکنم سلمان یه مرتبه اومد گفت بی بی جان : آقا امیرالمومنین فرموده بسه گفت سلمان اومدم آقامُ رها کنم اما اگه علی میگه چشم بر میگردم (یه جمله بگم) بچه یاد گرفت دید مادرش یه تنه از بین اون همه جمعیت باباش علی رو آزاد کردبرگردوند سمت خونه .

کربلازینب گفت منم‌ همین کارُ میکنم زود برم تو گودال هر جور شده حسینُ برگردونم منمدختر پهلو شکستۀ مدینه ام اما وقتی رسید گودال دیدسری بهنیزه بلند است





زهرا ، ببین بغض گرفته گلومُ
برگرد ، که دوریت سفید کرده مومُ

برگرد ، که خونه بی تو دلگیره
برگرد ، که حیدر بی تو میمیره
برگرد ، حسن بهونه میگیره

حالا که من پر از غم و دردم
من دور تابوت تو میگیردم
برگرد ببین درُ عوض کردم

با رفتنِ تو دل بی شکیبه
برگرد عزیزم حیدر غریبه
حیدر غریبه حیدر غریبه

فصلِ بهاره ، چرا تو خزونی
برگرد عزیزم ، تو خیلی جونی

جای تو نیست میونِ این تابوت
برگرد ایشاالله خوب میشه پهلوت
کشته منو زخم رویِ ابروت

از من نگیر نگاهِ کم سوتُ
با من نگفتی دردِ پهلوتُ
حق داشتی پوشوندی ازم روتُ

با رفتنِ تو دل بی شکیبه
برگرد عزیزم حیدر غریبه
__________________
دنبال جنازه با دلی چاک
هر چند دقم فتاد بر خاک

یک دست به سوی حی منان
دست دگرش به دوشِ سلمان

میریخت سرشک بر عزارش
میگفت علی به قبر یارش

که ای قبر امید حیدر هست این
پاکیزه گلِ پیمبر است این

حالا که تو گشته ای مزارش
ای قبر دگر نده فشارش

او صدمۀ بی شمار دیده
او در پسِ در فشار دیده




اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمی خواهم
وگر جان و سرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید
شرابِ کوثرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر آبِ بقا ریزند بی حیدر نمی نوشم
وگر چشم ترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر سلمان شوم بی مهر زهرا نامسلمانم
خلوصِ بوذرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر چون نخل خشکی باشم و از روضۀ رضوان
همه برگ و برم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کلّ سادات ملک بر قلّۀ گردون
مقام برترم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر بر مسندِ شاهی به بام عرش بنشینم
هزاران کشورم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر از کثرت اشگِ سحر در خلوت شب ها
در دریا گوهرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر دائم بمیرم وز نفس های مسیحایی
روان بر پیکرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

اگر با جام خضر از چشمۀ آب بقا، هر دم
حیات دیگرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

کی ام من میثمم» عمری گدای کوی زهرایم
و گر صد افسرم بخشند بی زهرا نمی خواهم

شاعر : استادغلامرضا سازگار




"اَلسَّلامُ‏عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَاالْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ اَّکیه."

 

توزهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا

رسولالله را هم  مادری، هم دختری،زهرا 

 

نبیرا پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی 

امیرالمومنینرا، رُکن و کُفو و همسری،زهرا 

 

گهیگویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو 

گهیبینم تو از او در جلالت برتری،زهرا

 

تووالفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی،

تونوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا

 

*کجایِقرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه.حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ کهچند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارتزیرِ خاک رفت.چه کسی رو از علی جدا کردن؟.*


تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا 

نه،تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا 

 


امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور

 پناهانبیا در گیر و دارِ می، زهرا 

 

*روزقیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ م میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتیاست که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ " سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد ردبشه.

 

اینندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله

فاطمهحاجت خود را ز خداوند بخواه

 

*منادیندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه یقیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه.*

 

منخدایم، ولی امروز خدایی با توست

حُکمِآغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست

 

توبگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم

تو بخواهتا همه را بر حَسَنینت بخشم

 

درکنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت

توروی سوی جنان،خلق به دنبال سرت

 

همهدر وحشت میزانند و حسابند و کتاب

همهگویند که یا فاطمه ما را دریاب

 

بسکه از چادر خاکیت کَرَم می بارد

قاتلتهم به تو امید شفاعت دارد

 

بهشرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند

بهمناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند

 

کهبه آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی

قاتلترا به صفِ شفاعت نکنی

 

ظلمو جور و ستمِ بی عددش یادت هست

جایِدست و ضرباتِ لگدش یادت هست

 

یادداری که چگونه پسرت می لرزید

نَفَسِشوهر خونین جگرت می لرزید

 

خاطرتهست که سوزاند دلِ مولا را

خاطرتهست که می گفت بزن زهرا را

 

*مدینهکار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دیداینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ.بزن زهرا رو.کربلا هم یه جایی دیدن کار گرهخورد.جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزنحرمله.مدینه با غلاف زدن.کربلا با سه شعبه زدن.ای خدا! به اون لحظه ایکه.امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند.به اونلحظه.خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان.




کمککن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده

ببینخیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده

 

تو سینهم کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم

نمیشهباورم دارم تن زهرامُ میشورم

 

دارمدق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم

ببیناسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم

 

تن زخمیِخانومم چه خاکی بر سرم کرده

بریزآب روان آروم به بازوی ورم‌کرده

 

بریزآب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه

تو هرچیآب میریزی ازش میریزه خونابه

 

خدایاکاش میمیردم علی چی داره میبینه

حالاباید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه

 

دیدیواسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش

چجوریزندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش

 

سه ماهاز من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ

نگاه‌کنزیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ

 

برایمن سپر کرده چطور کل وجودش رو

بذاربیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو

 

دارهمیره ولی خونش هنوزم روی دیواره

دارهمیره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره

 

همینکه دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم

منیکه گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم

 

حسنجانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره

به دادمن برس زهرا که زینب داره میمیره

 

دوبارهفاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی

برایآخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی

 

*خدانیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار ت وداع کن امشب شبیِ که دادِ علی بلندشد بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن خدا نیاره آدم ببینه چطورمادرشُ کفن میکنن علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد شروع کرد بند کفنُ  بستن سادات نوکرا منمعذرت می خوام شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن.

 اولگره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاهکرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید تونوداع کنید همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم یکی میگفت مادر من حسنم من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تدم یکی میگه مادر من زینبم یکیمیگه مادر من کلثومم اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودیکه وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدنبند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت منادی بینزمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن این منظره رو ملائکه طاقت ندارن عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن وقتی زینب گریه میکنه الهی برایغربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده زینب جاناز این به بعد تو خانوم خونه ای با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یادبگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازشجداش کنید

اماعلی جان نبودی . یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر اینقده گفتبابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، همعموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟ ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه . ایحسین *

با اجازۀامام رضا امشب نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله بچه رو بزنن میگه بابا بدنم دردگرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن امااز خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببیننامحرما عمه رو دارن میزنن *

 

شبیدر عمق تاریکی نشسته

زمینو آسمان غمگین و خسته

رواندر کوچه ها تابوت غربت

در آنتابوت یاقوتی شکسته

 

*سلمانمیگه یه جوری به در میزدن نمازمُ زود سلام دادم درُ باز کردم دیدم آقازادۀ امیرالمومنینامام مجتبی ست فرمود سلمان بیا ، بابام غریب شده بابام تنها شده بیا کمکش کنمیترسم بابام دق کنه فرمود علی جان منو شب غسل بده ، شب کفن کن ، شب به خاک بسپارفرمود علی جان وقتی منو تو خاک گذاشتی زود رهام نکن یه خورده بشین بالا قبرم برام قرآنبخوان همچین که اومد بدن بی بی رو روانۀ قبر کنه یه وقت امیرالمومنین دید دوتا دستشبیه دستایِ پیغمبر نمایان شد اینقدر خجالت کشید علی بدن زهرا رو تو خاک گذاشتخدا جواب پیغمبرُ چی بدم اون روزی که امانتیتُ گرفتم سالم بود حالا هم پهلوش شکسته هم صورت سیلی خورده هم بازو ورم کرده.

 همچینکه بدن زهرا رو تو خاک گذاشت چقدر سخت بود برای علی حالا آروم آروم میخواد خاک بریزهرو بدن زهرا خانوم جوونشُ تو خاک گذاشت این صحنه تو ذهن زینب موند ، میدونی کجایادش امد؟ پشت خیمه دیدن حسین اومد یه قنداقی رو گذاشت رو زمین یه قبر کوچیکی رو بادستاش شروع کرد کندن علی رو روی خاک گذاشت یه وقت شنید یکی میگه مهلاً مهلا یا ابناهرا آقا اجازه بده یه بار دیگه بچه مُ ببینم *

 ای حسین




انسیه الحورا کجا و هیزم اَفروخته
مرزِ بهشت و جهنمِ این درِ نیم سوخته

وایِ من ، تو رفتی پشت در جایِ من
حالا میبینه چشمایِ من ، داره میسوزه دنیایِ من

چه خبره
محسنم تو خطره
پشتِ در قیامتِ ، فاطمه یه نفره

وای وای وای یا زهرا »

این یه سواله بی جوابه ، چی شد که اون لحظه
من بودم اما تو پشت در صدا زدی فضه

وای من ، تو رفتی پشت در جایِ من
طنابِ دور دستایِ من کبودِ روی زهرای من

چه خبره
میخِ در شعله وره
پشتِ در قیامتِ ، فاطمه یه نفره

وای وای وای یا زهرا »

