الَّلهُمَّصلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجهُم
لَاحَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ
أسْتَغْفِرُاللهَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُو عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ العَزیزُ الحَکیمُالغَفُورُ الرَّحِیمُ ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِبَدِیعُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَجُرْمِی وَ إِسْرافِی عَلَىٰنَفْسِی وَأَتُوبُ إِلَیْهِ
بازهمتنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را زِ آقایم گرفت
*براهمینه اشکم کم شده والا چرا قدیم خوب گریه میکردیم برا بی بی حالا چقدر گریههامون کم شده ، برا چشمِ ، امشب هر جور میتونی به چشمات التماس کن بگو مارو شرمندۀعلی نکن
دلمگرفته
دلِمن زِ عالمُِ و آدم گرفته
کدومگناهم
منُاز تو و تو رو از من گرفته
گریهام گرفته
مثهمادر مرده ها گریه ام گرفته
بدهپناهم
نوکرتبهونۀ حرم گرفته
گلوبریده
مثهتو کشته ای غریب ، کسی ندیده
چه نامرتب
سرترو روی نیزه تنت به زیر مرکب
بازهمتنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را زِ آقایم گرفت
هر زمانیدور ماندم از هوایِ روضه ها
زندگیام را سراسر غصه و ماتم گرفت
بهردیدار جمال یار بیهمت شدیم
یوسفزهرا دلش از عالم و آدم گرفت
وایبر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی
با غریبهرفت و آن را مونس و همدم گرفت
راهِظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید
داشتمگم میشدم دست مرا محکم گرفت
خوشبر احوال گدایی که دم جان دادنش
یک نفسذکر حسین بن علی را دم گرفت
از همانروزی که آمد مادرم در روضهها
با دلیمحزون به دستانش دو تا پرچم گرفت
پرچمِنام حسین و پرچمِ نام حسن
آه بانام حسن جان ، گونههایم نم گرفت
زخمیِیک کوچه بود و ناله میزد زیر لب
مادرمرا ضربه ای سیلی از این عالم گرفت
شاعر: روح الله پیدایی
درباره این سایت