کم نکنسایۀ لطفت زِ سرم آقاجان
گرچهمن جنس خرابم، بخرم آقاجان
آنقدرفکر و خیالم شده دنیا دیگر
از غمو غصۀ تو بی خبرم آقاجان
*تو چقدرغریبی ما یارتیم تو چقدر غریبی که ما خاطرخواهتیم امام مجتبی علیه السلام فرمودناگه به تعدادِ انگشتانِ دست یار داشتم قیام میکردم به خودت قسم تو از امام حسنمغریب تری آقا همه اینا الکیِ پا عمل میرسه اول خودم من پات نیستم اما به خودتقسم دوست دارم *
یک قدممحضِ رضایِ تو نشد بردارم
*السَّلاَمُعَلَى الْمَهْدِیِّ الَّذِی وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْأُمَمَ *
یک قدممحضِ رضایِ تو نشد بردارم
اصلاًانگار فقط دردسرم آقاجان
در بساطغمتان مدعیام ، اما حیف
غافلاز ناله و اشکِ سحرم آقاجان
پر وبالم شده زخمی ، تو بلندم کردی
کمکیکن که به سویت بپرم آقاجان
*رفیق، رفیقی نیست که تو خوشی ها فقط باشه نقل کردن علامۀ امینی رحمت الله علیه که دارایِاون سکنات و مقامات بوده ، بهش گفتن علامه این همه داری خرج میکنی ، عمرُ جوونیُ زندگیتُهمه رو تو این سفر اون سفر ، این شهر اون شهر ، این کشور اون کشور ، مدارک جمع کردیمستندات برایِ اینی که علی رو رو کرسیِ حقیقتِ خودش بنشانی ، این همه در رابطه با زهرایِمرضیه مطلب نوشتی ، خوب اگه علامه و مرجع نمیشدی ، چی کار میکردی ؟ گفت اگه من علامهنبودمُ و مرجع نمی شدم زندگیمو تو یه توبْره میریختم میرفتم تو بیابونا ، (خُب )تا آخرِ عمرم گریه میکردم و لطمه میزدم برا بلایی که سرِ زهرا آوردن ما اصلاً چیزینمیدونیم
بزارروضه مُ اینجور بگم یه وقت من عصبانی ام میگم فلانی پاشو برو فلانیُ بزن یه وقتممن عصبانی ام میام سلاحِ طرفُ بر میدارم . نوشتن حرومی این شمشیرُ گرفت ، یه جوریزد بگم صدا ناله ت بلند شه نه با قلاف با آهنِ بالایِ غلاف یه جوری زد به زهرا *
پر وبالم شده زخمی ، تو بلندم کردی
کمکیکن که به سویت بپرم آقاجان
غیراین خانه پناهِ دگری نیست مرا
*رفیقتو این دورِهمی ها ، شب نشینی ها ، دید و بازدیدا شده یه بار برا امام زمان دعا کنی، یادش کنی ؟ انقده بی معرفتیم *
غیراین خانه پناهِ دگری نیست مرا
بازکن دربه رویم ، پشتِ درم آقاجان
تا بهاینجا که رسیدم مدد سلطان است
راهیامکن دم ایوانِ حرم آقاجان
بعدمشهد ، سفرِ کربُبَلا میچسبد
یک شبجمعه بیا و ببرم آقاجان
شاعر:روح الله پیدایی
اباصالح دلم یه کربلا می خواد
اباصالح دلم یه گنبدِ طلا می خواد
اباصالح دلم امام رضا می خواد
________________________
بی نامتو زهرا گره ای وا شدنی نیست
هرگزنفسی بی تو مسیحا شدنی نیست
بوسیدندستان تو معراج رسول است
فرزندکسی ، ام ابیها شدنی نیست
اصلاًچه نیازی به پسر داشت پیمبر
نسلِنبوی جز به تو احیا شدنی نیست
تو منحصراًبانیِ این چرخِ کبودی
در خلقتما نقش تو حاشا شدنی نیست
_______________
دستاربسته ای که نبینم سرت شکست
جایِشکستگی به همه جای جایِ توست
تکرارِضربه ها که به یک جا نمی خورد
جایقلاف بر سرُ بر دستُ پای توست
_______________
همینکه درد زِچشم تو خواب میگیرد
تمامجانِ مرا اضطراب میگیرد
بیابه همسرِ خود لحظه ای تبسم کن
دلماز این همه حالِ خراب میگیرد
گشودهدخترِ تو آیههایِ قرآن را
نشستهرویِ سرِ خود کتاب میگیرد
عوضشده است در این خانه کارها امشب
حسینپیشِ لبت ظرفِ آب میگیرد
خداکند که نبینند پهلوانی را
که آستینرویِ ردِ طناب میگیرد
شاعر: حسن لطفی
,، ,تو ,آقاجان ,یه ,امام ,آقاجان ,شدنی نیست ,* ,می خواد ,که به
درباره این سایت