تو میری از مدینه اما کربلا نزدیکه
دم غروب میبینیم همو دوباره وقتی که

عاشورا ، حرامی و حرم واویلا
رقیه گم میشه تو صحرا
تو خیمه ها میگن یا زهرا

چه خبره
کربلا چه خبره
خیمه ها میسوزه و ، زینبم یه نفره
__________________
من و تنها گذاشتی پرکشیدی
نفسِ آخر و بی سر کشیدی .
بس گلوت و بر زمین کوبیدی
رو خاکا طرح یک حنجر کشیدی

بمیرم مجبورت کردن
از خیمه ها دورت کردن
گودیِ گلوت رو دیدن
با نیزه منحورت کردن



زهرایِ من زهرایِ من
حیدر بمیره واسه ات دنیای من
زهرایِ من زهرایِ من
رحمی نما به حال و دردهای من
زهرایِ من زهرایِ من
داره میباره خون از چشمایِ من
___________________
محزونِ شبها زینبت
زهرایِ من زهرایِ من
می میره بی توحیدرت
زهرایِ من زهرایِ من
چشمم به دیوار و درِ
زهرایِ من زهرایِ من
حسنت داره می میره
زهرایِ من زهرایِ من

زهرایِ من زهرایِ من
کشتن تو رو به پشت در ، وای من
زهرایِ من زهرایِ من
دیگه نداره جون این پاهای من
زهرایِ من زهرایِ من

أما فِیکُمْ مُسْلِم ، مادرِ ما پشت در اُفتاده
أما فِیکُمْ مُسْلِم ، مادر ما بی سپر اُفتاده
أما فِیکُمْ مُسْلِم ، مادر ما بی گناه اُفتاده
أما فِیکُمْ مُسْلِم ، مادر ما پا به ماه اُفتاده

نرو زهرا بمونُ تکیه گاهم باش
نرو زهرا تو این عالم پناهم باش
نرو زهرا .

نرو زهرا آوردی جونمُ رو لب
نرو زهرا داره دق میکنه زینب
نرو زهرا .

دلم خون یه حرفی جمله ای چیزی
دلم خون به قلبم میزنی تیری
دلم خون

دلم خون چرا از من میگیری رو؟
دلم خون شکسته بازو و پهلو
دلم خون
___________________
وای حسین وای حسین

غریب کشتنت
دوره ات کردن اسیر کشتنت
زخمی ات کردن چه دیر کشتنت
اصلاً روزِ غدیر کشتنت

غریب کشتنت
بی یارُ بی حبیب کشتنت
ده اسب نانجیب کشتنت
آقا خیلی عجیب کشتنت

غریب کشتنت . »

تورو کشتن برا یه مشتی گندم
تورو کشتن جلو چشایِ مردم
تورو کشتن برایِ بار چندم

وای حسین وای حسین

بی سر کشتنت
باتیر و سم و سنگ کشتنت
با سختی و پسر کشتنت
لب تشنه پیشِ بحر کشتنت

زدن کشتنت
پیش چشمهای من کشتنت
چند لشکر یک بدن کشتنت
با شمر بد دهن کشتنت

غریب کشتنت . »

توروکشتن برا درهم و زر
تورو کشتن برا بدر وخیبر
توروکشتن بریدن از تنت سر

وای حسین وای حسین

بی آب کشتنت
اینها واسه ثواب کشتنت
یک عده با نقاب کشتنت
پیش چشمِ رباب کشتنت

به لج کشتنت
کج کردن راهِ حق کشتنت
با یک نیزۀ کج کشتنت
باخنجر زد

غریب کشتنت . »

تو رو کشتن برایِ لقمه نونی
تو رو کشتن که اینطور غرقِ خونی
تو رو کشتن سرت هم بینِ گونی

برادر جان سلیمان زمانی 
چرا انگشت و انگشتر نداری
چرا بر تن برادر سر نداری 
بمیرم من مگر مادر نداری 

حسین جانم حسین جانم حسین جان»



این شهر بی وفا به علی مرحمت نداشت
این داغ دیده را نظرِ تسلیت نداشت

غربت ببین که سامِری اینجا عزیز شد
اما علی برایِ کسی منزلت نداشت

ای روزگار ، قبلِ جسارت به فاطمه
قنفذ درین حکومتِ غاصب سمت نداشت

دیوارهایِ سنگیِ کوچه که جایِ خود
دیوار خانه نیز به من معرفت نداشت

عالم کنارِ من همه در امنیت ولی
زهرا درونِ خانۀ من امنیت نداشت

مسمار در مقابلُ دیوار پشتِ سر
راهِ نجات ، همسرم از هر جهت نداشت

یک بار هم برایِ شفایش دعا نکرد
غیر از وفاتِ خویش زِخدا مسئلت نداشت

مرهم نیاز نیست کسی را که رفتنی ست
او بعدِ کوچه آرزویِ عافیت نداشت

او را نبی به دست گرفت و به عرش برد
زیرا برایِ دفن زمین ظرفیت نداشت





مادر مگه چند سالته آرزوی مردن نکن
زخم در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن

دعام اینه که خوب خوب بشی
دوباره خونمون و شاد کنی
باید بمونی تا یه روز بیاد
داداش حسنم و دوماد کنی

خونه بی تو بی روحِ
بی تو شب ها تاریکِ
از نگاهت معلومه
وقت رفتن نزدیکِ

مادر مگه چند سالته آرزویِ مُردن نکن
زخم در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن

پیچیده تو تموم شهرمون
حکایتِ تو و شهامتت
ولی حالا که تویِ بستری
کسی نیومدِ عیادتت

تا چشات و میبندی
بابا انگار میمیره
انتقامِ اشکات و
مهدی یه روز میگیره

مادر مگه چی دیدی که اینجوری زمین گیر شدی
صورتت چه پریشون شده یک شبه چقدر پیر شدی

مادر مگه چند سالته آرزویِ مُردن نکن
زخم در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن

داداش حسنم و ببین تو خواب
که حرفای عجیبی میزنه
مگه چی دیده توی کوچه ها
با ما داره غریبی میکنه

نیمه بازِ چشم تو
نیمه شب ها بیداری
سردِ خونه اما تو
مثله آتیش تب داری

مادر چرا مونده هنوز خاک کوچه رو چادرت
خونمون تو سکوته ولی گریه میکنه دخترت

مادر مگه چند سالته آرزویِ مُردن نکن
زخم در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن




نضرِبُ مَن قد ضَرَبا،‌ و لا نخافُ الرُقباءْ
 هر كس ما را بزند او را خواهیم زد،‌ از هیچ حریفی نمی ترسیم


لأنَّهُ اللهْ مَعَنَا،‌ به ننالُ الغَلَبَا
 برای اینكه خدا با ماست،‌ به واسطه خدا پیروز می شویم


بالمهدیِّ نحن مُنتَصِرون، للقدسِ ها إنَّنا قادِمون
 با امام زمان ما پیروز می شویم، اكنون در راه قدس هستیم


لم یبقَ إلا قلیلٌ عَلى، إِزالةِ سَرَطانِ الصُّهیونْ
 چیزی باقی نماده است تا نابودی غده سرطانی اسرائیل


إعلموا یا أیها الکافرون»،‌ إنَّ حِزبَ اللهْ هُمُ الغالُبون»
 بدانید ای كافران،‌ كه حزب الله پیروز است


حِزبُ الشَّیطانِ هم الخاسرون»،‌ إنّا مِنَ المُجرِمینْ مُنتَقِمون»
 لشكر شیطان شکست خورده است،‌ ما از مجرمان انتقام می‌گیریم


إنَّ الله عزیزٌ ذو انتقام»
 خداوند شكست ناپذیر و منتقم است
  

نحنُ عَلى دینِ علی، خَیرِ إمامٍ و وَلی
 ما بر دین علی هستیم،‌ بهترین امام و مولا


باسم علیٍّ جِئْنا، نحوَ النصرِ الأزلی
 با نام علی به سمت پیروزی نهایی آمدیم


للهِ أخی أعِرْ جَمْجُمَتَكْ، و تِدْ فی الأرضِ ثَباتاً قَدَمَك
 ای برادر سرت را به خدا بسپار،‌ و قدمهایت را بر زمین محکم كن


و ارمِ بِالبَصرِ أقصى القومِ، و اعلَم أنَّ اللهَ مَن قد نصرك
 و نگاهت به آخر لشكر دشمن باشد،‌ و بدان كه خداوند است که تو را یاری کرد


إعلموا یا أیها الکافرون»،‌ إنَّ حِزبَ اللهْ هُمُ الغالُبون»
 ای كافران بدانید،‌ كه حزب الله پیروز است


حِزبُ الشَّیطانِ هم الخاسرون»،‌ إنّا مِنَ المُجرِمینْ مُنتَقِمون»
 لشكر شیطان شکست خورده است،‌ ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت


إنَّ الله عزیزٌ ذو انتقام»
 خداوند شكست ناپذیر و منتقم است




تویِ این دنیا ، سخته تنها شی
من ازت میخوام تو فقط باشی

دارم رو میزنم ، اَزم نگیر نگاتو
چند وقته چشم من ، ندیده خنده هاتو
ای کاش اصلاً گلم ، علی بمیره با تو

بمون ، جون علی
نرو ، جون حسن
تو رو ، جونِ حسین تنهایی میمیرم 

بی تو میمیرم . »

اگه تو میری ، من چرا زنده ام
بابت اون روز خیلی شرمندم

خاکی شد چادرت خودم تو کوچه دیدم
خون میرفت از پرت کبوتر سفیدم
افتادی رو زمین عبامو روت کشیدم

  بی تو میمیرم . »

میدونم رفته ، رمقِ دستات
با تنِ خسته ات ، پا شدی از جا

موهاشو شونه کن ، که بی قرارِ زینب
چی گفتی که دیگه ، آروم نداره زینب
با اشکایِ حسین ، داره می باره زینب

