"السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ
وَ الْحُسَیْنِ."
بخند، گریه ات آخر مرا ز پا انداخت
مرا ز پا و تو را دیگر از نوا انداخت
به جان من بخورد دردِ تو، نخور غصه
غم تو لرزه به اندامِ مرتضی انداخت
غریبگی نکن ای آشنایِ مردِ غریب
بگو چگونه تو را کوچه از صدا انداخت
*مگه میشه برا ناموسِ علی داد نزنیم،صدامون رو
رها نکنیم، روضه ی ناموسی باید زنونه داد بزنی و گریه کنیآی مادر.*
بگو چه کار کنم تا مرا حلال کنی؟
تورا حمایتِ از من در این بلا انداخت
دو تا نشان زده با تیرِ خود، زمین خوردم
همان کسی که تو را بین کوچه ها انداخت
*اومد علی،نزدیکِ فاطمه شد.دیدی موقعی که آدم
اتقاقی برا ناموسش می افته،چی میگه؟.*
ببینمت!چقدر بد زده تو را نامرد
که ضربِ پنجه ی او روی گونه جا انداخت
ببین نتیجه سیلیِ بی هوا این است
ز هر کلام تو یک در میان هجا انداخت
نفس کشیدی و من بند آمده نَفَسَم
لباسِ خونی تو از نفس مرا انداخت
ز لب گزیدن تو، دردِ سینه ات پیداست
جدال دنده و سینه تو را ز پا انداخت
شاعر: علی اکبر نازک کار
______________
تو داری میری
سه ماهه که از شوهرت رو می گیری
دعا می کنی هی که زودتر بمیری
تو داری میری
دارم می سوزم
رو دیوار و در مونده خونِت
ببین که چی آورده زهرا به روزم
دارم می سوزم
______________
من ز ثانی اشاره را دیدم
ضربه های دوباره را دیدم
مادرم روی نشان نداد ولی
قطعه ی گوشواره را دیدم
______________
ای دادِ بیداد
مگه آتیش و میخِ در میره از یاد
در سوخته ی خونه رویِ تو افتاد
ای داد بیداد
ای وای از این در
تو رو بی هوا زد تویِ کوچه نامرد
دیگه صورت و زیر چشمات وَرم کرد
ای وای از این در
*گفت: دستم تویِ دستِ مادرم بود،امام حسنِ،خوشحال م داشتم میرفتم،یه
وقت چشام رو باز کردم دیدم مادرم رو زمین افتاده،نفهمیدم چی شد،تا چشام رو باز کردم دیدم یه نامرد جلو مادرم ایستاده ،
دیدم مادرم دنبال یه چیزی رو زمین میگرده.حسنم! مادر،گوشوراه هام رو ندیدی؟
به اینجا ختم نشد،رسید کربلا،دنبال یه سه ساله کردن.مادر
بزرگِ این بچه رو توی مدینه اینجوی زدن،گوشواره هاش افتاد، اما کربلا گذاشتن غروبِ
عاشورا،دنبال این زن و بچه کردن.گفت راوی دیدم، زجر نامرد دنبال یه ساله کرد، تا
نزدیکِ این دختر اومد، از موها کشیدش.همون جا این بچه دستش رو گذاشت رویِ گوشش،صدا
زد: وای مادرم.ای حسین.
درباره این سایت