اشکها از دیده یک سر میرود
دخترآمد حیف مادر میرود
*انقدهامشب دوست داشت مادر بغلش کنه مادر تازه چهار سالم شده هر وقت رفت طرفِ مادر، مادر صورتشُ برگردوند نکنه یه وقت دختر جا سیلیُ ، رو صورتِ مادر ببینه جواننَنَه ما اومدیم فاطمیه مونُ با نفس ها و اشک های شما بگیریم *
مادردگر بهانه به دستت نمیدهم
یک لحظهکارِ خانه به دستت نمیدهم
دستتشکسته و به سرم شانه میزنی
از اینبه بعد شانه به دستت نمیدهم
*برااین مادرِ هجده ساله بلند گریه کن به خدا بچه هاش نتونستن بلند بگن مادر گفت :*
قصدداری بروی و بدنم میلرزد
مادرِآینه ها بی تو تنم میلرزد
از همانروز که از کوچۀ غم برگشتی
تا همینساعتُ لحظه حسنم میلرزد
*بزارزبانِ حال بگم گفت زینب تو کوچه یه جوری دستشُ بالا برد فقط انقده بگم که مادرراهِ خونه رو گم کرده بود آی یارالی نَنَه (بریم کربلا ؟!) باید درِ آتیش گرفتهرو ببینه باید شبی که باباش بدنُ غسل میده رو ببینه باید آماده شه برا کربلا تا بتونه طاقت بیاره بدنِ بی سرُ ببینه*
از خیمهتا به مقتل ، با سر دویده زینب
تیرِبلایت ای دوست بر جان خریده زینب
در بینِقتلگاهت حیران شدم برادر
تا حالاین همه سنگ یکجا ندیده بودم
حسین .
وقتیکه پیکرِ تو زمین گیرِ نیزه هاست
یعنیتمام زندگی ام زیرِ نیزه هاست
خواهربمیرد آه ، دگر دست و پا نزن
*چرابعضی ها صدا ناله شون بالا نمیاد ؟! بابا این خانم از چهار سالگی فقط غصه خورده حواست باشه این خانم یه عمری مصیبت دیده همۀ روضه هایی که ما میگیم این خانمدیده *
خواهربمیرد آه ، دگر دست و پا نزن
تنگست جات ، مادرمان را صدا نزن
ای حسین .
درباره این سایت