غم زینب تو غم پیرُهنِ
آخه من چی بگم ، حسین بی کفنِ

حسین ، ای بی کفن »

صنوبری که خمیده خدا نگهدارت
ز عمر خوشی ندیده خدانگهدارت
قرارِ بعدیِ ما کربلا دل گودال
کنار رأس بریده خدانگهدارت




کیست زهرا آن‌ که ختم الانبیا را کوثر است
چیست کوثر هدیۀ حق ، هستیِ پیغمبر است

لیلةُ القدر خدا ، روحِ دو پهلوی رسول
جان قرآن قلب دین رکن وجودِ حیدر است

مادر سادات ، ناموس خدا ، کفو علی
بانویِ هر دو سرا ، خاتونِ روز م است

نام او کوثر بدان معنی که او دخت رسول
مدح او اُمّ اَبیها کو نبی را مادر است

هیچ‌کس جز او نپرورده به دامن دو امام
دامن او مشرقِ دو مهرِ گردون پرور است

گرچه نامی نامیش در پنج تن آمد علم
در میان چارده معصوم زهرامحور است

با وجود مریم و حوّا، خدیجه، آسیه
از همه زنهای جنّت فاطمه بالاتر است

دختری پروده چون زینب که در صبر و رضا
صابران را پیشتاز و سالکان را رهبر است

کیست زهرا لیلة القدری که قبر مخفیش
کعبۀ کعبه، صفای مروه، روحِ مشعر است

ماهِ رخسارش علی را وجه ربّ العالمین
مصحف رویش محمّد را کتاب دیگر است

هرکه راه او نپوید تا ابد گمراهیش
هرکه خاک او نشد در خاکش بر سر است

کیست زهرا کفو بی‌کفو امیرالمؤمنین
آنکه او را اوّلین مرد دو عالم همسر است

کیست زهرا آنکه قبر مخفیش در قلب ماست
کیست زهرا آنکه مهرش جانِ جان در پیکر است

کیست زهرا آنکه در عالم در مزارش گم شده
در درون تربتش پنهان جهاد اکبر است

سینه و دست و جبینش بوسه گاه مصطفی
حجره اش معراج بابا، بیت، بیت داور است

روی مستورش سماوات العلی را آفتاب
قبر پنهانش به کلّ خلق سایه‌گستر است

نسل او روییده همچون گل در اقطاع زمین
دامنش چون آسمان هر لاله‌اش یک اختر است

بی سبب نبود اگر امّ ابیها خوانیش
مکتب ختم رسل پاینده از این دختر است

یا محمّد احترامش کن، در آغوشش بگیر
کوثر است این، کوثر است این، کوثر است این، کوثر است

ملک داور مرتفع، بیتی که زهرا بانویش
قلب احمد ژرف دریایی که اینش گوهر است

قبلۀ جان نبی باب الولای فاطمه است
بی سبب نبود که چشم انبیا بر این در است

تازیانه خوردن و پاسِ علی را داشتن
در فضیلت فتح احزاب است و بدر و خیبر است

فاطمه تنها ولی تنها طرفدار علیست
خانۀ او حجرۀ او بستر او سنگر است

ای در و دیوار شاهد باش فردا ، فاطمه
مادر اوّل شهید از عترت پیغمبر است

ای غلاف تیغ شرمی دست ، دست فاطمه است
تو نمی دانی که این دست خدا را یاور است

ضربۀ دستی که از آن گوشواره بشکند
چون کند با صورتی کز برگ گل نازکتر است

باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا
کوثر مولاست این یا مرغ بی بال و پر است

در وفای فاطمه این بس که تا روز وفات
روی سیلی خورده اش مخفی ز چشم شوهر است

فاطمه داغ پدر دیده‌ست، دلجویی ببین
تازیانه تسلیت، گل، شعله‌های آذر است
 
شاعر :  استاد غلامرضا سازگار







ای در و دیوار شاهد باش فردا ، فاطمه
مادر اوّل شهید از عترت پیغمبر است

ای غلاف تیغ شرمی دست، دستِ فاطمه است
تو نمی دانی که این دستِ خدا را یاور است

ضربۀ دستی که از آن گوشواره بشکند
چون کند با صورتی کز برگ گل نازکتر است

باورم ناید که زهرا پشت در افتد ز پا
کوثرِ مولاست این یا مرغ بی بال و پر است

در وفای فاطمه این بس که تا روز وفات
رویِ سیلی خورده اش مخفی ز چشم شوهر است

فاطمه داغ پدر دیده‌ست ، دلجویی ببین
تازیانه تسلیت، گل، شعله‌های آذر است

شاعر : #استاد_غلامرضا_سازگار

وای مادرم مادرم مادرم

زهرا، الانِ كه تو خونه غوغا شه
الانِ كه قد علی تاشه
ببین كه دارن در و هل میدن
الانِ كه با یه لگد وا شه

زهرا ، بگو میخوای كنار من باشی
زهرا ، خدا كنه از رو زمین پاشی
زهرا ، بگو كه حال بچه‌مون خوبه
زهرا ، نگو علی بعیده بابا شی

بمیرم ، چه آتیشی شده به پا 
الهی ، ریحانۀ باغِ خدا
نسوزه ، تو ازدحام شعله‌ها

رفته جلویِ چشمایِ من از هوش
نشد آتیش با اشکایِ من خاموش

وای ، خدایا تو آتیش و دود
وای ، هجوم تازیونه بود
وای ، ریحانۀ من شد کبود

وای ، یا فاطمه یا فاطمه»

تا اومد  زهرا میون شعله‌ها
صدا زد  جونم فدایِ مرتضی
بالا رفت  تموم تازیونه‌ها

مدینه شد دنیایی از درد ای وای
یه کوچه و چهل تا نامرد ای وای

وای ، مادر تو کوچه چی کشید
وای ، دنبال حیدر می‌ دوید
وای ، شکر خدا زینب ندید

وای ، یا فاطمه یا فاطمه»

ندارم با دست بسته فاطمه
به غیر از یه قلب خسته فاطمه
غرورم خیلی شکسته فاطمه

سخته برام زهرا رو خاکا باشی
یه یاعلی بگو تو از جا پاشی

وای ، تا گفتی یا اباالحسن
وای ، مقابل چشای من
وای ، تو رو تو کوچه میزدن

وای ، یا فاطمه یا فاطمه»






یَامُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ

 

*میخوامزیارتِ مادر رو بخونم*

 

الَّذِیخَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ، فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً، وَ زَعَمْنَاأَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ، وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِأَبُوکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ أَتَى بِهِ وَصِیُّهُ، فَإِنَّا نَسْأَلُکِإِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا، لِنُبَشِّرَأَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلایَتِکِ.السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِاللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ

 

*مادر!طبقحدیثِ امامِ باقر،امشب همتون می تونید بگید: مادر!.مادر،مادر!.*

 

السَّلامُعَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ،السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِاللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ

 

*دَرِخونه ی خانوم مُرَدَّد نباش،نگو: خانوم من رو راه میده یا نه؟ حتماً در رو به روت بازمیكنه،چون كه این خانوم دَر رو به رویِ قاتلش هم نبست،وقتی امیرالمؤمنین فرمود: زهراجان! این دو نانجیب دَمِ در ایستادن،میخوان بیان ملاقاتِ تو، چیكار بكنم؟ فرمود:خونه،خونهی توئه، منم كنیزتم.*

 

ای همنوا،ای هم نَفَس،ای بهترین عزیزم

من باهمه آزادگی، در خانه ات كنیزم

من فانیِتو هستم،قربانیِ تو هستم

جانمی دهم بهرِ تو مولا

 

السَّلامُعَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَتِهِ

 

*یهبچه هر قدر هم كه بزرگ بشه،تویِ سخترین گرفتاری ها،فقط یه پناهگاه داره،اونم مادرِ،میرهدر میزنه،مادر! اجازه میدی بیام؟ مخصوصاً وقتی كه دستش خالی میشه.كسی بخواد گداییكنه،كسی بهتر از مادر نیست،چون منَّتی نمیذاره.حالا كه واردِ خونه ی خانوم شدی،دستاخالیت رو به مادر نشون بده،بگو مادر چیزی ندارم،مادر تو دستم رو پُر كن برم.*

 

السَّلامُعَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِالْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَوَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ.السَّلامُ عَلَیْکِ یَاأُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ

 

*اینهاسلام هایی است كه وقتی امیرالمؤمنین اومد بالا سَرِ زهرا،هر چی صداش زد،جوابش رو نداد،السَّلامُ عَلَیْکِ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ، یَا أُمَّالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ،اما دیگه چشماش رو باز نمیكنه،كنارِ خانومش نشست،اشكای غربتِعلی، رو صورتِ زهرا چكید،دوباره زهرا جانِ دوباره پیدا كرد.ای مسیحایِ علی اعجازكن.تو این عالم هر كی مشكلی براش پیش میاد دَرِ خونه ی من میاد،میگه:یاعلی! اما ببینمن مشل در كارم افتاده.*

 

ای مسیحایِعلی اعجاز كن

مشكلِمشكل گُشا را باز كن

هر چندماندنتچون شمع آبم میكند

 

*نگاتمیكنم،این چه وضعیِّ ،نود و پنج روزِ كه صورتت رو از علی گرفتی،مگه من غریبه هستم؟.*

 

هر چندماندنتچون شمع آبم میكند

امارفتنت خانه خرابم می كند

 

ممنونماگر نروی

می میرماگر بروی

زهرامرو مرو

السَّلامُعَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ،السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَاالرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ اَّکِیَّةُ،السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَاالتَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ، السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ،السَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ، السَّلامُ عَلَیْکِأَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ، السَّلامُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَرَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَىرُوحِکِ وَ بَدَنِکِ.

أَشْهَدُأَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ، وَ أَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ سَرَّرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا رَسُولَاللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِصَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ.

 

*بیبی فرمود:به من بگید آیا شنیدید بابام سفارشِ من رو كرد؟بابام فرمود: هر كسی فاطمهرو آزار بده،اذیت كنه،من رو اذیت كرده.؟گفتند:آری.بارها ما از دو لبِ پیغمبر شنیدیم،یهوقت دیدن خانوم شروع كرد گریه كردن،گفت:خدایا!من از اینها نمیگذرم،تو هم از اینها نگذر.

تا پیغمبربود اون زنِ نانجیب زخمِ زبان به پیغمبر می زد،یارسول الله! دخترت بزرگ شده،خوب نیستسینه ی فاطمه رو می بویی و می بوسی،پیغمبر می فرمود:تو نمی فهمی من بویِ بهشت رو ازفاطمه استشمام می كنم.

امااین زنِ خبیثِ حسود،هر جایی رو كه پیغمبر بوسه زد،نشونه گذاشت، همه ی این بساط ها،نقشههارو این نانجیبه كشید، لذا بعد از این روزها عیادت كه نمی اومد ،هر موقع می اومد فقطمی خواست نمك به زخم بی بی بریزه،یه گوشه ای می ایستاد،لبخند می زد به خانوم.یعنیدلم خُنَك شد.*

 

وَ مَنْوَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ مَنْقَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، لِأَنَّکِبَضْعَةٌ مِنْهُ، وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ، کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُعَلَیْهِ وَ آلِهِ، أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلائِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْرَضِیتِ عَنْهُ، سَاخِطٌ عَلَى مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ، مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِمِنْهُ.*

 

*خانومجانم! من از اونی كه تو بیزاری و نفرینش كردی منم بیزارم.تبری رو داری میرسونی.*

 

مُوَالٍلِمَنْ وَالَیْتِ،

 

*هركسی رو تو دوست داشته باشی من نوكرشم.*

 

مُعَادٍلِمَنْ عَادَیْتِ،

 

*دشمنمبا اونی كه تو باهاش دشمنی داری.*

 

مُبْغِضٌلِمَنْ أَبْغَضْتِ،

 

*منتَنَفُّر دارم از اونی كه تو ازش تَنَفُّر داری.*

 

مُحِبٌّلِمَنْ أَحْبَبْتِ، وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً.




ای یارِ من رفتی ، دور از وطن رفتی
شبیه اربابت صد پاره تن رفتی

شبِ زیارتی رسیدی محضر ارباب
آخر گرفتی مزدتُ از خواهر ارباب
توشعله ها سوختی شبیه مادرِ ارباب

خدانگهدار ، مالک اشترِ ولایت
خدانگهدار ، مبارکت باشه شهادت

اهلِ نظر بودی مردِ خطر بودی
لحظه ی پروازت بی بالُ پر بودی

شکرخدا انگشتر تو نرفت به غارت
شکر خدا به پیکر تو نشد جسارت
شکرخدا اهل و عیالت نرفت اسارت

خدانگهدار ، مالک اشترِ ولایت
خدانگهدار ، مبارکت باشه شهادت

سردارِ عُشّاقی ، رفتی مثه ساقی
تا به ابد اسمت ، تویِ دلا باقی

میونِ خاک و خون تَپیدی تو خاکِ غربت
آخر به آرزوت رسیدی تو خاکِ غربت
مثله رفیقات پرکشیدی تو خاک غربت

رفتی ،‌
شبِ زیارتی رسیدی محضر ارباب
آخر گرفتی مزدتُ از خواهر ارباب
توشعله ها سوختی شبیه مادرِ ارباب

خدانگهدار ، مالک اشترِ ولایت
خدانگهدار ، مبارکت باشه شهادت




تا قیامت سرِ سربندِ تو بی بی دعواست
معنیِ این سخنم را شهدا میفهمند

درد یک سوخته را سوخته ها میفهمند
روضه هایِ مرا ، اهل سماء میفهمند

یافاطمه یا زهرا یافاطمه یا زهرا

به یاد مولا باش تا نگات کنه زهرا
خاک دل ما رو کیمیا کنه زهرا

همیشه رو لبهام ٫ بوده در این دنیا
بِنَفْسی أنتِ یا ٫ فاطمة اهرا

ای شمع محفل خونه، عشقت خشت و گِل خونه
عزرائیلم نمیومد، بی‌اذنت داخل خونه

ای شأن سورۀ کوثر ، قوّت شونۀ حیدر
آرزومه تویِ جنت ، باشم همسایه‌تون مادر

اُمِّ‌ ابیها یا فاطمة اهرا »

انیس پیغمبر محور کساء زهرا
ذکر لب حیدر هرصبح و مساء زهرا

زندگی بی‌روضه ، کوه غمه واسم
بهشتِ بی‌زهرا ، جهنمه واسم

جونم مادر به قربونت ، شد عرش آیینه‌بندونت
خندیدیِ شده روشن ، م از برقِ دندونت

قطره در حسرت دریاست ، زندگی بی‌تو بی‌معناست
سر پناهم در این دنیا ، چادر حضرت زهراست

اُمِّ‌ ابیها یا فاطمة اهرا »

بالاتر از شأنِ تو روز قیامت نیست
تو خونه‌داریتم کمتر از نبوّت نیست

فرشته‌ای امّا ، به ظاهرِ انسان
دوسِت دارم مادر ، به آیه و قرآن

مستم از بادۀ زهرا ، هستم در جادۀ زهرا
تربیت میشه زینب از ، سفرۀ سادۀ زهرا

ای تاج رو سرم مادر ، سفره‌دار کَرَم مادر
میسازیم آخرش واسه‌ت ، گلدسته و حرم مادر 

اُمِّ‌ ابیها یا فاطمة اهرا »




بگو فاطمهجان ، نمیشه بمونی

کجا داریمیری تو خیلی جوونی

حالابعد چند ماه ، شکسته سکوتت

شد عجلوفاتی دعایِ قنوتت

حلالمکن امشب ، اگه داری میری

نگفتیچرا دست به پهلو میگیری

من اونرویِ ماهُ ندیدم سه ماهِ

ببخشیدکه خونم برات قتلگاهِ

ببینالتماسِ دلِ دخترت رو

چرا جمعکردی دیگه بسترت رو

میشهدیگه امشب تو روتو نگیری؟

بدونِمن آخه کجا داری میری؟

نمیگیکه بی تو یه خونه خرابم

برا هرسلامم که میدی جوابم

 

*خدانکنه آدم بدونه یا بهش بگن دیگه آخرین شبُ روزایِ عمرِ مادرته مادر یه مسافرت میرهبچه شُ به صد نفر میسپره همه‌ی مادرا وقتی راحت میمیرن که دختراشونُ عروس کنن ،پسراشونُ داماد اما مادر ما جوون بود بچه های قد و نیم قد داشت *

 

شده بسترتو پرِ لاله بازم

آخه کارمن نیست که تابوت بسازم

به تابوتِدیگه تمومه حواست

بازمخونِ تازست به روی لباست

داریراه میری نشسته نشسته

دیدماز نفس هات که دَندَت شکسته

بمونپیش حیدر یه روزم یه روزِ

نمیذارماین دفعه پهلوت بسوزه

 نمیذارماین خونه آتیش و دود شه

نمیذارماین دفعه گونَت کبود شه

نبینمعلی جان که غمگین نشستی

بگو تابدونم ازم راضی هستی؟

 

*علیجان به زور اومدم تو کوچه پهلوم خیلی درد میکرد بچمُ کشته بودن علی جان اومدمازت حمایت کنم

 

میزدمرا مغیرهُ یک تن به او نگفت

زن راکسی مقابل شوهر نمیزند .

 

آی جانممثل مادر مرده ها داری گریه میکنی امام رضا فرمود خدا رحمت کنه اونایی که برای مادرما بلند بلند گریه میکنن آخ مادر *

 

نبینمعلی جان که غمگین نشستی

بگو تابدونم ازم راضی هستی؟

براتزخم دارم به پهلو به سینه

ایناروقبول کن که وسعم همینه

ببخشمکه واسه تو کم زخم خوردم

ببخشتا الانم برا تو نمردم

میخواستمبرا تو بسوزه وجودم

که یارِتو باشم به روی کبودم

خداحافظتو دارم میرم امشب

همه چیزُدیگه سپردم به زینب

حلالمکن آقا که بی یار میشی

سرِ کفنو دفنم گرفتار میشی

از اینخونه جمع کن لباسایِ من رو

نذاربشکنه باز غرور حسن رو

علی جانتو یادت بمونه همیشه

 حسینم غریبه شبا تشنه میشه

 

*علیجان بچه هامُ به تو میسپرم میدونه علی مظهر لطافت و عاطفه است اما مادری چقدر عظمتداره که به امیرالمومنینم‌ میگه حواست با بچه هام باشه . الهی قربونت برم مادر جان الهی قربونِ بچه های قد و نیم قدت برم مادر جان صدا زد علی جان حالا بیا براکشتۀ عراق گریه کنیم برا حسین‌ گریه کنیم اینقده حسین روضه ش عظمت داره ، زهراهم لحظات آخر میگه علی جان بیا برا حسین گریه کنیم علی جان مراقب باش بچه هام گرسنهنمونن همیشه بالا سرِ حسین آب بذار نمیخوام بچه م یه وقت تشنه بمونه

