ای كهمیگی به روضه خون
روضهات رو اینجوری نخون
منممیگم با دلِ خون
خداكنه دروغ باشه
میگنكه گوشواره شكست
میگنروی زمین نشست
موندههنوز جایِ یه دست
خداكنه دروغ باشه
به زخمتو نمک زدن
به خاطرفدک زدن
مادرمُکتک زدن
خداكنه دروغ باشه
دنیابه ما وفا نکرد
دردامونُدوا نکرد
قنفذچرا حیا نکرد
خداكنه دروغ باشه
جاریِاشکش مثه رود
بینِدر و آتیش و دود
گناهِمحسنش چی بود
خداكنه دروغ باشه
تو کوچههایِ بی سپر
تنهامیونِ رهگذر
چهلنفر به یک نفر
خداكنه دروغ باشه
*از اینجاوصل شیم علقمه، از اونجا روضه بخونم،علقمه هم همین اتفاق افتاد،چهل نفر نه،چهار هزارنفر به یک نفر،اما اون یک نفر عباس بود،اون یک نفر پسرِ امیرالمؤمنین بود،چهارهزارنفر رو کنده ی زانو همه هدف گرفتن عباس رو،الله اکبر،اول دست هارو قطع کردن،وقتی بازوشرو زدن،ابی عبدالله داشت رجز میخوند،تا این اتفاق افتاد،ابی عبدالله،از اون ورِ میدانصدا زد: " اَنَا بنُ فاطِمه" یعنی عباس یادت نره،بازوی مادرِ من رو هم توکوچه ها زدن.تو مَردی،تو پهلوانی،تو عباسی،اما مادرِ من یک زنِ هجده ساله.مگه دستشچقدر توان داشت،چهل نفر دورش حلقه بزننامام باقر فرمود: سبب شهادت مادرِ ما همونضربه های غلاف بود.یه جوری زد.
علیبهانه شد و ضربه خورد بازویت
دریشکست در آن دَم، فتاد بر رویت
شرارآتش ظلم زمان زبانه کشید
رسیدآتشِ نمرودیان به گیسویت
جراحتیاست به روی پرت از آن ایام
نشانهای ز ملاقات میخ و پهلویت
هواز جور مخاف چو قیرگون گردید
نشستسایه ی دستی سیاه بر رویت
#شاعروحید محمدی
*مدینهبا غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد،" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌبالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ" امام باقرفرمود:جدِّ مارو به پنج وسیله کشتن،یه عده شمشیر زدن،یه عده تیرزدن،یه عده نیزه زدن،یهعده سنگ زدن{ اما این آخری رو تا قیامت نمیشه باورش کرد.خیلی باورش سخته} امامباقر می فرمایند:" وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛" پیرمردها با چوب و عصا میزدن.بگو:حسین
درباره این سایت