همه مادرانگران گرسنگی و تشنگی بچه هاشونن ؛ یا اباعبدالله من نمیدونم تو گودال چطور صدازد جگرم داره از تشنگی میسوزه (خیلی بی انصافی میذاری من بگما ) گفت دلم سوختسپرمو آب کردم با عجله اومدم تو گودال دیدم شمر داره بیرون میاد (کجا میری؟) گفتمدارم میرم حسینُ سیراب کنم براش آب میبرم نامرد یه نگاه کرد گفت برگرد من خودم حسینُسیراب کردم گفتم چرا دست و پات میلرزه؟گفت رو سینه ش نشستم خنجرمُ در آوردم همچینکه رو حلقومش گذاشتم شنیدم صدای نالۀ خانومی میاد ، هی میگه غریب مادر .*


میخواستمکه با تو بمانم ولی نشد

در غربتتو اشک فشانم ولی نشد

میخواستمشرار دل داغ دیده را

ساکتکنم به اشک روانم ولی نشد

 

*هیچیبرا مادر سخت تر ازین نیستا*

 

میخواستمکه زینبِ خود را بغل کنم

بر رویِزانویم بنشانم ولی نشد

گفتمکه در زبانۀ آتش خلیل وار

نام توگل کند با زبانم ولی نشد

گفتمبه کوچه بند ز دست تو وا کند

از دستدشمنت برهانم ولی نشد

گفتمبرای دلخوشیِ تو نماز را

یک بارایستاده بخوانم ولی نشد

 

*انشاءالله هیچوقت مادرتو تو بستر نبینی نوجوونا و جوونا میفهمن ، لمس میکنن ، درکمیکنن اما بعضی چیزارو تا نبینی یه خورده سنت بالاتر نره نمیتونی قبول کنی

مریضِبد حال اینطوریه روزای آخر مخصوصاً روز آخر ، همه میگن‌حالش خوب شد بعد در و دیوارمادر از جا نتونست بلند بشه اما روز آخر تا بچه ها بلند شدن دیدن مادر تو بستر نیستخوشحال شدن دیدن مادر نشسته داره خونه رو آب و جارو میکنه اینقدر خوشحال شدنهمه به هم خبر دادن

روز آخرخودش خونه رو آب و جارو کرد،خودش بچه هاشو شست و شو داد موهای زینبُ خودش شانه کردزبان حال بگم ، هی میگفت مادر ان شاالله هیچوقت این موها پریشون نشه حتی تو گودال فرمود تنورُ روشن کنید بچه هام چند وقته دستپختِ منو نخوردن لذتِ مادر اینه کهخودش برا بچه هاش غذا درست کنه خودش شروع کرد نان پختن

غسل کردرفت تو حجره رو به قبله دراز کشید فرمود تا چند لحظۀ دیگه منو صدا کن ، اگه دیدی جوابنمیدم زود برو مسجد علی رو خبر کن چشم خانوم . روپوش سفیدُ رو صورتش کشید تک و تنها ساعتی گذشت صدا زدم یا فاطمه دیدم جواب نمیده رنگم پرید یا بنت محمد المصطفی ؛ دیدمجواب نمیده یا زوجة ولی الله ؛ یا اُم الحسن و الحسین دیدم جواب نمیده به سر و صورتمزدم اومدم برم‌ مسجد علی رو خبر کنم دیدم دوتا آقازاده اومدن ؛ اسماء چه خبر شدهمادرمون کجاس ؟ گفتم بچه ها بیاید برید غذاتونُ بخورید نخواستم بچه ها رو زود خبر بدمیه وقت دیدم آقا یه نگاهی کرد فرمود اسما تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟یه نگاه کردم گفتم آقازاده ها از این به بعد دیگه باید بی مادر غذا بخورید دوتاآقازاده اومدن یکی میگه مادر من حسنم یکی میگه مادر من حسینم (حاضری همۀ دنیارو سرت خراب بشه ولی زمین خوردن باباتو نبینی ) یه وقت علی با اون عظمت بچه ها اومدنبه بابا خبر بدن بابا ؛ تا علی صدایِ بچه ها رو شنید ، از مسجد تا خونۀ زهرا راهی نبود دیدن علیِ خیبر شکن با عجله میدوه هی زمین میخوره هی صدا میزنه زهرا *





با رفتنت خالی مکن دور و برم را

پاشیده تر از این مگردان لشگرم را

 

ای نیمه ی مجروحِ من،ای کاش با تو

در خاک بگذارند نیمِ دیگرم را

 

بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت

از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را

 

باور نمی کردم که روزی پیش چشمم

از پا بیندازد غلافی همسرم را

 

تو بینِ آتش رفتی و من گُر گرفتم

حالا بیا و جمع کن خاکسترم را

 

هرشب حسن در خواب می گوید:مغیره

دست از سرش بردار کُشتی مادرم را

 

دیروز اگر در پیشِ طفلانم حرم سوخت

فردا بسوزانند با طفلان حرم را

 

*صَلَّ اللهُ عَلَی العُریان، صَلَّ اللهُ عَلَی العَطشان*

 

از کربلا دیشب صدایی را شنیدم

انگار طفلی گفت: عمه! معجرم را.

 

شاعر محسن عرب خالقی

 

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می گیرد

تمامِ جانِ مرا اضطراب می گیرد

 

بیا به همسرِ خود لحظه ای تبسم کن

دلم از این همه حالِ خراب می گیرد

 

گشوده دخترِ تو آیه هایِ قرآن را

نشسته رویِ سرِ خود کتاب می گیرد

 

عوض شده است در این خانه کارها امشب

حسین پیشِ لَبَت ظرفِ آب می گیرد

 

مواظب نَفَسَت باش ای ترک خورده

یواشتر که تنت را عذاب می گیرد

 

خدا کند که نبینند پهلوانی را

که آستین رویِ ردِ طناب می گیرد

 

سلام می کند،اما علی از این مردم

فقط زِ خنده یِ قنفذ جواب می گیرد

 

ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد

که خانومم به رُخِ خود نقاب می گیرد

 

کسی به سینه ی دیوار و در فِشارت داد

شبیه آنکه زِ گلها گُلاب می گیرد

 

سه تا کفن به رویِ دستِ زینب و غش کرد

به طفل حق بده این روضه تاب می گیرد

 

حسین بی کفن و تو به شام می آیی

و بند بندِ تو را التهاب می گیرد

 

تمامِ دُخترکانت گرسنه اند اما

خرابه را همه بوی کباب می گیرد

 

همانکه تَرکه ی او می خورَد به طشتِ طلا

نشسته پیش حسینت شراب می گیرد

 

صدای چوب بلند و صدای نامحرم

میان دست، سرش را رُباب می گیرد

 شاعرحسن لطفی





دوست دارم
تو ای مهدِ خروش شهیدانِ من
دوست دارم
تو ای خاک مزارم و جانانِ من
دوست دارم
وطن ای وطن ایرانِ من

ایران من
عاشق تو ام ، اما خیال و مستی نه
جون میدم برات ، اما کورش پرستی نه
دینِ من میگه ، حبُّ الوَطن مِنَ الایمان
مرگ به لشکرِ وطن فروشِ بی ایمان


آب و خاک ما حسینیه
پیر راه ما امام خمینیِ ، با کلام صریح
میخونیم تا شورِ این نفس
میمونیم تا  آخرین نفس ، با ولیِّ فقیه

حسینی میمونیم حسینی میمیریم »


دیدیم همه
لغزشِ خواص بی بصیرتُ
دیدیم همه
شیفتگان زر و زور و قدرتُ
هستیم همه
تا نفس باقیه با ولایتُ ، با غیرتُ

وقتی ذکر ما ، هیهات منا الذله شد
کل دنیا هم ، جمع شد حریف ما نشد
مرگ به هر کسی ، اشرافیت مسیرشه
مرگ به هر کسی ، که آمریکا امیرشه

نه دی سرور ماست
آینۀ غرور ماست ، عالمی بدونه
میثاقِ ولایت
همه از ارادتِ ، عالمی بدونه

حسینی میمونیم حسینی میمیریم »


آماده ایم
که اگه دیگه صف شه نفاق
سینه سپر
از خروشِ ما دفع شه نفاق
لعنت به هر  
سبز و سرخ و بنفشِ نفاق

صف شه نفاق
محکم و خشن ، جواب فتنه رو میدیم
پایِ انقلاب ، آخر یه روز سرم میدیم
تویِ مشتمون ، ما کینه توزُ میگیریم
با بصیرتِ ، جلو نفوذُ میگیریم

دشمنم با فکری که
پرچم تو رو سوزوند ، سال هشتاد و هشت
مثه نانجیبی که
سرتو یه روز گذاشت ، آقاجون توی طشت




ما که دلدادۀ بو ترابیم
نسل هایِ پس از انقلابیم
خار چشم سیاهی و ظلمت
روشن از پرتوِ آفتابیم

همدم غربت فاطمیه
جان نثارانِ پیرِ خمینیم
کربلایی بُوَد نهضت ما
گریه کن هایِ داغ حسینیم

این بُوَد بر لب خاص و عام
تا ابد زنده بادا اسلام
نالۀ هر شهیدِ گمنام
تا ابد زنده بادا اسلام

آن شهیدانِ از جان گذشته
اختران پر از نور ایمان
آری الحق که بودند و هستند
یادگارانِ پیر جماران

تا به آخر به شور حسینیم
آیه هایِ هدایت بخوانیم
چون حبیب و ظهیر مثل همت
جان فدای ولایت بمانیم

راه ما راه سعادت
یا زیارت یا شهادت
این بود سر سیادت
یا زیارت یا شهادت

فارغ از مکر دنیا پرستان
دل سپردیم به امر علمدار
جز امام و شهید و ولایت
ما نباشیم به شخصی بدهکار

انقلاب مال مستضعفین است
نه کسانی که غرقِ رفاهند
خائنانِ به اسلام و قرآن
در حضور خدا رو سیاهند

بر سر فتنه می باریم
دشمنانِ استکباریم
با عدو سازش نداریم
دشمنانِ استکباریم

عاقبت می رسد در زمستان
فصل ناب بهار خوش ابری
و ولی فقیه می سپارد
پرچمش را به دستان مهدی

می شود سر نگون کفر و تکفیر
نور پیغمبری آشکار است
فصل یک رنگی و اتحاد و
موسم غرش ذوالفقار است

سیدی یا حجه الله
العجل یا بقیه الله
آرزوی دل ثارالله
العجل یا بقیه الله




جرعه جرعه تشنۀ شهادتمُ
تشنه‌ام به خون خصم آل علی
سرنگونی رژیم آلِ یهود
این همیشه بوده رسم آل علی

ای که تا همیشه سر به زیر خیبری
پشت قلعه‌اند شیعه‌های حیدری
تا نماز جمعه در حریم بیت قدس
مانده یک خروشِ یا حسین دیگری

بشنو از میان لشکری که آمده‌ست
این صدای پای ارتش محمد است
آمده به جنگ مرحبِ یهودیان
یک علی که سید از دیار مشهد است 

حزب‌الله هُمُ الغالبون»


قطره قطره خون کودکان یمن
همچو سیل میرود به سوی ریاض
مژده مژده ای خمینی روح خدا
تیغ تو رسیده تا گلوی ریاض

ای که تا همیشه خار چشم دشمنی
باغبان نخل انقلاب بهمنی
کاخ دشمنت چنان کَفی‌ست روی آب
کوخ تو ولی چنان کوه آهنی

دشمنت اگر سرش به زیر مانده است
امّتت اگر که با غدیر مانده است
آن که بود امیر، اگر امیر مانده چون
پای نهضتت علی چو شیر مانده است

حزب‌الله هُمُ الغالبون»


امّتی که مانده در پناه حسین
تن نمیدهد به فتنه‌های یزید
در قلوب شیعیان هراس نبُوَد
از قماربازهای کاخ سفید

خورده‌اید اگر میان منطقه شکست
بند ائتلافتان اگر ز هم گسست
با اطاعت از ولی به کوری شما
شیعه فاتح نبرد اقتصادی است

امت خمینی از جهاد خسته نیست
شیعه از ندای اتّحاد خسته نیست
مردم از مدیر ناتوان خسته‌اند
ورنه اصل روح اقتصاد خسته نیست

حزب‌الله هُمُ المُفلِحون»


وای اگر که سوی قبضه‌های جهاد
دست شیعیان بوتراب برود
کور خوانده‌اید اگر گمان بکنید
قدس پایتختتان حساب بشود

هر معامله که میشود خیالی است
قدس سهم مردم همین حوالی است
روح غزّه روح عزّت و شهامت است
دست او اگرچه از تفنگ خالی است

سرپناه شیعیان امام مهدی است
شیعه تیغ خارج از نیام مهدی است
آخرین کلام شیعیان همین و بس
قدس پایتخت صبح و شام مهدی است

حزب‌الله هُمُ الغالبون»




میبارم مثل آسمون برات
میکُشی منو با اشکِ بی صدات
سرتو بگیر بالا جونِ علی
بمیرم برات

پاشو اینجوری منو نده عذاب ، کلمینی
بری از پیشم میشم خونه خراب ، کلمینی
بینِ این همه سلام بی جواب ، کلمینی

یه کمی حرف بزن علی نمیره
حرفِ رفتن نزن علی میمیره

رنگِ صورتت شده سرخ و کبود
از علی دل بریدی اما زود
خانومم رفیقِ نیمه راه شدی
قرار این نبود

علیِ نشسته بالایِ سرت ، کلمینی
بگو تو کوچه چی اومد به سرت ، کلمینی
چیزی که به من نمیگه پسرت ، کلمینی

یه کمی حرف بزن علی نمیره
حرف رفتن نزن علی میمیره

نه اولار زینبی آغلاتمیاسان
بالامی بیرده قوجاقه آلاسان
بو قدر عمو قیزی حیدری سن
اوتاندیرمیاسان

بیلیرسن هئچ کیمه یالوارمامیشام،کلمینی
عمریده هئچ کسه اوزسالمامیشام،کلمینی
منده سن تک گجه یاتمامیشام،کلمینی

ایندی اما سنه من یالواریرام
ایندی زهرا نه من اوز سالمیشام
گِتمه زهرا

شاعر: محمد علی محمدی




فاطمیه ، چراغِ راهِ هدایتِ
طنینِ سرخِ شهادتِ
مسیرِ سبزِ امامتِ

فاطمیه ، کلاسِ درسِ ولایتِ
شکوهِ صبر و صلابتِ
تجلیِ استقامتِ

ذکرِ لبِ پیر و جوون ، یازهرا یازهرا یازهرا
زمزمۀ فاطمیون ، یازهرا یازهرا  یازهرا
سربنده رزمنده هامون ،  یازهرا یازهرا  یازهرا

هستیم با ولایت تا شهادت مثه زهرا
هستیم تو حمایت از امامت مثه زهرا

زهرا یا زهرا یا زهرا »

فاطمیه ، شروعِ راهِ محرمِ
طلوعِ شعرِ محتشمِ
عزایِ اولاده آدمِ

فاطمیه ، رو چشمامون اشکِ نم نمِ
بساط روضه فراهمه
خدا عزادارِ این غمِ

 ای سایۀ رویِ سرم ، یازهرا یازهرا یازهرا
ذکرِ قنوتِ مادرم ، یازهرا یازهرا یازهرا
پشتُ پناهِ رهبرم ، یازهرا یازهرا یازهرا

هستیم با بصیرت ، پایِ وحدت مثه زهرا
هستیم تویِ غربت کوهِ غیرت ، مثه زهرا

زهرا یا زهرا یا زهرا »

فاطمیه ، ایام صبر و بصیرتِ 
غدیرِ و فصلِ بیعتِ
دوباره بیعت با نهضتِ

فاطمیه ، سراسرش نور و عزتِ
برایِ شیعه یه عبرتِ
رهایی از ظلم و ذلت

با استعانت از خدا ، یازهرا یازهرا یازهرا
میپیچه روزی هر کجا ، یازهرا یازهرا یازهرا
حتی تو قلبِ آمریکا ، یازهرا یازهرا یازهرا





پرستویِ مهاجرم، چرا زلانهمی‌روی؟

اگر ز لانه میروی، چرا شبانهمی‌روی؟

 

قرارِ من،شَکیبِ من، مهاجرِغریبِ من

فدای غربتت شوم،که مخفیانهمی‌روی

 

حیاتِ جان، امیدِ دل، علیبُود ز تو خِجل

که با کبودیِ بدن، زتازیانهمی ‌روی

 

کبوترِ شکسته پر،مرا به همرهتببر

چرا بدونِ جُفتِ خود، ز آشیانهمی‌ روی

 

چهار طفلِ خون جگر، زنند ازغمت به سر

تو بر زیارتِ پدر، چه عاشقانهمی‌روی

 

اَلا به رُخ نشانه ات،مگرشکسته شانه ات

که مویِ زینبین خود، نکردهشانه می‌روی

 

فتاده بر دلم شرر، که تو دراین دلِ سَحَر

ز همسرت غریب‌تر، برون زخانهمی‌روی

 

*بَدَنِ حضرت زهرا سلام اللهعلیها رو امیرالمؤمنین داره غسل میده،اسماء بِنتِ عُمَیس میگه من از چاه آب می آوردم،روبَدَنِ حضرت زهرا سلام الله علیها  آب می ریختم،علیبدنِ فاطمه رو غسل میداد،اسماء میگه رفتم دوباره از چاه آب بکشم،دیدن علی صدایِ فریادشبُلَند شده،برگشتم اومدم،دیدم سر به دیوار گذاشته،داره داد میزنه گریه میکنه،اومدمجلو.آقاجانم! مگه خودتون نفرمودید: آروم آروم گریه کنید،همسایه ها صداتون رو نَشنَوَن؟فرموده باشند:اسماء این روشنایی رو بیار جلو،بیا ببین پهلویِ زهرام شکسته.صورتِ فاطمهکبوده،بازوش رو شکستن.

 

امیرالمؤمنین دست از غسل دادنکشید،اما من یه غسّال دیگه هم میشناسم،موقع غسل دادن دست از غسل دادن کشید،کجا؟ زهرایِسه ساله رو تویِ خرابه ی شام داشتن غسل میدادن، یه وقت دیدن،اون زَنِ غساله دست ازغسل دادن کشید، گفت: من این بدن رو غسل نمیدم.چرا؟ بی بی جان! همین که لباس های اینبچه رو دَر آوردم،خواستم بدنش رو غسل بدم،دیدم همه جایِ بدن این بچه سیاه و کبوده.میترسم مرضی که این بچه داشته منم بگیرم،من این بدن رو غسل نمیدم.بی بی زینبِ کبریسلام الله علیها فرمود: آی زنِ غساله! بخدا از کربلا تا اینجا اینقدر این بچه رو زدنایحسین.*

 

نَم نَم داره بارون میآد

داره برام مهمون میآد

خرابه بویِ خون میآد

وای وای

 

داره از راهِ دور میآد

تو طبقی از نور میآد

از سَفَرِ تنور میآد

وای وای

 

*دیدن این تشت رو گذاشتن جلویِاین بچه،دست بُرد،سر رو از تشت برداشت،نگاه کرد دید خدا سَرِ بُریده ی باباسَرِبُریده رو برداشت،شروع کرد با بابا حرف زدن.*

 

آروم آروم از طبق بیا كنارم

سر رو سَرِت بذارم

حرفِ نگفته دارم

وای وای

 

*چیه حَرفِ نگفته ات؟*

 

چند شبه بابا یه لقمه نوننخوردم

اسم تو كه می بردم

 فقط كتك می خوردم

وای وای

 

*بابا! هر وقت صدات زدم کتکمزدن،بابا! هر وقت صدات زدم،تو صورتم سیلی زدن.بابا! هر وقت گریه کردم بهم تازیانهزدن.بابا!*

 

نبودی و  اسیر شدم

بسته به یك زنجیر شدم

یه شبِ پیرِ پیر شدم

وای وای

 

یكی زد و همه ام زدند

لگدِ مُحكمم  زدند

 

*حالا هر کجا صدایِ منو میشنوی صدات رو بلند کن.یاحسین.*





میخوای از کنارم بری 
همه کس و کارم بری
آروم و قرارم بری
ای دار و ندارم بری بری بری 

رحمی به من ای یارم
رحمی که گرفتارم
رحمی که منِ تنها
 تو رو دارم‌ ، تو رو دارم

آخه خودت بگو ، بعدِ یار چه کنم
با دلِ دخترت ، دلِ زار چه کنم
در و عوض کنم ، با دیوار چه کنم

میخوای از کنارم بری 
همه کس و کارم بری
آروم و قرارم بری
ای دار و ندارم بری بری بری 

یارِ نیمه راهم شدی
اشکِ منو آهم شدی
یادم نمیره تو کوچه
یه تنه سپاهم شدی

رحمی به شبِ تارم
رحمی گلِ بیمارم
رحمی که شبِ غسلت
بی یارم بی یارم

با صورت کبود ای بانو ، چه کنم
دستم اگر رسید به بازو ، چه کنم
از اینا رد بشم با پهلو ، چه کنم

میخوای از کنارم بری 
همه کس و کارم بری
آروم و قرارم بری
ای دار و ندارم بری بری بری 

چی میشه حالت جا بیاد
نفسِ تو بالا بیاد
دیگه داره وقتش میشه
پسرم به دنیا بیاد

رحمی به دلِ خونم
رحمی که پریشونم
لالایی برا محسن 
چی بخونم چی بخونم

با دلِ بچه هات بگو من چه کنم
زینب آروم بشه با حسن چه کنم
بگو با گریۀ بی کفن چه کنم

میخوای از کنارم بری 
همه کس و کارم بری
آروم و قرارم بری
ای دار و ندارم بری بری بری 





با صدای مناجاتت ش بیدار میشم
اشکاتو وقتی می بینم دوباره بی قرار میشم

انگاری می بَری از خاطرت درداتو هر شب
که میشه خرج همسایه دعاهای تو مرتب


یه کمم فکر ما باش واسه ی خودت دعا کن
سه ماهه داری می سوزی توی آتیش این تب


مادر مهربونی روحِ خونه مونی
حرف رفتنُ نزن ، خیلی تو جوونی


واویلا واویلا ، واویلا واویلا »


وقتی حالت رو می پرسم چرا مادر دمق میشی
پا میشی واسه دلگرمیم ولی زود بی رمق میشی


چرا گلبرگ گونه ت غرق شبنم میشه مادر
می دونم که یه روزی درد تو کم میشه مادر

یعنی میشه دوباره حال این خونه عوض شه
یعنی میشه ببینم بسترت جمع میشه مادر


دنیامه نگاهت فدای روی ماهت
می سوزم با اشکُ ، می سوزم با آهت


واویلا واویلا ، واویلا واویلا »


بذار دستت رو ، رو شونم وقتی که داری پا میشی
نفست بند میاد آخه ، هر دفعه جا به جا میشی


میدونی وقتی افتادی زمین من چی کشیدم
تا ابد از جلو چشمام نمیره هر چی دیدم


همه دنیا خراب شد رو سرم اون لحظه ای که
تو زیر دست و پا بودی صداتُ می شنیدم

وای از این زمونه دردام بی امونه
دردای دل من قد آسمونه


واویلا واویلا ، واویلا واویلا »





من بحر نهفته در سبویم
فریادِ شکسته در گلویم
خورشید در آبگینه دارم
صد قُم خون به سینه دارم
بحری شده‌ام تمام گوهر
در مدح و ثنایِ کفو حیدر
طوبی تمام قدِ احمد
زهرا گلِ گلشنِ پیمبر

آن بهجت قلب قلب هستی
آیینۀ حق و حق‌پرستی
رکن دگر امام خلقت
مام پدرِ تمام خلقت
لبخند نماز بر لب اوست
صد لیله قدر ، هر شب اوست
او مادرِ دودمان وحی است
خورشید ستارگان وحی است

جبریل کند بسی تعلّم
تا در بر او کند تکلم
عنقای سحر بدان کمالش
دل بسته به نغمه بلالش
فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پایِ فضه اوست
احمد که خدا دهد سلامش
مأمور بُود به احترامش

در محضر او قیام می‌کرد
بر او به ادب سلام می‌کرد
وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت
دیدند خدای بی‌نیازش
فخریه نموده بر نمازش
چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور

زان نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان
حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهانِ بی نهایت
چون فاطمه اش دُّر سخن سُفت
رازی زِ کمالِ خویشتن گفت
حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزدِ مصطفی رفت

احمد که زقصه بود آگاه
لبخند زد و شکفت آنگاه
کی کُلّ علوم را تجسم
بنشین به بَرم بزن تبسم
کین رازِ نگفته با تو گویم
زهراست محمد و من اویم
ای روحِ لطیفُ و جاودانی
وی جان و تنِ تو آسمانی

ای مادرِ انبیاء زِ آدم
وِی قدِ نبی به محضرت خم
ما را نرسد ثنات زهرا
خورشید کجا و مورِ صحرا
جایی که رسول بوسدت دست
باید که لب از سخن فرو بست
تو یارِ امام راستینی
تو دستِ خدا در آستینی
جز دستِ خدا کسی نشاید
کز دستِ کسی گره گشاید

{به خواستگاری من چو فروختی سپرت را
کنون برایِ تلافی کنم سپر سینه
محسن که جایِ خود حسنینم فدایِ تو
وقتی تو بی کسی به پسرها نیاز نیست
دیوار هم برایِ اذیت شدن بس است
دیگر فشار دادن درها نیاز نیست}
________
کی گفته که قبرِ تو نهان است
خاکِ تو فراتر از جهان است
بالله قسم ای رسول را اُم
عالم شده در مزار تو گم
ارکانِ وجود محکم از توست
مُلک و ملکوتِ عالم از توست
بر عرشۀ فُلکِ تو فلک چیست
در وسعیتِ مُلکِ تو مَلک چیست
مسکینِ تو ای ملیکۀ دین
صد باغِ فدک دهد به مسکین
بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری؟
تو بهرِ علی قیام کردی
خود را سپرِ امام کردی

شاعر : استادغلام رضاسازگار
________
 شیخ عباس قمی "طاب ثراه"
نقل کرده ست حدیثی جانکاه
از سُلیم آن ثقه گفتی روزا
کامدم مسجد و دیدم آنجا
در یکی حلقه نشسته جمعی
همه پروانه علی چون شمعی
رویِ خود کرد به مولا عباس
پرسشی کرد از آن خیر الناس
گفت کی معدنِ علمِ یزدان
از چه رو دومیِ بی ایمان
حقِ عمال همه نصف نمود
غیرِ قنفذ که از او کم ننمود
علی آن پادشه بی مانند
یک نگاهی به جوانب افکند
چون که بیگانه در آن جمع ندید
آهی از سینۀ پر درد کشید
حلقه زد اشک به چشم آن شاه
گفت با ناله و آهی جانکاه
کان ستم پیشۀ رذلِ نامرد
به ع م ر خدمتِ شایانی کرد
چون ع م ر گفت بزن ای قنفذ
بازویش را بشکن ای قنفذ
تازیانه به غضب بیرون کرد
بازویِ فاطمه را پر خون کرد
آنقدر زد که شکست آن بازو
تا پایِ مرگ دُختِ نبی را کتک زدن .

معنی "طاب ثراه" :پاک و پاکیزه باد خاک او .
 (دعائی است که درباره ٔ مردگان هنگام ذکر نام آنان بر زبان آرند)








طرفدار علی
پاشو مادری کن برایِ دلِ زینب
گرفتار علی
صدا نالۀ تو منو میکشه هر شب
پاشو یار علی ، طرفدار علی

مویِ زینب ، دو سه ماهه که شونه نخورده عزیزم
پاشو خانم ، تا که دنیارو رویِ قدمات بریزم
دیدی چی شد ، نشد آخر سر پسرمُ ببینم
این روزا من ، تویِ خونه نشستمُ خیلی مریضم

سرم سنگینه زهرا
تویِ کوچه مغیره تا منو میبینه زهرا
غم عالم رویِ قلبِ علی میشینه زهرا
امون از کارِ دنیا امون از کارِ دنیا

نرو جان علی
که هنوز تو جوونی و علی جوونه
بمون پیش علی
که علی به هوای تو زنده بمونه
نرو جان علی نرو جانِ علی

دیدم هر شب ، که رو بسترِ تو پر لالۀ خونه
دیده زینب ، میگن همسایه ها مادرت نمیمونه
حالم خوش نیست ، بگو هستی کنارِ علی تاقیامت
خوب میدونی ، که یه ثانیه بی تو علی نمیمونه

حلالم کن عزیزم
تو آتیش بودیُ دستامو بستن پیش چشمات
مگه یادم میره میسوختی و میسوختم همرات
حلالم کن عزیزم حلالم کن عزیزم

دلم تنگه توِ
اگه حال و روزم مثل ابرِ بهاره
دلم تنگ توِ
اگه همدمت آروم و قرار نداره
دلم تنگ توِ دلم تنگ توِ  

اینجا بی تو مردی که زمین و زمان پیش پاشه
سرگردونه ، که بریده بریده همه نفساشه
یاد چشمات ، خوابُ گرفته از این من حیرون
نه ممکن نیست ، که برای علی کسی مثل تو باشه

دلم طاغت نداره
به دوری تو از این خونه نه عادت نداره
دیگه حیدر به جز دیدار تو حاجت نداره
دلم طاغت نداره دلم طاغت نداره




عمریست با عنایت تو گریه می كنم

تنها به قصد قربت تو گریه می کنم

 

عمریست پای بیرق مشکی روضه ها

در سایه سار رحمت تو گریه می کنم

 

گاهی ستاره می شوم و تا سپیده دم

در آسمان غربت تو گریه می کنم

 

قبرت که نیست دلخوشم از اینکه لاأقل

پایین پای هیئت تو گریه می کنم

 

آه ای ضریح گمشده! بانویِ بی نشان!

در حسرت زیارت تو گریه می کنم

 

تا تربت شهید اُحد پا به پای اشک

هرشب به رسم عادت تو گریه می کنم

 

تا صبح در حوالی دلتنگی بقیع

با بوی یاس تربت تو گریه می کنم

 

گاهی به یاد هق هق آن پلک نیمه جان

در سوگ بی نهایت تو گریه می کنم

 

گاهی کنار روضه ات از دست می روم

از بسکه در مصیبت تو گریه می کنم

 

از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم

تا کوچۀ شهادت تو گریه می کنم

 

*رفقا دهۀ محرم که شروع میشه از شب اول آروم آروم بامصیبتا جلو میای تا به شب تاسوعا و عاشورا برسی حرف و بعد میگیم اما فاطمیه برعکس همهایناس از شب اول با اوج روضۀ فاطمیه مواجه میشیم برا همینه سفرۀ مادر برا هرکسینیست سفرۀ محرم عامه اما سفرۀ فاطمیه خیلی خاصه میخوام بی مقدمه شروع کنم نمیدونماین چه رسمیه فاطمیه باید از همین جا شروع بشه : آی مردم مادرمونُ زدن آی جوونایه جور مادرمونُ زدن ۱۸ ساله بوده اما مثل پیرزن ها دست به دیوار میگرفتراه میرفت سرتو بالا بیار داد بزن برای مادر مگه نگفتن برا جوون مرده داد میزنن حالا که روضۀ کوچه س بسم الله

کدوم شما طاقت دارید زمین خوردن مادرتونُ ببینید؟منیه آقایی رو میشناسم گفت م تو کوچه بودیم یه نامردی جلو مادرمُ گرفت هرچی جلوجلو اومد مادرم عقب عقب رفت عاقبت دستشُ بالا آورد یه طوری زد دیدم مادرم دور خودشمیگرده میخوام فقط شعر بخونم خودت حق روضه رو ادا کن*

 

غروب بود و غمی میوزید در کوچه

و پلک فاجعه ای می پرید در کوچه

 

هوا گرفته،زمین تیره،آسمان ها تار

غروب بود و شب اما رسید در کوچه

 

در امتداد دو دیوار سنگیِ نزدیک

فرشته ای پر خود میکشید در کوچه

 

و کودکی که پَرِ چادری به دستش بود

کنار مادر خود میدوید در کوچه

 

مسیر خانه همین بود و چشم او میدید

چگونه راه به پایان رسید در کوچه

 

در امتداد دو دیوار سنگی و نزدیک

چهل نفر همه از سنگ دید در کوچه

 

به خشم پنجۀ خود میفشرد نامردی

همان که لب ز غضب میگزید در کوچه

 

کشید چادرِ مادر بیا که برگردیم

کبوترانه دلش می تپید در کوچه

 

چه شد ، که زد ، چه به روزش رسید با سیلی؟

صدای مادر خود میشنید در کوچه

 

چه شد ، که زد ، که ز دیوار هم صدا آمد

چه ضربه ای نفسی را برید در کوچه

 

*آی جوونا یه جور زد دیدن مادر رو زمین افتاد . مادربلند شو بریم مادر بزار زبانِ حال بگم : اول حرفی که زد گفت حسن جان نکنه به باباحرفی بزنی خدا نکنه مادر جلو بچه کتک بخوره امام حسن دیگه جلو مادر نرفت میگفتمادرم سیلی خورده منو ببینه خجالت میکشه *

 

یارب نصیب هیچ غریبی دگر مکن

دردی که گیسوان حسن را سفید کرد

با صد امید حامی مادر شدم ولی

سیلی زنی امید مرا نا امید کرد

 

*یه جوری سیلی به صورت مادر زد (بعضیا فکر میکننیه سیلی بوده تموم شده رفته ؛ نه وقتی بعدِ شهادت ، دومی رسید جلو مقدادُ گرفت گفتکجا زهرا رو به خاک سپردن ، وقتی حوابِ سر بالا شنید یه سیلی تو صورت مقداد زد مردبود ، قوی بود ، رو زمین افتاد زد زیر گریه گفت تو با یه سیلی خوردن من اشکت دراومد هان؟ بلند شد گفت نامرد گریه ام برا خودم نیست میخوام بگم اینطور که به منزدی چطور به زهرا زدی . ای جوونا فقط بهت بگم یه جوری زد مادر گریه میکرد میگفت :

 

از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار میبینم

به چشم نیمه باز خود جهان را تار میبینم

 

بریم کربلا سال ها گذشت زینب یاد این شب افتاد ،اون شبی که تو خرابه دید رقیه چشماش خوب نمیبینه سر بابارو بغل گرفت گفت بابا بهمن حق بده

 

دست عدو بزرگتر از صورتِ من است





حوریه سوخت در آتش ، از پای تا سر آتش
بر رویِ مرتضی شرم ، بر رویِ مادر آتش

در سوخت پر سوخت یاسِ پیمبر سوخت
از آه ، ناگاه ، تمام حیدر سوخت

علی به سمتِ مسجد روونه ، آتیش گرفته تموم خونه
مادر گرفته دامانِ مولا ، پیچیده دستش به تازیونه

یارالی ننه »

انسیه شد وحیده ، رشیده شد خمیده
نوری که پایِ ظلمت به چادرش رسیده

کوثر  با سر  اُفتاده پشت در
مادر  پرپر  برابرِ حیدر

خونۀ امید پر از شراره ، چهرۀ خورشید پر از ستاره
این قصه دیگه تموم نمیشه ، این زخما دیگه دوا نداره

یارالی ننه »

گلا نفس بریدن ، چشما به خون تپیدن
خورشیدِ آسمونو رویِ زمین کشیدن

بال  لاله  زخمی و بی حاله
از این  کوچه  راهیِ گوداله

کنار گودال میزنه پرپر ، وقتی که قاتل میکشه خنجر
ای رود تشنه  ای عشق بی سر  ای بی کفن ای غریب مادر

غریبِ مادر . »




"السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ."

 

بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت

مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت

 

به جان من بخورد دردِ تو، نخور غصه

غم تو لرزه به اندامِ مرتضی انداخت

 

غریبگی نکن ای آشنایِ مردِ غریب

بگو چگونه تو را کوچه از صدا انداخت

 

*مگه میشه برا ناموسِ علی داد نزنیم،صدامون رو رها نکنیم، روضه ی ناموسی باید زنونه داد بزنی و گریه کنیآی مادر.*

 

بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟

تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت

 

دو تا نشان زده با تیرِ خود، زمین خوردم

همان کسی که تو را بین کوچه ها انداخت

 

*اومد علی،نزدیکِ فاطمه شد.دیدی موقعی که آدم اتقاقی برا ناموسش می افته،چی میگه؟.*

 

ببینمت!چقدر بد زده تو را نامرد

که ضربِ پنجه ی او روی گونه جا انداخت

 

ببین نتیجه سیلیِ بی هوا این است

ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت

 

نفس کشیدی و من بند آمده نَفَسَم

لباسِ خونی تو از نفس مرا انداخت

 

ز لب گزیدن تو، دردِ سینه ات پیداست

جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت

 

شاعر: علی اکبر نازک کار

______________

تو داری میری

سه ماهه که از شوهرت رو می گیری

دعا می کنی هی که زودتر بمیری

تو داری میری

 

دارم می سوزم

رو دیوار و در مونده خونِت

ببین که چی آورده زهرا به روزم

دارم می سوزم

______________

من ز ثانی اشاره را دیدم

ضربه های دوباره را دیدم

 

مادرم روی نشان نداد ولی

قطعه ی گوشواره را دیدم

______________

ای دادِ بیداد

مگه آتیش و میخِ در میره از یاد

در سوخته ی خونه رویِ تو افتاد

ای داد بیداد

 

ای وای از این در

تو رو بی هوا زد تویِ کوچه نامرد

دیگه صورت و زیر چشمات وَرم کرد

ای وای از این در

 

*گفت: دستم تویِ دستِ مادرم بود،امام حسنِ،خوشحال م داشتم میرفتم،یه وقت چشام رو باز کردم دیدم مادرم رو زمین افتاده،نفهمیدم چی شد،تا چشام  رو باز کردم دیدم یه نامرد جلو مادرم ایستاده ، دیدم مادرم دنبال یه چیزی رو زمین میگرده.حسنم! مادر،گوشوراه هام رو ندیدی؟

به اینجا ختم نشد،رسید کربلا،دنبال یه سه ساله کردن.مادر بزرگِ این بچه رو توی مدینه اینجوی زدن،گوشواره هاش افتاد، اما کربلا گذاشتن غروبِ عاشورا،دنبال این زن و بچه کردن.گفت راوی دیدم، زجر نامرد دنبال یه ساله کرد، تا نزدیکِ این دختر اومد، از موها کشیدش.همون جا این بچه دستش رو گذاشت رویِ گوشش،صدا زد: وای مادرم.ای حسین.




آخرین مطالب

آخرین جستجو ها

precsofttincoa talrotime تریبون آزاد فیلم فجری ها kendlongwellho عاشقان مولا goremamo cleaning brush jetsripovil irlarchaini موزیک/فیلم/سریال/برنامه